قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / مبانی مشروطیت که آخوند وارد کرد و نائینی گستراند، حوزه را عقیم کرد!
تخطی از حکم خدا، وکالت مردم را نقض می‌کند

ابراهیم فیاض، دانشیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران:

مبانی مشروطیت که آخوند وارد کرد و نائینی گستراند، حوزه را عقیم کرد!

آن مبانی مشروطیت که آخوند خراسانی وارد کرد و متاسفانه شکل داد باعث شد جدایی دین از سیاست به‌صورت معرفت‌شناسی و روشی به‌وجود بیاید و مرحوم نایینی آن را گستراند باعث شد به یک‌باره حوزه از درون از جامعه جدا شود.

به گزارش شبکه اجتهاد، دکتر ابراهیم فیاض دانش آموخته حوزه و جامعه‌شناس در گفتگویی با روزنامه صبح نو عنوان کرده است مبانی مشروطیت که آخوند وارد کرد و مرحوم نائینی گستراند، حوزه را عقیم کرده است و تا امروز حوزه نتوانسته نظریه سیاسی شیعه را استخراج کند. همچنین او معتقد است  حوزه علمیه قم به‌شدت در بحث حکومت، انحطاط فقاهتی دارد. بخشی از این گفتگو در پی می‌آید.

ما در حال تحول اجتماعی عظیمی هستیم؛ یعنی این انقلاب که شروع شده یکسری تحولات ماقبلش بوده که تجربه ملت بزرگ ما را شکل داده است؛ تجربه‌ای که در خاورمیانه حداقل تا کنون بی‌نظیر بوده است. اروپا تحولات خودش را از دوره رنسانس شروع کرد و ما از صفویه. صفویه با اینکه یک امپراطوری شده بود؛ متاسفانه فروپاشی کرد ولی اروپا ادامه داد و قدرت را باز به‌دست آورد. به یک مطالعه بسیار مهم تطبیقی بسیار نیاز داریم با این موضوع که اگر دوران رنسانس همراه با شروع صفویه است آنها چرا موفق شدند و چرا ما موفق نشدیم؟ ما بی‌تأثیر از هم نبودیم طوری که به قول آیت‌الله بروجرودی موقعی که حسیون و تجربه‌گرایان در آنجا پیروز شدند؛ به‌عنوان جایگزین تفکری در اینجا اخباری‌گری اوج گرفت. یعنی آیت‌الله بروجردی به‌عنوان یک مرجع تقلید خودش مطالعه تطبیقی می‌کند و می‌گوید که مکتب اخباری‌گری در دوره صفویه که باعث نابودی صفویه شد به‌خاطر این بود که تجربه‌گرایان در اروپا به وجود آمدند و در اینجا -که معادلش که حسی‌گرایی بود- شد اخباری‌گری ولی آنها توانستند از مرز حس‌گرایی و تجربه‌گرایی رد شوند و برسند ولی ما متاسفانه دیگر نتوانستیم از اخباری‌گری نجات پیدا کنیم تا دوره فتحعلی‌شاه که اصولیون پیروز شدند که آنها هم موفق نشدند به یک‌باره جریان اخباری‌گری را کاملاً از بین ببرند.

 در دوره فتحعلی‌شاه اخباری‌گری یک شکل روشی وحشتناک پیدا می‌کند به‌نام شیخیه که شیخ احمد احسایی می‌آید و به‌شدت هم فتحعلی‌شاه تحویلش می‌گیرد اما همان موقع بزرگ‌ترین اصولگرا که میرزای قمی است و در قم هم خیلی هم مورد احترام است زیر سنگین‌ترین فشارهاست. بدین ترتیب اخباری‌گری تبدیل به مکتب دیگری می‌شود به‌نام شیخیه و در مرحله بعدی هم شیخیه تبدیل به بهائیت می‌شود که آن هم دارای یک مکتب صوفی‌گرای اخباری‌گری الحادی است که دیگر به انحرافی بزرگ تبدیل می‌شود و آن راه انحرافی ادامه می‌یابد. در مجموع بحث تطبیق ایران و اروپا برای ما خیلی مهم است؛ برای اینکه بتوانیم آینده تمدنی داشته باشیم. در حال حاضر تمدن مسلط؛ تمدن اروپایی است که بعداً به آمریکا رفته است و ما الان اگر بخواهیم آینده تمدنی داشته باشیم قاعدتاً باید مطالعه تطبیقی بین خودمان و اروپا را به‌شدت زیاد کنیم و بتوانیم داستان اوراسیا که الان شکل پیدا کرده یا حتی آن دایره معرفتی زبان هند و اروپایی را که ایران یکی از مرکزهای مهم زبان هند و اروپایی است بتوانیم کاملاً انجام دهیم که به نظرم الان اروپایی‌ها کم‌کم به این مساله متوجه می‌شوند چون برخوردهایی که من اخیراً داشتم با اروپایی‌ها مخصوصاً آلمان‌ها این مساله را دنبال می‌کنند و در پی یک رابطه عمیق قوی بین خودشان و ایران در مدل فرهنگی هستند.

فقه‌گرایان در مقابل مشروطه ایستادند

ملت ما با اصول‌گرایان انقلاب مشروطه را راه انداخت ولی اصول‌گرایی که با اخباری‌گری برخورد داشت و البته اخباری‌گری ضعیف شده بود. اصول‌گرایی که پیروز شد دیگر از دوره ناصرالدین شاه وارد فاز مشروطیت شدیم و شیخ انصاری و شاگردانش این کار را انجام دادند ولی متاسفانه یکی از شاگردان شیخ انصاری یک انحراف تاریخی در اینها ایجاد کرد، یعنی مرحوم آخوند خراسانی که خودش بیشترین سهم را در مشروطه داشت ایشان قبل از آن آمد و فلسفه ملاصدرا را با اصول‌گرایی قاطی کرد و باعث همین مسائل شد که یک رکود روشی پیدا کنیم که این باعث شد متاسفانه مشروطه شکست بخورد. یک اصول‌گرای دیگر هم مرحوم نایینی بود که کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» را نوشت که ایشان هم پشیمان شد و با پول خودش هم سعی کرد آن کتاب را جمع کند و دور بریزد یعنی مساله‌ای شکست خوردن مشروطه و پشیمان شدن آخوند خراسانی و نایینی که دو اصولی بزرگ بودند باعث شد بعد از مشروطه فقه‌گرایان در مقابل مشروطه ایستادند مثل سید کاظم یزدی یعنی جریان فقهی به وجود آمد. این جریان فقهی خودش را سعی می‌کرد مربوط کند به شیخ انصاری که آن روش‌گرایی انتزاعی صدرایی نداشت بلکه روش‌گرایی به‌شدت اعتباری دقیق داشت که همه سعی کردند به آن برگردند. یعنی کسانی که متفکر بعدی بودند بعد از این قصه مثل مرحوم علامه طباطبایی در حاشیه‌اش بر کفایه این را کاملاً نقد کرده است که خلط فلسفه عینی و اعتباری با هم کرده است.

ولایت فقیه معطوف به نقد انقلاب مشروطیت بود

امام خمینی(رحمه‌الله علیه) هم به سوی شیخ انصاری رفت و آن فقه را ادامه داد که در نهایت ولایت فقیه از آن درآمد و ولایت فقیه معطوف به نقد انقلاب مشروطیت بود که خود امام (رحمه‌الله علیه) متولد سال انقلاب مشروطیت است. یعنی عملاً می‌شود گفت یک قرن زندگی امام(رحمه‌الله علیه) و پروسه‌هایی که انقلاب مشروطیت و بعدش هم انقلاب ملی کردن نفت مرحوم کاشانی و ماجراهای مرحوم مدرس برای امام یک الگویی بود که این را تبدیل به ساختار کند که آن هم ولایت فقیه شد و بعدش هم براساس آن انقلاب کرد و بالاخره جمهوری اسلامی پیروز شد و به میدان آمد.

در مجموع باید گفت انقلاب اسلامی ما یک انقلاب رو به جلو بود چرا که ما الگوهای پیشرفت جهانی را تجربه کرده بودیم یعنی الگوی فاشیستی، سوسیالیستی و سرمایه‌داری را دیده بودیم. در انتهای قرن بیستم که انقلاب اسلامی ما یعنی در سال ۱۹۷۹ رخ داد، پست‌مدرنیسم شکل گرفت و نظریه‌پردازان اجتماعی بر همین اساس معتقدند انقلاب اسلامی باعث شد جهان از مدرنیته به سمت پست‌مدرن حرکت کند. از آنجایی که انقلاب اسلامی بر اساس مردم و با محوریت مردم شکل گرفت و هیچ حزب و سازمان‌های چریکی در کار نبودند و همه تظاهرات بر عهده مردم بود، یعنی انقلاب ما مبتنی بر صلح بوده است و حتی مردم به ارتشی‌ها گل می‌دادند؛ الگوی این موضوع هم امام حسین (علیه‌السلام) است که با زن و فرزندان خود به کربلا رفتند که بگویند من مبارزه می‌کنم و مقابل ظلم و فساد تسلیم نمی‌شوم اما به دنبال جنگ نیستم و در پی صلح هستم، ما این را دقیقاً در تظاهرات عاشورا و تاسوعای سال ۵۷ می‌بینیم که وقتی زنان به میدان آمدند کار تمام شد و شاه شکست خورد لذا این مساله بسیار بنیادین است که ما بر اساس نظام صلح‌طلبی مبارزه می‌کنیم نه جنگ‌طلبی و از این رو نتیجه این امر کشت و کشتار بی‌گناهان نخواهد بود و مبنای آن نیز فطرت است چرا که همه انسان‌ها فطرت خدایی دارند و فارغ از هر دینی وقتی مردم، محور واقع شوند عدالت به یک مساله اساسی تبدیل می‌شود چرا که مردم عدالت‌طلب هستند. با توجه به این موضوع عدالت در انقلاب اسلامی ایران نقش محوری دارد. عدالت براساس دو محور است یک عدالت اجتماعی که قسط نامیده می‌شود و دیگر عدالت فردی که تقواست. از این رو قسط و تقوا از ایجاد فساد و ظلم جلوگیری می‌کند و این سیستم عدالت به‌صورت فردی و جمعی پیش‌برنده و تکاملی است که هم عاری از فساد و ظلم است و هم باعث می‌شود آزادی به‌دست آمده از این عدالت مبتذل نباشد بلکه مشارکتی و مردمی باشد.

تا امروز حوزه نتوانسته نظریه سیاسی شیعه را استخراج کند

این نظریه جمهوری اسلامی و ولایت فقیه به‌صورت خام بود که حوزه این را خیلی نپذیرفت. حوزه علمیه ولایت‌فقیه را نپذیرفت و خیلی رویش کار نکرد که رهبر معظم انقلاب هم در سفری که سال ۸۹ به قم داشتند گفتند من فقه سیاسی می‌خواهم که تا امروز هم به رهبری نظریه سیاسی اسلام را ندادند و متاسفانه نظریه سیاسی شیعه را نتوانستند استخراج کنند و این قصه هم از آنجایی شروع شد که متاسفانه آقایان دچار مبانی‌هایی هستند و مبانی شیخ انصاری الان در قم مهجور مانده است.

آن مبانی مشروطیت که آخوند خراسانی آمد و وارد کرد و باعث شد جدایی دین از سیاست به‌صورت معرفت‌شناسی و روشی به‌وجود بیاید و آخوندخراسانی متاسفانه شکل داد و مرحوم نایینی آن را گستراند باعث شد به یک‌باره حوزه از درون از جامعه جدا شود و از نظر تئوریک و از نظر جامعه‌شناختی؛ از حکومت هم که نماینده جامعه هست جدا شد و حوزه به یک درون‌گرایی وحشتناک رو آورد که متاسفانه انحطاط تفکری شکل پیدا کرد که الان هم هنوز ادامه دارد و حوزه را عقیم کرده است که بتواند یک بحث سیاسی و اجتماعی در رابطه با مسائل اجتماعی داشته باشد. مثلاً یک بند خیلی شاخصی که هم در سیاست هم در اجتماع مهم است امر به معروف و نهی از منکر است و هنوز در فقه ما حدیث می‌گوید که نماز و جهاد در راه خدا در مقابل امر به معروف و نهی از منکر مثل یک قطره است در مقابل یک اقیانوس و حتی نماز و جهاد در مقابل امربه‌معروف و نهی از منکر مثل قطره هست در مقابل امر به معروف که یک اقیانوس است. حالا چرا در فقه ما برعکس است؟ یعنی فقه ما الان امر به معروف ندارد و یک رساله داریم که مرحوم صاحب جواهر در کتاب جواهر دارد.

قم به‌شدت در بحث حکومت، انحطاط فقاهتی دارد!

الان حکومت از شئون امر به معروف و نهی از منکر و آقایان هیچ فقاهتی در این قصه ندارند و الان متاسفانه قم به‌شدت در این قصه انحطاط فقاهتی دارد و فقه سیاسی که هنوز همان پذیرفتن جدایی دین از سیاست است که الان حوزه پذیرفته، فقه اجتماعی ندارد، فقه سیاسی ندارد حتی نسل‌های سوم و چهارم هم متاسفانه این کار را انجام نداند. یعنی الان سید حسن خمینی که خودش یک درس خارج در قم می‌دهد متاسفانه چنین کاری نکرده چون مبانی‌اش مبانی نیست که بتواند یک فقه سیاسی اجتماعی دربیاورد. فقهای جوان هم نتوانستند فقه سیاسی دربیاورند و حتی یک کسانی مثل شیخ صادق لاریجانی رییس قوه قضائیه که نسل جدید از فقاهت بودند نتوانستند کاری صورت دهند. چرا؟ چون ساختار مشکل دارد یعنی ساختاری است که مبانی آن گذاشته شده از دوره مشروطه است. یعنی انقلاب مشروطه که انقلاب انگلیسی بود و عملاً از سفارت انگلیس شروع شد و به سفارت انگلیس برگشت نتیجه‌اش شد نوسازی رضاخانی و در حوزه علمیه هم به‌شدت تأثیر گذاشت. در واقع حوزه با تحولات خصوصاً انقلاب اسلامی جلو نیامده است.

همه ساختار سیاسی اسلام برای حفظ نظام اجتماعی است

به هر حال به‌خاطر مشکلات پیش آمده حوزه خیلی از نظر روشی و تئوریک با انقلاب همراه نشد؛ یعنی آن‌جور که باید نتوانست چارچوب تئوریک ولایت فقیه را تا امروز بسازد؛ چه نسل نخست چه نسل دوم چه نسل سوم، فقط امام(رحمه‌الله علیه) بود و تمام شد. شما اگر امام(رحمه‌الله علیه) را نگاه کنید آخر عمرش دیگر البته سعی می‌کند چارچوب تئوریک را بحث کند؛ شورای تشخیص مصلحت نظام و رابطه تشخیص مصلحت و مصلحت حکم اولیه است و حکم ثانویه نیست و آن حفظ نظم اجتماعی و نظام اجتماعی و… را مطرح می‌کند که اینها خیلی بحث جدی است و متاسفانه این‌ها را کسی خیلی دنبال نکرده است. این بحث‌ها خیلی بنیادی است. مثلاً در اذن دخول حرم ائمه خطاب به آنها می‌گوییم «ملوکاً لحفظ نظام» یعنی همه ساختار سیاسی اسلام برای حفظ نظام اجتماعی است و مصلحت که در حکومت مطرح می‌شود یک بحث فقهی است و وارد بر کل احکام اسلامی است حتی احکام اولیه اسلامی مثل نماز و حج و زیارت و هر چه که شما فکر کنید. اگر نظام اجتماعی بخواهد برهم بخورد باید جلویش ایستاد.

برخی شاگردان امام به دنبال احکام طهارت و نجاست رفتند

اصلاً حکومت برای همین آمده که نظام اجتماعی را حفظ کند و «ملوکا لحفظ نظام» باشد در هر صورت آن تشخیص مصلحت را امام خودش گذاشت و باز هم قم ادامه نداد و متاسفانه آقایان و حتی برخی شاگردان امام (رحمه‌الله علیه) رفتند دنبال احکام فردی مثل طهارت و نجاست که کتاب‌های بسیار قطور در باب احکام فردی نوشتند که برخی از آنها هیچ مبتلا‌به ندارد.

این طرف هم متاسفانه دانشگاه‌ها که همان نظام غربی را آوردند مثل جامعه مدنی حالا مثلاً برخی‌ها شکل اسلامی دادند و گفتند منظور از جامعه مدنی مدینه الرسول است و سعی کردند این تعبیر را به کار ببرند یا مثلاً در بعد کلان اسلام رحمانی را آوردند که اسلام رحمانی همان اسلام لیبرالیستی است که الان برخی‌ها دارند دنبال می‌کنند و الان تئوری‌سازی هم دارد رخ می‌دهد و همه می‌خواهند یک کار کنند و آن اصل انقلاب اسلامی را که نخست مردم‌محور بود؛ یعنی مردم بودند که تظاهرات کردند، مردم بودند که به قول امام(رحمه‌الله علیه) که همه‌چیز را شکل دادند و…کاملاً منحرف کنند.

اینکه امام تاکید می‌کرد مردم از من هم جلوترند و رهبر ما مردم‌اند امام این تعبیرات را داشت و اینها همه هم فقاهتی است چون مبنای امام(رحمه‌الله علیه) در این قصه فطرت بود. فطرت که در همه آدم‌هاست؛ می‌خواهد مسیحی باشد؛ یهودی باشد؛ می‌خواهد بودایی باشد؛ فطرت اصل است و امام(رحمه‌الله علیه) تاکید کرد بر مردم که «فطر الله الذی فطرالناس علیها». مرحوم امام(رحمه‌الله علیه) این میراث را هم از مرحوم شاه‌آبادی داشت چون مرحوم شاه‌آبادی بزرگ‌ترین جامعه‌شناس درون‌گرای و مردم‌شناس بزرگ جامعه اسلامی ماست. من می‌توانم بگویم هم‌طراز ماکس وبر در آلمان است یعنی این‌قدر بزرگ است. کتاب «شجره العباد» کاملاً یک بحث جامعه‌شناختی است دقیقاً در سطح یک رساله در سطح ماکس وبر است، یک تحلیل درون‌گرای دقیق که جمله به جمله‌اش مفاهیم‌سازی و گزاره‌سازی و تئوری‌سازی است.

نظریه جمهوری اسلامی ابتدا در شاه آبادی شکل گرفت

امام از آن ساختار داشت؛ چون امام خیلی ارادت داشت به مرحوم شاه‌آبادی و همین بود که مثلاً شاه‌آبادی در مقابل آن عرفانی که قبلش دست ابن عربی بود، ایستاده بود و یک عرفان جدید خودش داشت که براساس یک عرفان استدلالی خاص براساس فطرت بود که امام در کتاب «جنود عقل و جهلش» از مرحوم شاه آبادی نقل می‌کند و بعد براساس فطرت در بعد اجتماعی مرحوم شاه‌آبادی در کتاب «شجره العباد» حکمت ایجاد می‌کند و می‌آید طوری که شاه‌آبادی در مقابل رضاخان ایستاده و نوسازی رضاخانی را قبول ندارد حتی به مرحوم مدرس می‌گوید که تو کلاه سرت می‌رود به این آدم اعتماد نکن چون مرحوم مدرس اول به رضاشاه اعتماد کرده بود. مرحوم شاه آبادی دست به یک بازسازی اجتماعی زد و امام(رحمه‌الله علیه) به ایشان لقب ذوالفنون داده بود که متاسفانه ما هیچ‌چیز در مورد ایشان نمی‌دانیم با اینکه به نوعی روح امام(رحمه‌الله علیه) محسوب می‌شود. در واقع نظریه جمهوری اسلامی ابتدا در شاه آبادی شکل گرفته است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics