اختصاصی شبکه اجتهاد: برخی دولتمردان در راستای نهادینهسازی نقدپذیری در جامعه، به «قابل نقد بودن پیامبر(ص)» استناد کردهاند. چنانچه منظور وی از نقد پذیری پیامبر(ص)، انعطاف و سعهصدر حضرات معصوم(ع) در مواجهه با آنچه از سوی مردم مطرح میشد، باشد؛ سخن نیکو و پسندیدهای است؛ اما چنانچه منظور قابل نقد بودن فکر و رفتار معصوم (ع) باشد، قابل قبول نیست چراکه با اعتقاد صریح علمای شیعه سازگار نیست. در نگاه شیعه «گفتار و رفتار و تقریر معصومین(ع)» حجت است. قابل نقد بودن فکر و رفتار ایشان با معتبر بودن «گفتار و رفتار و تقریر معصومین(ع)» سازگاری ندارد و اعتبار سیره و تقریر معصوم را خدشهدار میکند. ازاینرو، انتظار میرود فرهیختگانی که در مناسب حکومتی و جایگاه علمی حساس هستند، جملاتی را که حاکی از اعتقادات و مبانی مذهبی است بادقت بیشتری به زبان جاری کنند. به این مناسبت با اشاره به چند نکته «قابل نقد نبودن پیامبر» را یادآوری و مرور میکنیم:
گفتار و رفتار (قول و فعل) پیامبر دو نوع است یا در امور تشریعی است یا در امور طبیعی و عادی زندگی روز مرّه.
از مسلمات شیعه است که انتقاد از معصوم (بعد از صدور حکم نهایی و در امور تشریعی؛ نه در مقام مشاوره و قبل از صدور حکم و امور غیرتشریعی) دایر بین دو امر است: یا اعتقاد به عصمت دارد که انتقاد او درواقع به خداوند برمیگردد؛ یا عصمت را قبول ندارد که انحراف در عقیده است. بنا بر این فرض که نقد همراه با تخریب جایگاه ولایت یا دعوت دیگران به نافرمانی عملی نباشد: مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ.
شواهد قرآنی بر قابل نقد نبودن پیامبر شواهد قرآنی وجود دارد. نمونههایی را مرور میکنیم:
۱- در آیه ۱۵۰ سوره نساء میفرمایند: کسانی که خدا و پیامبرانِ او را انکار میکنند و میخواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قائل شوند و میگویند: «به بعضی ایمان میآوریم و بعضی را انکار میکنیم» و میخواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب کنند.. .
آیا بین سخن معصوم و سخن خداوند تفاوت است؟! بهطوریکه اگر سخن پیامبر باشد، قابل نقد باشد و اگر سخن خداوند است قابل نقد نیست.
۲- در آیه ۶۵ سوره نساء نیز میفرماید: به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن حقیقی نخواهند بود، مگر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع و اختلاف دارند به داوری بپذیرند سپس از حکمی که کردهای در وجودشان هیچ دلتنگی و ناخشنودی احساس نکنند و بهطور کامل تسلیم شوند.
در این آیه شریفه، ایمان واقعی به پیامبر اکرم (ص) را با ایمان در دل یکی بیان میکند و میفرماید اگر افراد در دل هم نسبت به رأی و حکم پیامبر(ص) تردید و ناخشنودی داشته باشند، مؤمن محسوب نمیشوند، بنابراین کسی که میان سخن پیامبر و خدا تفکیک قائل شود، نمیتواند مؤمن به پیامبر باشد و با سعهصدر برخورد کردن با چنین افرادی به معنای قابل نقد بودن و نقدپذیر بودن نیست.
شواهد روائیتاریخی؛ بر قابل نقد نبودن پیامبر شواهد روائیتاریخی نیز وجود دارد. نمونههایی را مرور میکنیم:
۱- زید بن جهم هلالی گوید: شنیدم امام صادق(ع) میفرمود: وقتی ولایت علی بن ابیطالب(ع) نازل شد و پیغمبر (ص) فرموده بود، به علی(ع) بهعنوان «امیرالمؤمنین» سلام کنید، پیامبر فرمود: برخیزید و به او بهعنوان امیرمؤمنان سلام دهید، آن دو گفتند: ای رسول خدا، آیا این از سوی خداوند است یا از سوی رسولش؟ رسول خدا به آن دو فرمود: از خدا و رسول اوست، پس خداوند این آیه را نازل کرد: «و سوگندها را پس از محکم کردنش که خدا را ضامن آن کردهاید مشکنید، زیرا خدا میداند چه میکنید» (نحل آیه ۹۱).
در این گزارش و نقل، رسول خدا امر بر کاربرد صفت امیرالمؤمنین بر حضرت علی(ع) میکنند و دراینبین، دو نفر برخلاف بیعت و قسمی که درباره ولایت امیرالمؤمنین ابراز کرده بودند، از رسول خدا سؤال میپرسند که این سخن از طرف خداست یا نظر پیغمبر است؟ که رسول خدا (ص) در پاسخ میفرمایند: این نظر خدا و رسولش است و آن دو نفر را مورد سرزنش و تخطئه قرار میدهند.
به استناد اینکه کسی مقابل رسول خدا ایستاد و گفت این حرف از طرف خداست یا نظر خودت است؟! نمیتوان نتیجه گرفت: پیامبر قابل نقد و نقدپذیر بود! چراکه طرح پرسش، نقد بشمار نمیآید؛ بلکه استفهام و طلب فهم است. اینکه کسی پس از دریافت حقیقت آن را دو قسمت نماید و به برخی عمل کند و از عمل به برخی سر باز زند، دلیل بر قابل نقد بودن و نقدپذیر بودن کسی که از او سؤال شده نیست؛ بلکه مصداق «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ» است.
۲- داستان دیگری که در بعضی از کتب نقلشده، مربوط به حباب بن منذر است. او در جنگ بدر، تدبیر جنگی رسول خدا (ص) را نسبت به محل فرود آمدن لشگر صحیح ندید و از رسول خدا (ص) سؤال کرد که آیا دستور خداست که در اینجا منزل کنیم یا ازنظر تدبیر جنگی هر جا که شایسته باشد میتوان فرود آمد؟
بنابر این نقل، رسول خدا (ص) پاسخ فرمود: امر الهی نیست و باید طبق تدبیر و سیاست جنگی رفتار کرد. درنهایت، حباب تدبیر جنگی دیگری را پیشنهاد داد که رسول خدا (ص) آن را پذیرفت.
برفرض پذیرش سند این گزارش و نقل، نکتهای وجود دارد اینکه حباب پیشنهاد مطرح کرد و پیامبر (ص) در برابر پیشنهاد حباب، انعطاف نشان دادند و ارائه پیشنهاد، نقد بشمار نمیآید. ضمن اینکه ممکن است این نوع برخوردها جنبههای تعلیمی و تربیتی داشته باشد.
نمونهای از آموزش انتقادپذیری
امیرالمؤمنین در یکی از سخنان خود یادآور میشود که نباید زمامدارِ مسلمانان را فوق انتقاد انگاشت، بلکه باید در مواردی او را به خطایش آگاه ساخت. حضرت(ع) میفرماید: «فَلا تَکُفُّوا عَن مَقالَهٍ بِحَق، اَو مَشُورَهٍ بِعَدلٍ، فَاِنی لَستُ فی نَفسی بَفوقِ اَن اُخِطیءَ، ولا آمَنُ ذلِکَ مِن فِعلی اِلا ان یَکفِیَ اللهُ مِن نَفسی ما هُوَ اَملَکُ بِهِ مِنی…؛ از گفتن حق یا رأی زدن در عدالت باز نایستید که من، نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر اینکه خدا مرا در کار نفس کفایت کند که او از من بر آن تواناتر است.» حضرت آنچنان سعهصدر دارد که میگوید خطاهای مرا به من گوشزد کنید.
بهطورقطع امام(ع) بهحکم آیه تطهیر، از هر لغزشی مصون و معصوم است ولی درعینحال در اینجا به فرهنگ انتقادپذیری و خطاپذیری کارگزاران اشاره میکند.
این شبهه قابلطرح است که امامِ مصون از خطا، اینگونه اظهارنظر میکند. چگونه این دو باهم جمع میشود؟ پاسخ این است که خطاپذیری امام مربوط به وجود امکانی او است و هر ممکن بالذات خطاپذیر است. ولی مانع از آن نیست که در پرتو عنایات الهی از هر لغزشی مصون باشد و امام در سخن خود به این نکته اشارت دارد. دیگر اینکه حضرت دو جایگاه دارد: زمامداری و امامت. مقام امامت قابل نقد نیست و به اراده خدا مصون از خطا و لغزش است ولی جایگاه زمامداری قابل نقد است.
از این گذشته، هدف امام(ع) از این سخن جنبه تربیتی یک رهنمون برای مسلمانان در طول زمان است که افکار و اندیشههای خود را درباره سیاستهای زمامداران بازگو کنند تا انباشت نارضایتی و عقده روحی پدید نیاید.