قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / همه مطالب / نقش روایات در تفسیر آیات معاملات
نقش روایات در تفسیر آیات معاملات

استاد شبیری زنجانی تبیین کرد؛

نقش روایات در تفسیر آیات معاملات

شبکه اجتهاد: پنجاه و یکمین نشست علمی از سلسله نشست‌‌های مدرسه فقهی امام محمدباقر علیه‌السلام، با موضوع «نقش روایات در تفسیر آیات معاملات» با ارائه استاد معظم حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمدجواد شبیری زنجانی در روزهای پایانی اسفندماه با حضور فضلا و طلاب این مرکز فقهی برگزار گردید. آنچه می‌خوانید گزارشی از این نشست است.

استاد شبیری زنجانی: قبلا در مورد فوائدی که روایات در تفسیر آیات الاحکام دارند صحبت کردیم (بخوانید). نکته‌ای در تکمیل گفتار قبل باید بیان شود و آن عبارتست از اینکه ما در صدد بیان مفصل کلام علامه طباطبایی نبودیم. در مورد نقش روایات در تفسیر، مقاله‌ای از دکتر محمد علی رضایی اصفهانی چاپ شده که ایشان فرموده علامه عبارت دیگری غیر از عبارتی که ما از ایشان نقل کردیم دارد و در آن روایات مرحوم علامه نقش دیگری برای روایات در تفسیر قائل است. کتابی به نام شناختنامه علامه طباطبایی منتشر شده که مقاله ایشان در آنجاست.

آیه وفای به عهد

به عنوان نمونه دو آیه در باب معاملات در کلمات فقها ذکر‌ می‌شود. یکی از آنها آیه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُود»[۱] است. در ادامه آیه آمده «أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهیمَهُ الْأَنْعامِ إِلاَّ ما یُتْلى‏ عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ ما یُرید» یک سوال وجود دارد و آن هم اینکه ارتباط این دوقسمت آیه چیست. پاسخ‌‌هایی در ارتباط اینها داده شده است. در تفسیر قمی ذیل سوره مائده دو روایت وارد شده است.

در روایت ابی جعفر ثانی آمده «وَ أَخْبَرَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِیِّ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی ع‏ فِی قَوْلِهِ:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص عَقَدَ عَلَیْهِمْ‏ لِعَلِیٍ‏ بِالْخِلَافَهِ- فِی عَشَرَهِ مَوَاطِنَ، ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا- أَوْفُوا بِالْعُقُودِ الَّتِی عُقِدَتْ عَلَیْکُمْ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع‏»[۲] نکته‌ای که در این روایت وجود دارد این است که در این آیه «عقد» را با «علی» متعدی کرده است. عقد به معنای پیمانی که بسته‌ می‌شود یک مسأله طرفینی است؛ اما «عقد علیهم» به چه معناست. یکی از معانی لغوی عقد، فرمان و دستور است. آیه شریفه نیز‌ می‌گوید به دستورها و فرمان‌‌ها وفا کنید. با این معنا ارتباط صدر و ذیل آیه روشن‌ می‌شود.

در ذیل همین آیه روایت دیگری در تفسیر قمی آمده «فَإِنَّهُ حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ قَوْلُهُ‏ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ قَالَ بِالْعُهُود» با توجه به این روایت ممکن است به ذهن  خطور کند که آیا این با فرمان سازگار است. پاسخ این است که خود عهد نیز دو استعمال دارد. یکی به معنای پیمان و دیگری به معنای دستور. عهدی که به معنای دستور است با «الی» متعدی‌ می‌شود. در سوره یس آمده «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ‏ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ»[۳] به معنای این است که آیا به شما دستور ندادم. فرمان‌‌های حکومتی را عهد می‌گویند. ولی عهد به معنای صاحب آن احکام حکومتی است. کلمه عقد و عهد در کتب تاریخی و کلمات مفسران، به معنای فرمان و دستور وارد شده است و به معنای پیمان نیست. پیمان‌‌ها از این جهت که باید دستورات خدا را اطاعت کنیم داخل در «اوفوا بالعقود» است. یعنی باید از خارج لزوم وفا به پیمان‌‌ها را استفاده کنیم. این آیه شبیه «اطیعوالله» است. از متون تاریخی و کلمات لغویین این مطلب مستفاد است.

در سوره مبارکه بقره آمده «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ‏ فَارْهَبُون‏»[۴] معنای «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» چیست. در روایتی ذیل آن آمده « فَإِنَّهُ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ قَالَ لَهُ رَجُلٌ جُعِلْتُ فِدَاکَ- إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ‏» وَ إِنَّا نَدْعُو فَلَا یُسْتَجَابُ لَنَا، قَالَ لِأَنَّکُمْ لَا تَفُونَ اللَّهَ بِعَهْدِهِ وَ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ‏» وَ اللَّهِ لَوْ وَفَیْتُمْ لِلَّهِ لَوَفَى اللَّهُ لَکُم‏»[۵] روای سوال‌ می‌کند که خداوند‌ می‌فرماید من را بخوانید اجابت‌ می‌شوم ولی ما دعا‌ می‌کنیم اما آن دعا به اجابت‌ نمی‌رسد. حضرت فرمود شما دستور خدا را گوش کنید خدا نیز دستور شما را گوش می‌کند. عهد اینجا به معنای پیمان نیست، ظاهرا به معنای دستور است.

در متون تاریخی روایتی به همین معنای دستور وارد شده است. در سیره ابن هشام بعد از ذکر وفودی که نزد پیامبر صل الله علیه و آله آمده بودند، وفدی از بنی النجران بیان‌ می‌کند. بعد که اینها بر‌ می‌گردند حضرت، عمر بن حزم را با یک فرمان حکومتی‌ می‌فرستد. این فرمان، اولین فرمانی است که دستورات گرفتن زکات و خمس را بیان‌ می‌کند. در این کتاب آمده« وَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَعَثَ إلَیْهِمْ بَعْدَ أَنْ وَلَّى وَفْدُهُمْ عَمْرَو ابْن حَزْمٍ، لِیُفَقِّهَهُمْ فِی الدِّینِ، وَیُعَلِّمَهُمْ السُّنَّهَ وَمَعَالِمَ الْإِسْلَامِ، وَیَأْخُذُ مِنْهُمْ صَدَقَاتِهِمْ وَکَتَبَ لَهُ کِتَابًا عَهِدَ إلَیْهِ فِیهِ عَهْدَهُ، وَأَمَرَهُ فِیهِ بِأَمْرِهِ : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ: هَذَا بَیَانٌ مِنْ الله وَرَسُوله، یَا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ، عَهْدٌ مِنْ مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ رَسُولِ اللَّهِ لِعَمْرِو بْنِ حَزْمٍ، حِینَ بَعَثَهُ إلَى الْیَمَنِ، أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ فِی أَمْرِهِ کُلِّهِ….»[۶] اینجا بحث این نیست که پیمانی بسته شده و به آنها بیان کنید. عهد به معنای پیمان نیست. «عهد» با «الی» متعدی شده است. «عهد» به معنای فرمان حکومتی است.

در مورد اینکه مراد از «اوفوا بالعقود» در آیه شریفه چیست. در تفسیر طبری معانی مختلف را نقل کرده است. او چهار معنا ذکر کرده که معنای دوم و چهارم آن با بحث ما مرتبط است. معنای دومی که مطرح کرده این است «و قال آخرون: بل‏ هی‏ الحلف‏ التی أخذ الله على عباده بالإیمان به و طاعته فیما أحل لهم و حرم علیهم أوفوا بالعقود» بعد‌ می‌گوید «عن ابن عباس‏، قوله: أَوْفُوا بِالْعُقُودِ یعنی: ما أحل، و ما حرم، و ما فرض، و ما حد فی القرآن کله، فلا تغدروا و لا تنکثوا» مراد از عقود دستورات الهی است. در ادامه‌ می‌گوید « عن مجاهد: أَوْفُوا بِالْعُقُودِ ما عقد الله‏ على‏ العباد مما أحل لهم و حرم علیهم». معنای «عقد الله» الزام الهی است.

معنای چهارمی که برای آن بیان کرده عبارتست از «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ قال: العهود التی أخذها الله على أهل الکتاب أن‏ یعملوا بما جاءهم‏» معنای «أخذها الله» الزام کردن است.

اینکه این آیه شریفه اختصاص داشته باشد به الزاماتی که در خصوص اهل کتاب است، وجهی ندارد و معنای درستی نیست ولی این که عقد به معنای «پیمان» نیست بلکه الزام است، شاهد بر کلام ما است. طبری معنای دوم را انتخاب‌ می‌کند «أولى الأقوال فی ذلک عندنا بالصواب ما قاله ابن عباس، و أن معناه: أوفوا یا أیها الذین آمنوا بعقود الله التی أوجبها علیکم‏ و عقدها، فیما أحل لکم و حرم علیکم، و ألزمکم فرضه، و بین لکم حدوده. و إنما قلنا ذلک أولى بالصواب من غیره من الأقوال، لأن الله جل و عز أتبع ذلک البیان عما أحل لعباده و حرم علیهم و ما أوجب علیهم من فرائضه، فکان معلوما بذلک أن قوله: أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أمر منه عباده بالعمل بما ألزمهم من فرائضه و عقوده عقیب ذلک، و نهی منه لهم عن نقض ما عقده علیهم منه‏»

اگر بگوییم مراد از «اوفوا بالعقود» عمل به پیمان‌‌هاست یک حکم مولوی است هرچند مولوی امضایی.

در کلمات لغویین به این معنا اشاره شده ولی تفکیک نشده. پس عقد دو معنا دارد یکی به معنای پیمان که قرارداد طرفینی است. و دیگری به معنای دستور. این معنا طرفینی نیست بلکه الزامی است از طرف عاقد بر معقود علیه. اینجا متعاقدین نداریم بلکه عاقد و معقود علیه داریم. آمر و مأمور داریم.

در تهذیب آمده «قیل العُقود العهود ، وقیل الفرائض التی أُلزموها»[۷]‌ می‌گوییم کسی هم که گفته «عهود» معلوم نیست مرادش از عهود، پیمان‌‌ها باشد بلکه‌ می‌تواند به معنای فرائض باشد.

در ادامه تهذیب آمده «وقال الزَّجاج فی قوله«أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»خاطب الله جلّ وعزّ المؤمنین بالوفاء بالعقود التی عقدها علیهم والعقود التی یَعقدها بعضُهم على بعضٍ على ما یوجبه الدِّین قال : والعُقود : العهود ، واحدُها عَقْد ، وهی أوکدُ العهود. یقال : عهِدتُ إلى فلانٍ فی کذا وکذا ، فتأویله ألزمتُه ذلک ، فإذا قلت عاقدتُه أو عَقَدتُ علیه ، فتأویله أنک ألزمته ذلک باستیثاق. ویقال : عقدتُ الحبلَ فهو معقود ، وکذلک العهد. وأعقدت العسل ونحوه فهو مُعْقَدٌ وعَقید» ایشان هر دو معنای الزام و پیمان را آورده است. ممکن است گفته شود عقود غیر مشروع هم داریم. ایشان‌ می‌گوید منظور عقودی است که دین آنها را واجب‌ می‌کند.‌ می‌گوید الزام محکم و وثیق را عقد‌ می‌گویند.

سوال: اگر عقود به معنای الزام باشد آیا با وفای به عقد ناسازگار نیست؟

جواب: خیر ناسازگاری ندارد. وفا به معنای به پایان رساندن است. دستوری را که شما اجرایی‌ می‌کنید، به پایان‌ می‌رسانید. دستور در عالم ذهن است وقتی که آن را عملی‌ می‌کنید، وفا‌ می‌شود. وفای به دستور، یعنی عملی کردن دستور.

اینکه در روایت آمده بود «لَوْ وَفَیْتُمْ لِلَّهِ لَوَفَى اللَّهُ لَکُم» به همین معنا بود یعنی اگر شما دستورات خدا را اجرایی کردید خدا هم دستورات شما را اجرایی‌ می‌کند.

 سوره آل عمران آخرین سوره‌ای است که بر پیامبر صل الله علیه و اله نازل شده -البته در برخی از روایات آمده که آخرین سوره، سوره نصر است ولی بالاخره آخرین سوره مفصلی  بوده که نازل شده- و در این سوره مسائلی مربوط به ولایت حضرت علی ‌‌علیه‌السلام آمده و دستور ابلاغ ولایت ایشان. این روایت که در تفسیر قمی آمده‌ نمی‌خواهد آیه «اوفوا بالعقود» را اختصاص به ولایت دهد ولی مقدمه‌ای برای آیات ولایت است که بعدا‌ می‌آید.

در بعضی دعاهای حضرت آمده «وانتصر به لدینک» اینجا انتصار به چه معناست؟ یک معنای انتصار، تحمل حمله دشمن است. چون شخص تحمل‌ می‌کند و دشمن‌ نمی‌تواند بر انسان پیروز شود، امروزه‌ می‌گویند معنای آن پیروزی است. انتصار در اصل لغت دو معنا دارد. یکی به معنای مقابله حمله دشمن است. معنای دوم آن انتقام است. «رب انی مغلوب فانتصر» به این معناست. پس معنای دعا این‌ می‌شود که به وسیله حضرت مهدی ‌‌علیه‌السلام انتقام ظلم‌‌هایی که به دینت شده است را بگیر.

آیه عدم جواز اکل مال به باطل

آیه دیگری که‌ می‌خواهیم مورد بررسی قرار دهیم آیه شریفه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ‏ بَیْنَکُمْ‏ بِالْباطِل إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَهً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُم‏‏‏»[۸] است. معمولا‌ می‌گویند «باء» در اینجا به معنای سببیت است.

حال بحث‌ می‌شود مراد از باطل، باطل شرعی است یا عقلایی یا باطل حقیقی. هرکدام نتایجی دارد که در بحث حق الماره مطرح کرده ایم.

مجموعه روایاتی ذیل این آیه وارد شده که از این روایات برداشت مختلفی از برداشت دیگران به ذهن من خطور کرده است. بعضی از روایات این آیه را تفسیر به قمار کرده است. در کافی آمده «عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَهَ عَنْ زِیَادِ بْنِ عِیسَى وَ هُوَ أَبُو عُبَیْدَهَ الْحَذَّاءُ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ فَقَالَ کَانَتْ قُرَیْشٌ تُقَامِرُ الرَّجُلَ بِأَهْلِهِ وَ مَالِهِ فَنَهَاهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ ذَلِکَ»[۹] در قریش بر سر اهل و مال قمار بازی‌ می‌کردند و خدای متعال از این کار نهی کرد.

در روایت دیگر این آیه را به قرضی که انسان‌ نمی‌تواند آن را پرداخت کند تفسیر کرده است. در روایت آمده «عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ سَمَاعَهَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ مِنَّا یَکُونُ عِنْدَهُ الشَّیْ‏ءُ یَتَبَلَّغُ‏ بِهِ وَ عَلَیْهِ دَیْنٌ أَ یُطْعِمُهُ عِیَالَهُ حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِمَیْسَرَهٍ فَیَقْضِیَ دَیْنَهُ أَوْ یَسْتَقْرِضُ‏ عَلَى‏ ظَهْرِهِ‏ فِی‏ خُبْثِ‏ الزَّمَانِ‏ وَ شِدَّهِ الْمَکَاسِبِ أَوْ یَقْبَلُ الصَّدَقَهَ قَالَ یَقْضِی بِمَا عِنْدَهُ دَیْنَهُ وَ لَا یَأْکُلْ أَمْوَالَ النَّاسِ إِلَّا وَ عِنْدَهُ مَا یُؤَدِّی إِلَیْهِمْ حُقُوقَهُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ- لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ‏ إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَهً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ‏ وَ لَا یَسْتَقْرِضْ عَلَى ظَهْرِهِ إِلَّا وَ عِنْدَهُ وَفَاءٌ وَ لَوْ طَافَ عَلَى أَبْوَابِ النَّاسِ فَرَدُّوهُ بِاللُّقْمَهِ وَ اللُّقْمَتَیْنِ وَ التَّمْرَهِ وَ التَّمْرَتَیْنِ إِلَّا أَنْ‏ یَکُونَ لَهُ وَلِیٌّ یَقْضِی دَیْنَهُ مِنْ بَعْدِهِ لَیْسَ مِنَّا مِنْ مَیِّتٍ إِلَّا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ وَلِیّاً یَقُومُ فِی عِدَتِهِ وَ دَیْنِهِ فَیَقْضِی عِدَتَهُ وَ دَیْنَه‏»[۱۰]

شخص از حضرت سوال‌ می‌کند که شخصی مقداری مال دارد که دینی بر عهده اوست. آیا با آن مال دینش را ادا کند یا اینکه مخارج عیالش را با آن بدهد، یا اینکه در شرایطی که زمینه پرداخت دین ندارد، قرض جدید بگیرد و قرض قبلی را برگرداند یا اینکه صدقه را بگیرد. حضرت فرمودند در جایی که زمینه پرداخت ندارد، قرض جدید بگیرد. این روایت و روایت قبلی، اکل مال به باطل را به قمار و قرضی که امکان عرفی برگرداندن آن وجود ندارد، حمل کرده است. از این روایت به ذهن من رسید که مراد از «باء» در اینجا «عوض» باشد نه «باء» سببیت. مثل اینکه بگوییم «اشتریت منه کتابا بدرهم» اینجا‌ می‌گوید اموال دیگران را به عوض باطل نخورید. یعنی در صورتی‌ می‌توانید اموال دیگران را بخورید که عوض آن باطل نباشد. یعنی عوض مال، قمار نباشد. این آیه اشاره به لزوم مالیت داشتن عوض معامله دارد. در بحث کسی که قصد پرداخت مهریه ندارد، روایت وارد شده که این شخص سارق است. البته بحث فقهی شده که آیا عقد باطل است یا نه؟ در جواب گفته‌اند خیر باطل نیست و او نازل منزله سارق است. در مواردی که در ذمه‌ می‌گیرید، تکلیفا بر عهده شما این است که آن را ادا کنید.

روایت‌ می‌گوید در مقابل تصرف مالکانه باید پول پرداخت کنید و طبق روایت،‌ نمی‌توانید ثمن آن را قمار قرار دهید. همینطور وقتی قرضی که‌ می‌خواهید بگیرید باید در مقابل آن چیزی داشته باشید که بتوانید پرداخت کنید.

در نتیجه باید با عنایت به روایات، آیات را معنا کرد و ممکن است در اینصورت معنا تغییر پیدا کند.

—————————————————

[۱] سوره مائده، آیه ۱.

[۲] تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۱۶۰.

[۳] سوره یس، آیه ۶۱.

[۴] سوره بقره، آیه ۴۰.

[۵] تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۴۶.

[۶] السیره النبویه، ابن هشام الحمیری، ج۲، ص۵۹۴.

[۷] تهذیب اللغه،الازهری، محمد بن أحمد، ج۱، ص۱۳۴.

[۸] سوره نساء، آیه ۲۹.

[۹] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج۵، ص۱۲۲.

[۱۰] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج۵، ص۹۵.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics