قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / سازماندهی حوزه ؛ ابزار نه هدف/ سید محمدباقر صدر(ره)
صوت منتشر نشده از آیات گلپایگانی، مرعشی نجفی و امام خمینی در پی شهادت آیت‌الله سید محمدباقر صدر

به مناسبت 19 فروردین‌ماه، سالروز شهادت سید محمدباقر صدر

سازماندهی حوزه ؛ ابزار نه هدف/ سید محمدباقر صدر(ره)

اختصاصی شبکه اجتهاد: آنچه در پیش‌روی دارید، خلاصۀ‌ای از سخنرانی‌های شهید سید محمدباقر صدر در بحث‌های پس از درس خارج است که در فاصله سال‌های ١٣۴۴ تا ١٣۴٨ هجری شمسی ایراد شده و به موضوع وضعیت حوزه و وظایف و آیندۀ آن می‌پردازد.

سازماندهی حوزه ؛ ضرورتی اجتناب‌ناپذیر

به‌نظر بنده لزومی ندارد از درستی مقولۀ سازماندهی حوزه و ضرورت آن به‌جهت ارتباط این مقوله با آیندۀ حوزه ، گفت وگو کنیم ؛ زیرا من این مطلب را امری ضروری برای حوزه می‌دانم که ترک آن به‌هیچ‌وجه شایسته نیست. همچنین باور دارم که سطح فکری من و شما از مرحلۀ نزاع بر سر درستی مقولۀ سازماندهی حوزه گذشته است . من صرفاً به این جهت این موضوع را طرح کردم تا این مطلب بااهمیت را گوشزد کنم که مروّجان و طرف‌داران اندیشۀ سازماندهی حوزه نباید آن قدر به این مسئله حساس شوند تا این مسئله برای آن‌ها به یک هدف تبدیل شده و از وسیله و ابزاربودن خارج شود و اندیشۀ سازماندهی حوزه برای آن‌ها از حدومرز شایسته‌وبایستۀ آن بیرون رود و آن‌ها آن را هدف نهایی خود بپندارند . اینجا موضع خطر است!

سازماندهی درونی حوزه باید به‌گونه‌ای باشد که امکان دریافت معلومات بیشتر در زمان کمتر را فراهم کند تا انواع دانش‌هایی که به وظیفۀ تبلیغی حوزه مربوط است ، تحصیل شود . این سازماندهی درواقع یکی از ابزارهایی است که باعث می‌شود حوزه بتواند به‌شکلی بهتر، به اهدافش دست پیدا کند تا در مسیر تحقق اهدافش ، در مرتبه برتری قرار گیرد؛ اما این سازماندهی ، خودش هدف نیست ، همه‌چیز نیست ؛ چراکه حوزه اگر سازماندهی شود ، کار تمام نشده است . دلیلش هم این است که ما باید در کنار سازماندهی حوزه، به مرتبه‌ای از ایثار دینی و حفظ دستاوردهای موجود و زنده‌نگه‌داشتن اهداف نیز دست پیدا کنیم . این چه فایده‌ای دارد که گروهی در درون ، سازمان‌یافته شوند و معیشت آن‌ها و روش‌های جهادی‌شان در عرصۀ تبلیغ منظم شود، اما اهدافی را که برای آن کار می‌کنند محقق نسازند و آن‌طوری‌که باید، با اهداف دین پیوند و در قبال خود دین، غیرت نداشته باشند و اصلاً احساس نکنند که در کاروان انبیا و اوصیا انجام وظیفه می‌کنند؟ اگر سازمان یافتگان با مصالح فکری خودشان زندگی کنند و دنبال منافع شخصی‌شان باشند ، سازماندهی چه فایده‌ای دارد؟ پس سازماندهی یکی از ابزارهای رسیدن به هدف است ، نه غایت و هدف . غایت مطلوب ، آگاه‌سازی این دعوت فکری و روحی است، به‌گونه‌ای‌که این دعوت اهداف و وظایف و نقشش را در زندگی درک کند و سازماندهی در این راستا فقط کمک می‌کند که این دعوت نقشش را بهتر ایفا کند ، نه اینکه به تنهایی انجام این نقش را ممکن سازد .

بنابراین ، ما نباید دو چیز را با هم خلط کنیم: هدف و ابزار و به‌بیان بهتر، سازماندهی و آگاه‌سازی را . آگاه‌سازی همراه سازماندهی است. سازماندهیِ بدون آگاه‌سازی نه هدفی را برای ما محقق می‌کند و نه در راستای وظایفمان باری از دوشمان برمی‌دارد . هدف من از طرح این بحث این است که از حیث نظری مفاهیم برای ما کاملاً روش باشد؛ لذا لازم است که ما از الان به این مسئله حساسیت داشته باشیم که سازماندهی حوزه در راستای آگاهی‌بخشی باشد .

دربارۀ فرایند اصلاح و وظیفۀ حوزه

هفتۀ گذشته گفتیم که فرایند اصلاح فقط با ارادۀ یک نفر و به‌دست‌گرفتن مسئولیت توسط او در زمانی که امکان اصلاح وجود دارد ، محقق نمی‌شود. همچنین گفتیم که اصلاح در سه مرحله انجام می‌شود :

مرحلۀ اول، فراهم‌شدن پایه و حوزۀ کوچک، اما آگاهی که بذر اولیۀ اصلاح است .

مرحلۀ دوم، مرحلۀ اجرای جزئی ، به این صورت که این حوزۀ کوچک به‌عنوان جزئی از حوزۀ بزرگ، اجرای مراحل اصلاح را به‌صورت جزئی شروع می‌کند .

مرحلۀ سوم، در این مرحله این حوزۀ کوچک بر حوزۀ مادر تسلط کامل پیدا می‌کند و در این مرحله، طرح‌ها و نقشه‌ها را به طور کامل به اجرا می‌گذارد .

وجود ذاتی و وجود تکلیفی حوزه

امروز می‌خواهیم دربارۀ موضوعی دیگر گفت‌وگو کنیم: اینکه هر اقدام اصلاحی باید تصورات کلی روشنی داشته باشد که در طی این مراحل سه‌گانه، چگونگی اصلاح امت و چگونگی تلاش برای اصلاح امت را بیان کند ؛ چراکه از دو منظر به حوزه می‌توان نگریست : از یک منظر، به حوزه با معنای حرفی نگاه می‌کنیم و از منظر دیگر، با معنای اسمی . به‌بیان دیگر ، گاهی به اعتبار ذاتی حوزه به آن نگاه می‌شود؛ با این عنوان که حوزه مجموعه‌ای از افراد و اشخاص است و گاهی به حوزه به اعتبار جایگاه تکلیفی آن نظر می‌شود؛ [یعنی] به اعتبار نقش و وظیفه‌ای که در امت اسلامی ایفا می‌کند به آن نگاه می‌شود . پس حوزه دو اعتبار دارد: یکی اعتبار ذاتی که به‌واسطۀ آن به افراد به‌عنوان افراد نگاه می‌شود و دیگری اعتبار تکلیفی که به‌واسطۀ آن به حوزه از چشم رابطۀ آن با امت و چگونگی انجام وظایف حوزه در میدان ارتباط با امت نگریسته می‌شود .

هر اقدام و فرایند اصلاحی جدی  نباید تنها به جنبۀ ذاتی حوزه نگاه کند؛ یعنی نباید به حوزه به‌عنوان مجموعه‌ای از افراد بنگرد؛ بلکه باید به حوزه به‌عنوان مجموعه‌ای از افراد بنگرد و درعین‌حال به جنبۀ تکلیفی حوزه نیز نظر داشته باشد و به اعتبار وظیفۀ دینی حوزه و مسئولیت‌هایی که در برابر خداوند متعال دارد ، به آن بنگرد . این امر چند دلیل دارد :

یک، وجود تکلیفیِ حوزه به‌مراتب از وجود افرادیِ حوزه مهم‌تر است؛ یعنی اگر به افراد حوزه به‌عنوان اینکه آن‌ها اشخاصی هستند نگاه کنیم ، ارزش آن‌ها صرفاً به همین میزان است که مجموعه‌ای از افراد هستند. اما ارزش حقیقی آن‌ها و اهمیت بزرگی که در فرایند اصلاح حوزه نهفته است ، درواقع در جنبۀ تکلیفی حوزه وجود دارد؛ یعنی در این جنبه که حوزه یکی از دستگاه‌های اسلام است که در [رابطه با] امت اسلامی عمل می‌کند و در ارتباط با مسلمانان است . از این لحاظ، اصلاح حوزه اهمیت فراوانی پیدا می‌کند. درغیر این‌صورت، اگر به این جنبه توجه نکنیم و به حوزه صرفاً به‌عنوان مجموعه‌ای از افراد بنگریم ، این فرایند اصلاحی اهمیت ویژه‌ای نخواهد داشت تا از فرایندهای اصلاحی در دیگر مجموعه‌های انسانی امت اسلامی ، تمایز ویژه‌ای پیدا کند .

بنابراین ، باید در فرایند اصلاح به وجود بزرگ‌تر و مسئولیت مهم‌تر توجه کنیم و آن وجودی را که برای اسلام از اهمیت بیشتری برخوردار است ، مدنظر قرار دهیم که همان جنبۀ تکلیفی حوزه است و نه جنبۀ ذاتی حوزه (افراد حوزه).

پس اگر این فرایند اصلاح که می‌تواند بیشترین مقدار ممکن از حفظ اسلام را محقق کند ، از وجود تکلیفی حوزه غفلت کند و به حوزه تنها از دید وجود ذاتی آن بنگرد و در پی اصلاح افراد آن باشد که این افراد تقید دینی داشته باشند و به انجام واجبات و ترک محرمات و عمل به مستحبات و دست‌کشیدن از برخی مباحات عادت کنند ، حاصل این می‌شود: این اقدام اصلاحی این افراد را به نوعی کمال می‌رساند و بدین‌وسیله به‌اندازۀ گسترۀ وجودی این یا آن فرد ، برای اسلام دستاوردی به ارمغان می‌آورد؛ اما آن دستاورد اسلامی مفروض از اصلاح حوزه به‌عنوان یک دستگاه اسلامی و یک وجود فعال در خدمت اسلام را محقق نمی‌کند ؛ زیرا این‌چنین اصلاحی درحقیقت، جنبۀ تکلیفی حوزه را [عقیم و بی‌ثمر] رها می‌کند .

این گمان که اصلاح جنبۀ ذاتی حوزه برای اصلاح جنبۀ تکلیفی آن هم کافی است ، نادرست است؛ یعنی این ادعا صحیح نیست که بین این دو جنبه، تضمن و رابطۀ عِلی و معلولی برقرار است و اگر حوزه ذاتاً اصلاح شود ، جنبۀ تکلیفی آن هم اصلاح می‌شود. آری ، بی‌شک اصلاح ذاتی یکی از شروط اصلاح تکلیفی حوزه است ؛ برای همین هم در ابتدا گفتیم که به باور ما، فرایند اصلاح تنها به یکی از دو وجود حوزه اختصاص ندارد؛ بلکه به هر دو جنبۀ وجودی حوزه مرتبط می‌شود . اصلاح وجود ذاتی یکی از شروط اصلاح وجود تکلیفی است ؛ زیرا اگر انسان در وجود خودش نفسی پاک نداشته باشد و به خوبی‌ها و اطاعت [خداوند] راغب نباشد ، بسیار سخت است که چنین فردی ابزاری برای اطاعت دیگران قرار بگیرد. این صحیح است؛ اما این به‌تنهایی برای اصلاح وجود تکلیفی حوزه کافی نیست ؛ چراکه وجود تکلیفی حوزه پیش از هر چیز، به یک نوع فرهنگ و روشنگری فکری نیاز دارد . ما نیازمند آن هستیم که این نوع روشنگری فکری و آگاهی ، یک آگاهی متحد و یکسان باشد؛ یعنی این حوزۀ کوچک که جزئی از حوزۀ مادر است و طی مراحل سه‌گانه به حوزۀ مادر تبدیل می‌شود، باید با آگاهی و اطلاعی متحد از این جنبه رشد کند تا اجزای مختلف آن با هم پیوند داشته باشند تا این پیوند باعث شود که حل هریک از مشکلات آن ، خود ، منجر به حل برخی دیگر از مشکلات شود؛ نه اینکه حوزه در حالتی از تناقض و اختلاف سلیقه قرار داشته باشد .

بنابراین ، باید در کنار تربیت انسانی که از لحاظ شخصی صالح است ، او را از حیث تکلیفی هم فردی صالح بار آورد ؛ به این صورت که او از نقش تکلیفی‌اش و روابطش با امت اسلامی  آگاه شده و در این رابطه آموزش داده شود . این از یک سو .

[دو ،] ازسوی دیگر اصلاح اشخاص حوزه در راستای ایجاد عصمت و مناعت [لازم در فرد] برای جلوگیری از انحراف در مسیر عمل تکلیفی کافی نیست ؛ زیرا «اصلاح شخصی» که در حدود معینی از اطاعت و عبادت و دعا و امثال آن  متجلی می‌شود، صرفاً تعامل با مفاهیم است . به‌واقع تعامل با مفاهیم نماز و غیره است و این‌چنین تعاملی در تشکیل شخصیت فرد مؤثر است؛ اما [باید توجه کرد که] این طرح در مسیر وجود تکلیفی‌اش با لغزشگاه روبه‌رو است. درواقع در وجود تکلیفی‌اش در لغزشگاه به سر می برد و با این خطرها مواجه است و اگر فرض کنیم که او از حیث وظایف آگاه نشود و در این راستا آموزش داده نشود و مصونیت پیدا نکند ، صِرف آگاهی شخصی او برای زندگی تکلیفی‌اش کافی نیست . چقدر بسیارند مردمان پاک و خوب و شب‌زنده‌داری که این تهجد و شب‌زنده‌داری‌شان و این مرتبه از خوبی‌های وجود شخصی‌شان در وجود تکلیفی‌شان منعکس نمی‌شود ؛ چون خود این وجود تکلیفی نیازمند نوعی تمرین و تکمیل است و روشنگری و تکمیل وجود تکلیفی به‌طور خودکار با تکمیل و پرورش و آموزش وجود شخصی محقق نمی‌شود .

چه‌بسا انسانی در سلوک فردی و شخصی خودش انسان عادلی باشد ، اما در سلوک تکلیفی‌اش به همان میزان ، عادل نباشد ؛ ازاین رو نیازمند این است که این وجود تکلیفی‌اش نیز تا حدی پرورش یابد و رشد پیدا کند. اگر این وجود تکلیفی رشد و پرورش و تعالی پیدا نکند ، در سطح تدین این فرد ، نوعی اختلال به‌وجود می‌آید؛ یعنی وجود فردی این شخص در دو بخش مختلف ، بین عمل شخصی و تکلیفی دچار اختلال می‌شود. برای مثال فرض کنیم فردی از حیث شخصی ، تلاش و تهجد و تهذیب نفس دارد ، اما یکی از علما  رقیب اوست که او هم به شاگردانش علم و بینش می‌آموزد و آن‌ها را تربیت می‌کند. در این صورت اگر این فرد با آن عالم رقابت نکرد و حقیقتاً باور داشت که مصلحت آن عالم ، مصلحت او و اسلام است ، این فرد واقعاً هم از دو وظیفه (شخصی و تکلیفی) آگاه است و هم برای آن‌ها تمرین کرده است . اما حالت دیگر این است که وقتی این رقیب برای او پیدا شد ، او درک می‌کند که عظمت آن عالم ، عظمت اسلام است ، اما می‌بیند که در آغاز ، با منافع شخصی خود او در تضاد است. در اینجاست که [وجود تکلیفی] او به تمرین و پرورش نیاز دارد تا به آمادگی و آگاهی و رشد جنبۀ شخصی‌اش برسد . بنابراین ، در عرصۀ وجود تکلیفی نیز نوعی تربیت بینشی و نوعی تربیت سلوکی و رفتاری وجود دارد و ما در کنار تربیت بینشی و سلوکی موجود در جنبۀ شخصی ، به این دو نیز نیاز داریم .

رویکرد استعلایی در روش‌شناسی شهید صدرپس با اصلاح جنبۀ [ذاتی و] شخصی ، به‌خودی‌خود جنبۀ تکلیفی اصلاح نمی‌شود ؛ زیرا جنبۀ تکلیفی ، تربیت نظری و رفتاری خاص خود را می‌طلبد و هریک از این دو جنبه، پرورش مخصوص به خود را نیاز دارد . هر فرایند اصلاحی که جنبۀ وجود تکلیفی را نادیده بگیرد و وجود تکلیفی را پیرو و دنباله و نتیجۀ طبیعی تربیت وجود شخصی و ذاتی بداند ، فرایند اصلاحی بسیار خطرناکی است و نمی‌تواند دستاورد مطلوب و مفروض از جنبۀ دوم را محقق کند. این دستاورد دوم تنها در صورتی به دست می‌آید که به هر دو وجود توجه داشته باشیم و برای تربیت فکری و سلوکی هر دو آن‌ها به‌شکلی به‌هم‌پیوسته و مرتبط ، تلاش کنیم ؛ زیرا این دو وجود از یک کیان هستند. درواقع ما هر مقدار که یکی از این دو جزء را رشد بدهیم ، واکنش [جزء دیگر] به همین شکل خواهد بود؛ یعنی ما در تربیت این فرد ، از لحاظ جنبۀ شخصی و تکلیفی در دو خط مساوی حرکت می‌کنیم که با یکدیگر کنش و واکنش دارند . بنابراین ، ما جز اجرای فرایند اصلاح، چاره‌ای نداریم و دلیل آن هم اهمیت جنبۀ تکلیفی و همچنین مهم‌تربودن آن نسبت‌به وجود شخصی است ؛ پس باید وجود تکلیفی را تربیت کنیم و به تربیت آن هم توجه ویژه‌ای داشته باشیم .

هدف من از طرح این مطلب، بررسی یک واقعیت است و آن اینکه نگرشی وجود دارد مبنی‌بر کافی‌بودن تربیت شخصی افراد. بر همین اساس می‌گویم: من افراد مختلف را بدون توجه به وجود تکلیفی تربیت می‌کنم . من می‌گویم : این اگرچه مهم است ، کافی نیست ؛ زیرا این [حد از] کمال به اصلاح امور مسلمانان منجر نمی‌شود .

پس فرایند اصلاح، تنها در صورتی امکان‌پذیر خواهد بود که به وجود تکلیفی نیز توجه شود . فرایند اصلاح باید پیش از هر چیز، نقش حوزه در امت را درک کند تا بتواند براساس آن ، وجود تکلیفی حوزه را اصلاح سازد . بنابراین، هر فرایند اصلاحی باید یکسری مفاهیم و تصورات کلی را مدنظر قرار دهد و تعیین کند که کیفیت و وضعیت حوزه به چه شکلی است و غایت مطلوب از حوزه در امت چیست تا معیّن شود نقشی که حوزه می‌باید در امت ایفا کند، چه نقشی است! اما اگر جنبۀ تکلیفی حوزه نادیده گرفته شود ، این جنبه نمی‌تواند وظیفۀ خود را ادا کند .

ازاین رو است که فرایند اصلاح باید با امت روبه‌رو شود و دریابد که امت چیست و اوضاع آن چگونه است و اهداف آن چه چیزهایی است و ذهنیت‌های احتمالی دربارۀ امت چیست تا بتوانیم براساس آن [شناخت‌ها ،] پایه و سیاست‌های اصلاح حوزه را بنا نهیم و نگرشمان به نقش تکلیفی حوزه را معلوم کنیم . این چیزی است که بین تصورات اصلاح در عرصۀ حوزه و تصورات اصلاح در عرصۀ امت ، ارتباط و پیوند وثیقی ایجاد می‌کند؛ لذا هر فرایند اصلاحی که بخواهد بین این دو وظیفه فاصله قرار دهد ، نمی‌تواند به نتیجۀ مطلوب برسد . بنابراین ، فرایند اصلاح حوزه باید در چارچوب خود حوزه و در محدودۀ تعامل بخش‌های مختلف آن با یکدیگر باشد ؛ زیرا مبدأ فرایند اصلاح ، تشکیل و پیدایش مفهوم و برداشتی از رسالت حوزه و وجود تکلیفی آن است و بر پایۀ این مفهوم است که حوزه را می‌سازیم ؛ نه اینکه اول حوزه را بسازیم و بعد به جنبۀ تکلیفی آن فکر کنیم؛ یعنی باید اولین مرحلۀ اقدام ، یافتن مفهومی باشد که رسالت حوزه در امت را مشخص می‌کند و سپس در پرتو این مفهوم، نظام اداری و سیاست مالی و برنامه آموزشی حوزه را وضع کرد . همۀ این ها تنها در پرتو مفهوم تکلیفی حوزه معیّن می‌شود . براین‌اساس، باید اول نقش حوزه در امت را بفهمیم تا بتوانیم بر پایۀ آن، وجود تکلیفی و وجود ذاتی حوزه را به‌شکل تکاملی و تعاملی در راستای تحقق این هدف بنا کنیم .

حوزه با امت به دو شکل مواجه است: مواجهه با فردفرد امت و مواجهه با وجود اجتماعی امت که از وجود افرادی آن بزرگ‌تر است . به‌عبارت دیگر، حوزه با افراد و جامعه روبه‌رو است .

نقش حوزه در امت

پیش از این گفتیم که هر فرایند اصلاحی باید به وجود ذاتی و وجود تکلیفی حوزه نظر داشته باشد و نگرش خاصی را نسبت به وجود تکلیفی برگزیند .

بر پایۀ این مطلب، باید نقشی را بیان کنیم که بر عهدۀ حوزه گذاشته شده است و حوزه باید در میان امت، آن را اجرا کند .

محورهای مسئولیت

حوزه به‌حکم ماهیت وجودی‌اش و میراث‌داری وظایف انبیا و امامان(ع) ، مسئول بیان و تبلیغ و حفظ دین است ؛ یعنی حوزه موظف است که اول، مفاهیم و معارف اسلام در همۀ عرصه‌ها را بیان و تبلیغ کند و دوم، این مفاهیم را نشر دهد و تبیین کرده و از این مفاهیم دفاع و صیانت فکری کند و سوم، با تبلیغ ، در عمل و واقع از اسلام دفاع کرده و آن را حفظ کند .

مجموعۀ این سه محور ، مأموریت اصلی حوزه در میان امت است:

محور اول:

منظور از تبلیغ مفاهیم اسلام ، بیان همۀ معارف و جنبه‌های تشریعی اسلام است که باید براساس فراگیری و شمول اسلام نسبت‌به همۀ عرصه‌های زندگی تبیین شود و در این راستا تنها به برخی از بخش‌ها اکتفا نشود؛ بلکه اسلام به‌عنوان نظامی جامع و دربردارندۀ همۀ عرصه‌های زندگی مطرح شود . به‌عنوان مثال در تصویر ذهنی ما از آینده، باید تصور ما از رسالۀ عملیه تغییر کند. رساله‌های عملیۀ امروزی این احساس را القا می‌کند که اسلام یک نظام فردی است؛ درحالى که رساله‌های عملیه باید اسلام را به‌عنوان نظامی برای فرد و بازار و خانواده و جامعه و حکومت جلوه بدهند .

محور دوم:

هدف از محور دوم که محور دفاع از این طرح است ، این است که ما فقط به بیان این طرح اکتفا نکنیم؛ بلکه از این احکام و مفاهیم به‌صورت فکری و نظری دفاع کنیم و شبهات موجود دربارۀ آن‌ها را پاسخ بدهیم و آن‌ها را با سایر اندیشه‌ها و طرح‌ها مقایسه کنیم و به مسلمانان نشان بدهیم که اسلام تنها راهی است که در جامعۀ اسلامی زندگی واقعی را برای انسان فراهم می‌کند .

محور سوم:

محور سوم ، محور دفاع [عملی] از اسلام در واقعیت است ؛ چه اینکه دو محور پیشین به‌تنهایی کافی نیستند ؛ زیرا اگر فرض کنیم که حوزه بتواند اندیشۀ اسلامی را طرح و از آن در ساحت فکر و نظر دفاع کند ، باز هم این به‌تنهایی کافی نیست ؛ چراکه حفظ اسلام به‌معنای حفظ وجود آن در خارج و حفظ آن به‌عنوان یک سلوک و فکر در عالم واقع است ؛ زیرا اسلام دو معنا دارد : یکی، صِرف اندیشه‌های موجود در قرآن و روایات است که این معنا از اسلام با محور اول و دوم حفظ می‌شود . دیگری همان نماز نمازگزار و روزۀ روزه‌دار و معاملۀ پاک بین دو معامله‌کننده و حکومتی پاسدار و حافظ عدالت و امثال این است که حفظ این اسلام تنها با بیان احکام و دفاع نظری از آن‌ها محقق نمی‌شود؛ بلکه باید در جهان واقع  نیز از آن دفاع کرد .

اجتهاد یادآوری می‌کند، مجموعۀ کامل این سخنرانی‌ها در جلد ١٧ «موسوعه الإمام الشهید السید محمدباقر الصدر» با نام «ومضات» چاپ شده و با عنوان «بارقه‌ها» به فارسی ترجمه شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics