قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / پوشش و حجاب / کراهت چادر مشکی، ژست روشن‌فکری است!
علم الهدی:کراهت چادر مشکی، ژست روشن‌فکری است

کراهت چادر مشکی، ژست روشن‌فکری است!

علم الهدی:کراهت چادر مشکی، ژست روشن‌فکری است

حجت‌الاسلام سید محمدصادق علم‌الهدی از استادان جوان و موفق سطح و خارج حوزه‌ی علمیه‌ی قم می‌باشد که تسلطش در مباحث روز فقهی نیز قابل توجه است. این استاد جوان درباره‌ی پوشش مشکی برای بانوان معتقد است: همان‌طور که اثبات استحبابِ پوشیدن چادر سیاه به‌عنوان اولی قابل اثبات نیست، کراهت آن نیز ثابت نیست.

بعد قبل
همان‌طور که اثبات استحباب پوشیدن چادر سیاه به عنوان اولی قابل اثبات نیست، کراهت آن نیز ثابت نیست، چنان‌که دیده‌ام بعضی با ژست روشن‌فکری ادعا می‌کنند: چادر مشکی مکروه است!
شواهدی داریم که نشان می‌دهد در مدینه پوشش مشکی در همان روز نخست تشریع حجاب، بین زنان انصار فراگیر شده بود.
این تصور غلطی است که فکر کنیم موضوعات فقط در حیطه‌ی تشخیص مقلدان است، بلکه گاهی در فقه، تشخیص موضوع منحصر به فقیه است
بعد قبل

لزوم یا افضلیت مشکی بودن پوشش بانوان، از چه زمانی به فقه شیعه راه یافت؟ آیا در میان فقهای متقدم، فتوای به این امر وجود دارد؟

راجع به استحباب یا افضلیت مشکی بودن چادر، مطلب خاصی در روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام یا عبارات فقهای متقدم ندیده‌ام؛ اما باید توجه داشت که از دو زاویه می‌توان راجع به حکم فقهی چادر مشکی بحث کرد؛ یکی از زاویه‌ی حکم اولی و دیگری از زاویه‌ی حکم ثانوی.

از زاویه‌ی حکم اولی یعنی آنکه ببینیم آیا چادر مشکی برای زنان فضیلت و استحبابی دارد؟ از این منظر پاسخ منفی است. آن‌چه در اسلام است، اصل حجاب است، پوشش کاملی که هم‌سطح بدن زن را و هم‌حجم آن را از چشم نامحرم بپوشاند؛ اما رنگ حجاب موضوعیت ندارد.

البته بعضی از نویسندگان مذهبی سعی کرده‌اند شواهدی بر افضلیت حجاب سیاه از متون دینی استخراج کنند که به نظر حقیر، بیش‌تر جنبه‌ی ذوقی دارد تا علمی. مثلاً جایی دیدم که عزیزی مدعی شده بود: واژه‌ی «جلابیب» در آیه‌ی شریفه‌ی: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ ِلأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ …» (الأحزاب/ ۵۹)، ریشه در تاریکی و سیاهی دارد و خدایی که زنان مؤمنان را به پوشیدن «جِلْباب» توصیه می‌کند، درواقع به پوشش مشکی فراخوانده است. خوب، با تتبع در کتاب‌های لغت، به‌روشنی می‌توان دریافت که چنین ادعایی صرفاً بر ذوق شخصی استوار است و ریشه‌ی لغوی ندارد.

البته لغویان و مفسران در معنای «جلباب» اختلاف نظر دارند. خلیل‌بن‌احمد فراهیدی که در قرن دوم می‌زیست و بر سایر لغویان تقدم زمانی داشت و از قضا، شیعه یا متمایل به تشیع بود، در کتاب العین می‌نویسد: «الجلباب ثوب أوسع من الخمار دون الرداء، تغطّی به المرأه رأسها و صدرها». جلباب لباسی است که از روسری بلندتر و از عبا کوتاه‌تر است و زن با آن سر و سینه‌ی خود را می‌پوشاند. برخی از لغویان دیگر نیز همین معنا را برای جلباب پسندیده‌اند؛ مثل ابن منظور در لسان‌العرب و فیومی در المصباح‌المنیر. برخی دیگر مثل جوهری در الصحاح آن را به «مِلْحَفه» تفسیر کرده‌اند، ملحفه به تعبیر لغویان عبارت است از: «اللِّباس الذی فوق سائر اللباس»؛ لباسی که روی سایر لباس‌ها بپوشند. به‌ هر حال، جلباب به هر معنایی که باشد، نسبت به رنگ پوشش ساکت است.

البته همان‌طور که اثبات استحباب پوشیدن چادر سیاه به عنوان اولی قابل اثبات نیست، کراهت آن نیز ثابت نیست، چنان‌که دیده‌ام بعضی با ژست روشن‌فکری ادعا می‌کنند: چادر مشکی مکروه است!

علم الهدی:کراهت چادر مشکی، ژست روشن‌فکری است

کراهت در مورد پوشش ثابت نیست یا فقط در مورد چادر؟

آن‌چه در روایات وارد شده است و بین فقها معروف است، کراهت پوشیدن لباس مشکی در نماز است، به‌ همین خاطر در رساله‌های عملیه، در صدر مکروهات لباس مصلی، به پوشیدن لباس سیاه اشاره شده است. پس کراهت مختص به حالت نماز است و این با کراهت مطلق پوشش مشکی خیلی متفاوت است.

علاوه بر این، بعضی از فقها همین کراهت در نماز را نیز شامل چادر سیاه نمی‌دانند و معتقدند که چادر جزو موارد مستثنی است. چون در احادیث ناهی از پوشش مشکی در نماز، سه چیز استثنا شده است که عبارت‌اند از: کفش، عبا و عمامه: «لَا تُصَلِّ فِی ثَوْبٍ أَسْوَدَ، فَأَمَّا الْخُفُّ أَوِ الْکِسَاءُ أَوِ الْعِمَامَهُ فَلَا بَأْسَ». بعضی مثل مرحوم آیت‌الله تبریزی قدس‌سره قایل بودند که چادر زنان از مصادیق همان «کسا» یا «ردا» است که مشکی بودنش در احادیث ما از حکم کراهت استثنا شده است و لذا بانوان اگر بخواهند با چادر مشکی هم نماز بخوانند، کراهتی متوجه آنها نیست.

البته در بعضی از احادیث، به شکل مطلق از لباس مشکی نهی شده است. شیخ صدوق قدس‌سره در کتاب من لایحضره‌الفقیه به شکل مرسل و در کتاب علل‌الشرایع و الخصال به صورت مسند نقل کرده است که یکی از تعالیم امیرالمؤمنین علیه‌السلام به اصحابشان این بود که: «لَا تَلْبَسُوا السَّوَادَ فَإِنَّهُ لِبَاسُ فِرْعَوْنَ»؛ لباس مشکی نپوشید که لباس فرعون است! علاوه بر این‌که سند این حدیث قابل بررسی و تأمل است، شاید بتوان اطلاق مدلول آن را نیز، از چند جهت مورد مناقشه قرار داد. مثلاً می‌توان گفت: اطلاق آن مورد اعراض اصحاب بوده است و جمهور فقها به کراهتِ مطلق پوشش مشکی فتوا نداده‌اند. یا شاید گفته شود: این حدیث از باب حمل مطلق بر مقید به اخباری که در باب نهی از نماز در لباس سیاه آمده است، تقیید می‌خورد یا همان مستثنیات لباس مصلی این‌جا هم می‌آید؛ یعنی نهی «لا تلبسوا» شامل عبا که یکی از مصادیقش چادر مخدرات است، نمی‌شود.

اطلاق این حدیث و امثال آن با سیره‌ی مروی از اهل بیت علیهم‌السلام منافات دارد؛ مثلاً در وسایل‌الشیعه از امام باقر علیه‌السلام نقل شده است که لباس امام حسین علیه‌السلام هنگام شهادت، مشکی بوده است: «قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه‌السّلام وَ عَلَیْهِ جُبَّهُ خَزٍّ دَکْنَاءُ». «دکناء» یعنی سیاه. بعید است که امام حسین در لحظه‌ی شهادت که مهم‌ترین لحظه‌ی حیات انسان مجاهد است، بخواهد ـ نعوذ بالله ـ لباس فرعون به تن کند!

رنگ مشکی تا زمان مأمون و دوره‌ی ولایت‌عهدی امام رضا علیه‌السلام شعار عباسیان بود. از این‌رو اهل بیت علیهم‌السلام اصحاب خود را از پوشیدن این لباس جز در موارد تقیه بر حذر می‌داشتند

علاوه بر آن‌چه گفته شد، باید توجه داشت که مفاد بعضی از این احادیث نیز مقطعی و ناظر به دوره‌ی بنی‌العباس است، زیرا رنگ مشکی تا زمان مأمون و دوره‌ی ولایت‌عهدی امام رضا علیه‌السلام شعار عباسیان بود. از این‌رو اهل بیت علیهم‌السلام اصحاب خود را از پوشیدن این لباس جز در موارد تقیه بر حذر می‌داشتند، زیرا در فقه شیعه نفس تشبه به ظالم هم خود یک عنوان مکروه بلکه حرام محسوب می‌شود. مرحوم ملا محمدتقی مجلسی در روضه‌المتقین در توضیح حدیث فوق می‌نویسد: «فرعون کنایه از فراعنه‌‌ی این امت است که از فرعون نیز شقی‌تر بودند». منظور ایشان سیاه‌جامگان عباسی است. بر این اساس، می‌توان گفت: امیرالمؤمنین علیه‌السلام به جهت اطلاعی که از آینده‌‌ی امت اسلام داشته‌اند، اصحاب خود را از پوشش سیاه نهی کرده‌اند.

علم الهدی:کراهت چادر مشکی، ژست روشن‌فکری استپس کراهت پوشش مشکی به ‌صورت مطلق و به ‌عنوان اولی ثابت نیست؛ اما به‌ عنوان ثانوی چه‌طور؟ چه بسا در کلمات بعضی از فقهای معاصر بتوان نشانه‌هایی از افضلیت و استحباب رنگ مشکی از باب حکم ثانوی مشاهده نمود. برخی به آن جهت که چادر مشکی کم‌تر جلب توجه می‌کند، آن را حجاب برتر می‌دانند که البته دیدگاه درستی است، زیرا در عرف جامعه‌ی امروز، چادر مشکی به‌ عنوان پوششی سنگین و موقر جا افتاده است و بار معنایی خاص خود را پیدا کرده است و همین به بانوان مصونیت بیش‌تری می‌دهد. در آیه‌ی جلابیب هم می‌بینیم که فلسفه‌ی تشریع حجاب این است که جلب نظر نکند تا زن مورد آزار قرار نگیرد: «أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ». بنا به گفته‌ی مفسران، فساق مدینه زنان را به بهانه‌ی این‌که کنیز هستند، مورد تعرض و آزار قرار می‌دادند، از این رو خداوند به زنان مؤمنان امر کرد که خود را بپوشانند تا با کنیزکان اشتباه نشوند.

برخی نیز شاید از آن جهت که رنگ مشکی در اخفا و ستر، قوی‌ترین رنگ‌ است، آن را بهترین رنگ برای چادر می‌دانند. به ‌جهت همین خاصیت رنگ سیاه است که نامه‌های محرمانه را داخل پاکت‌هایی که از داخل یا از بیرون مشکی است می‌گذارند تا به‌ هیچ نحو قابل خواندن نباشد.

گاهی گفته می‌شود: زنان سیاه‌جامه، تحریک جنسی کم‌تری در مردان ایجاد می‌کنند، زیرا رنگ مشکی موجب کاهش میل جنسی در مردان می‌شود، از این‌رو، بر سایر الوان ترجیح دارد. این نکته را بعضی از زاویه‌ی علم روان‌شناسی توجیه می‌کنند، اما می‌توان از فحوای بعضی از احادیث نیز شاهدی برایش یافت. از امام صادق علیه‌السلام در مذمت کفش سیاه روایت شده است که: «وَ تُرْخِی الذَّکَرَ». سیاه بودن کفش موجب می‌شود که اندام تناسلی مردان سست شود. پس اگر رنگ سیاهِ کفش بر نیروی جنسی مردان اثر منفی دارد، سیاهی چادر به مراتب بیش از آن تأثیر منفی خواهد داشت.

البته صِرف چادر سیاه به سر کردن حجاب کامل نیست و نحوه‌ی استفاده از این پوشش نیز، بسیار مهم است. بعضی زنان چادر می‌پوشند ولی محجبه محسوب نمی‌شوند و از این ‌جهت که خود آن چادر به گونه‌ای به تن شده است که پوشش حجمی مناسب را ارائه نمی‌کند یا ممکن است جنس چادر به جهت طرح یا برقی که دارد، نظرها را جلب کند، بنا بر این گاهی چادر مشکی نیز مصداق تبرج و خودنمایی محسوب می‌شود و مورد نهی واقع‌ شده است.

همانطور که فرمودید خیلی‌ها افضلیت رنگ مشکی را همین عدم جلب توجه نسبت به رنگ‎های دیگر می‌دانند، این مسأله از شبهات حکمیه است یا موضوعیه؟

این مسأله شبهه‌ی موضوعیه محسوب می‌شود؛ یعنی اگر گفته شود که زن باید پوششی داشته باشد که کم‌تر موجب جلب توجه نامحرم شود، آن‌وقت این سؤال مطرح می‌شود که آیا چادر مشکی مصداق چنین پوششی می‌تواند باشد یا نه؟ پس بحث بر سر مصداق است، نه حکم؛ اما این‌گونه نیست که فقیه حق ورود به عرصه‌ی شبهات موضوعیه را ندارد. این تصور غلطی است که فکر کنیم موضوعات فقط در حیطه‌ی تشخیص مقلدان است، بلکه گاهی در فقه، تشخیص موضوع منحصر به فقیه است؛ مثل تشخیص جرایم و جنایات که موضوع احکام قضایی هستند و تنها فقیه باید آنها را تشخیص دهد. بنا بر این مجتهد جامع‌شرایط می‌تواند براساس مصالح امت اسلام، در موضوعاتی از قبیل رنگ پوشش مداخله کند.

ممکن است رنگ مشکی، به خاطر این‌که این فرد رنگ پوستش خیلی سفید است، به جای این‌که کمتر جلب توجه کند، سبب جلب توجه بیشتر شود.

بله این امر ممکن است، اما فقها با توجه به نوع افراد جامعه نظر می‌دهند و نمی‌توان همه‌ی موارد را مورد توجه قرار داد.

آیا استفاده از پوشش‌های رنگی برای زنان در جوامعی که از پوشش‌های رنگی استفاده می‌کنند، مانند بلوچ‌ها یا کردها، باز هم موجب جلب توجه نامحرم می‌شود؟ اگر خانمی با حجاب متعارف در کشور ما به یکی از کشور‌های اروپایی یا آمریکایی سفر کند، خود این سبک پوشش باعث جلب توجه بیشتر خواهد شد. آیا این رنگ اختصاص به جوامعی دارد که پوشش مرسوم بانوان در آنجا مشکی است؟

وقتی قبول کنیم که چادر مشکی فی نفسه موضوعیت ندارد و تنها از جهت این‌که کم‌تر باعث جلب توجه می‌شود، مورد توصیه است، آن‌وقت ممکن است حکم مسأله در جوامع مختلف، متفاوت باشد. مثلاً ممکن است در عرف جامعه‌ای که پوشش زنان به رنگ سفید است، رنگ مشکی توصیه نشود. روی سخن ما با جامعه‌ی متعارف ایران و عراق و امثال آن است. همان‌طور که می‌دانید، در بین زنان محجبه‌ی افغانستان، چادر آبی رایج است، از این‌جهت اگر خانمی از شهر قندهار به ما مراجعه کند، شاید ما چادر آبی را به ‌عنوان حجاب برتر به او توصیه کنیم! به‌ هرحال، تعصبی روی رنگ نباید داشت. در ایران نیز معلوم نیست که تا پیش از دو سه قرن اخیر رنگ مشکی تا این حد بین بانوان رواج داشته است. خاطرم هست تصاویری از کرمان قدیم می‌دیدم که نشان می‌داد حجاب رایج بین زنان آن‌جا به ‌خاطر گرمای اقلیمی به رنگ سفید بوده است.

جالب است بدانیم که بر اساس شواهد تاریخی و روایی، پوشش مشکی، مورد استفاده‌ی اشراف‌زادگان بوده است. با توجه به ضعف صنعت نساجی و رنگرزی در گذشته، امکان تثبیت رنگ مشکی به سختی فراهم بود و پارچه‌های مشکی، پارچه‌های گران‌قیمتی محسوب می‌شدند. شاهد این مطلب از امام صادق علیه‌السلام در مورد کفش مشکی منقول است که: «وَ هِیَ أَغْلَى ثَمَناً مِنْ غَیْرِهَا». قیمت کفش مشکی گران‌تر از کفش‌های دیگر است. از این حدیث معلوم می‌شود که مشکی پوشیدن پرهزینه بوده است و باعث می‌شده که کالا گران‌تر محسوب شود. باز از امام صادق روایت شده که: «وَ هِیَ مَعَ ذَلِکَ مِنْ لِبَاسِ الْجَبَّارِینَ»؛ یعنی کفش مشکی از ملابس جباران است که معمولاً متمول بوده‌اند. بنا بر این به ‌نظر می‌رسد پوشش مشکی در ابتدای امر مختص اشراف بوده است و به مرور و با توسعه‌ی سطح معیشت و اقتصاد جامعه، رواج عمومی یافته است.

برخی استفاده از پوششهای تیره، به خصوص مشکی را توسط بانوان، موجب ایجاد بیماریهایی مانند کمبود ویتامین «د» یا ایجاد افسردگی میدانند. نظرتان در این رابطه چیست؟

راجع به این امور من تخصص ندارم و نمی‌توانم اظهار نظر کنم، اما نباید متعصبانه این احتمالات را نفی کرد. کلینی در الکافی از امام صادق خطاب به حَنان‌بن‌سَدیر نقل کرده است که: «مَا لَکَ وَ لِلسَّوْدَاء؟ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ فِیهَا ثَلَاثَ خِصَال‏ …» تا این‌که می‌گوید: «و تُورِثُ الْهَمَّ». مطابق این حدیث، رنگ سیاه موجب افسردگی است. بنا بر این، مسأله نیازمند مطالعات دقیق کارشناسی است و اگر روزی اثبات شود که چادر مشکی عوارض روانی یا جسمانی قابل اعتنا برای بانوان دارد، دیگر نباید آن را توصیه کنیم، زیرا عنوان ثانوی دیگری بر آن انطباق یافته است. اگر واقعاً اثبات شد، به جنگ چادر مشکی خواهیم رفت و بانوان را از چنین پوشش موقری بر حذر خواهیم داشت.

علم الهدی:کراهت چادر مشکی، ژست روشن‌فکری است

برخی استفادهی همیشگی از پوشش مشکی توسط همسران و دختران معصومان علیهمالسلام را انکار کردهاند. آیا گزارش موثقی از این امر در منابع تاریخی وجود دارد؟

پاسخ به این سؤال، به بررسی دقیق تاریخی نیاز دارد. به اختصار عرض کنم که در بعضی از منابع اهل سنت (در کتب شیعه ندیدم)، مطلبی از قول دو تن از زوجات نبی صلی‌الله ‌علیه ‌وآله، یعنی ام‌سلمه رضی‌الله عنها و عایشه، نقل شده است که نشان می‌دهد در مدینه پوشش مشکی در همان روز نخست تشریع حجاب، بین زنان انصار فراگیر شده بود. بزرگان اهل سنت مثل ابن ابی‌حاتم در تفسیرش، جصاص در احکام‌القرآن، ابن کثیر در تفسیرش و سیوطی در الدر‌المنثور، از قول ام سلمه نقل کرده‌اند که وقتی آیه‌ی جلابیب نازل شد، زنان انصار در حالی از خانه‌ی خود خارج شدند که: «کأنّ على رؤوسهن الغربان من أکسیه سود یلبسنها»؛ یعنی گویا بر سرهایشان غِربان بود. «غِربان» جمع غُراب و به معنای کلاغ است. ابن منظور در لسان العرب می‌گوید: «شَبَّهَتِ الخُمُرَ فی سوادها بالغِرْبان»؛ یعنی روسری‌ها را در سیاهی به کلاغ‌های سیاه تشبیه کرده است.

از عایشه هم مشابه این تعبیر در مورد زنان انصار نقل شده است، منتها راجع به آیه‌ی دیگری از قرآن، ابن ابی‌حاتم در تفسیرش، زمخشری در الفائق، فخر رازی در مفاتیح‌الغیب، ابن کثیر در تفسیر القرآن‌العظیم و سیوطی در الدر‌المنثور از عایشه در ستایش ایمان زنان انصار نقل کرده‌اند که وقتی آیه‌ی «وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ» نازل شد، آنان نماز صبح را پشت سر پیامبر صلوات‌الله علیه با سرهای پوشیده می‌خواندند، به نحوی که «کأنّ علی رئوسهنّ الغِربان»!

مازاد بر این دو گزارش تاریخی، مطلب دیگری به خاطر ندارم. از نحوه‌ی بیان ام سلمه و عایشه این‌طور برداشت می‌شود که در دوره‌ی آنان، پوشش سیاه همیشه و همه‌جا مرسوم نبوده است، از این‌رو در مقطعی که این آیات نازل شده است، جلب توجه کرده است.

راجع به زنان اهل بیت علیهم‌السلام نیز شواهد تاریخی، پوشش سیاه را نفی می‌کند. مثلاً در کتاب وسایل‌الشیعه از امام سجاد نقل می‌کند که: «لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه‌السّلام لَبِسَ نِسَاءُ بَنِی هَاشِمٍ السَّوَادَ وَ الْمُسُوحَ»، یعنی وقتی امام حسین علیه‌السلام به شهادت رسید، زنان بنی‌هاشم پوشش مشکی و خشن اختیار کردند. «لمّا» از ادات شرط است و مفهوم آن این است که در غیر آن مقطع، پوشش آنان به رنگ مشکی نبوده است. در بحارالانوار نیز نقل شده: «وَ لَمْ تَبْقَ هَاشِمِیَّهٌ وَ لَا قُرَشِیَّهٌ إِلَّا وَ لَبِسَتِ السَّوَادَ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ نَدَبُوهُ عَلَى مَا نُقِلَ سَبْعَهَ أَیَّام‏»‏. این قبیل نقل‌ها نشان می‌دهد که در فرهنگ آن زمان نیز، لباس مشکی جنبه‌ی نمادین برای عزا داشته است و همیشگی نبوده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics