قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / از شمار دو چشم یک تن کم/ محمد مسجدجامعی
از شمار دو چشم یک تن کم/ محمد مسجدجامعی

به‌مناسبت ارتحال استاد سید‌هاشم ‌هاشمی گلپایگانی

از شمار دو چشم یک تن کم/ محمد مسجدجامعی

شبکه اجتهاد: چند روزی است که صدیق مکرم و هم مباحثه‌ای معظم، آقای سید‌هاشم ‌هاشمی گلپایگانی رخ در نقاب خاک کشیده و به ملأ اعلی پیوسته است. ایشان فرزند آیت‌الله سیدمحمد‌ هاشمی و نواده فقیه و عارف بلندآوازه آیت‌الله العظمی سید جمال‌الدین ‌هاشمی گلپایگانی است.

پدر ایشان از عالمان نجف اشرف بود و از بزرگ‌ترین و شناخته‌شده‌ترین ادبا و شاعران نجف و عراق؛ و جدشان از شاگردان دوره اول نابغه بزرگ اصول و فقه، مرحوم نائینی بود. مرحوم نائینی علاقه فراوانی به سید جمال‌الدین داشت و این نکته از اجازه اجتهادی که به ایشان داده است، به‌خوبی برمی‌آید. اجازه‌ای مفصل که هم حاکی از تسلط بی‌بدیل نویسنده آن به ادبیات عرب است و هم گویای علاقه قلبی استاد به شاگرد و مراتب علم و فضل وی.

معروف چنین است که این سید جمال‌الدین بود که حوزه درسی مرحوم نائینی را به راه انداخت. داستان اجمالاً چنین است که سید جمال به مدت ده سال از جمله شاگردان صاحب کفایه بود. پس از فوت ایشان به دنبال استاد مبرّزی می‌گردد تا در محضرش زانو زند و علم فراگیرد. مرحوم شیخ محمد تقی شیرازی را که در آن ایام در سامراء بود، معرفی می‌کنند و بدانجا می‌رود؛ اما درس شیخ محمد تقی برایش قانع‌کننده نبود ولذا به نجف بازمی‌گردد و تصادفاً در درس مرحوم نائینی که تنها برای دو نفر درس می‌گفته، حاضر می‌شود و بدین ترتیب گمشده خویش را می‌یابد و از دوستانش که عموماً از طلاب فاضل آن ایام بوده‌اند، دعوت می‌کند که در درس نائینی حاضر شوند. این، به نقطه عطف زندگانی علمی مرحوم نائینی تبدیل می‌شود و او را به مهم‌ترین استاد فقه و اصول، و خاصه اصول، پس از حضرات صاحب کفایه و صاحب عروه تبدیل می‌کند. با توجه به موقعیت شکننده مرحوم نائینی پس از داستان مشروطه و اعدام شیخ فضل‌الله، حوزه گرم درسی او عملاً به تجدید حیات حوزوی و اجتماعی منجر می‌شود.

واقعیت این است که در نظام حوزوی بعضاً به همان مقدار که استاد موجب رشد و شکوفایی طلاب می‌شود، شاگردان نیز به خلاقیت علمی و اجتهادی استاد کمک می‌کنند و در کنار آن، موجب تقویت موقعیت حوزوی و اجتماعی او می‌شوند. احتمالاً به همین دلائل بود که نائینی علاقه ویژه‌ای به شاگردش سید جمال‌الدین داشت؛ اگرچه برجستگی‌های اخلاقی و معنوی شاگرد را در این میان سهمی بود.

مرحوم سید‌هاشم به‌واقع وارث این هر دو بود. در ادبیات و شعر عربی ممتاز و به‌واقع کم‌نظیر بود؛ هم‌چنین در صفای باطن و بی‌اعتنایی به دنیا و فرار از قیل و قال و شهرت و شهرت‌طلبی. در ادبیات و فقه و اصول و علم رجال از جمله برجسته‌ترین‌ها بود، اما بدون کم‌ترین ادعا و ریاست‌طلبی. چنان‌که از آثارش برمی‌آید از جوانی به مطالعه و تحقیق اشتغال داشت ولی هیچ‌گاه آن را وسیله‌ای برای تفاخر و شهرت‌طلبی قرار نداد. او از بازماندگان سلف صالحی بود که در روزگار ما میراث‌دارانش اندک و بلکه بسیار اندک شده‌اند.

یک‌بار یکی از دوستان می‌گفت که روزی در مجلس ادیب بزرگ، مرحوم شیخ سلمان خاقانی شعری را که سروده بود، قرائت کرد. شعر او شیخ سلمان را به تعجب واداشت و گفت «اشعر من ابیه» و این‌که شعر او برتر از اشعار پدرش می‌باشد و او را جایزه گران‌بهایی بخشید. البته این داستان به بیش از سه دهه پیش‌تر بازمی‌گردد که تازه به ایران وارد شده بود.

مدت‌ها افتخار هم‌مباحثه‌ای بودن با ایشان را داشتم و آن‌چه گفته آمد، شهادتی است بر آن‌چه که در طول این مدت نسبتاً طولانی مشاهده کرده و یافته بودم. فردی عالم و در عین حال بسیار متواضع و برخوردار از ملکات روحی و سجایای اخلاقی. تسلط ایشان به فقه و اصول به‌مراتب بیش از نگارنده بود، اما پیوسته می‌گفت از مباحثه با شما لذت می‌برم و استفاده می‌کنم. این مباحثه در ایام تعطیل آخر هفته و نیز در ایام ماه مبارک رمضان و بعضاً در تعطیلات تابستانی بود و عموماً تا دو ساعت ادامه داشت و تا هنگامی که شدت بیماری او را فرسوده کرد و سخن گفتنش دچار اختلال کلی شد، ادامه یافت. در این اواخر مباحثه با کمک فرزند رشید ایشان آقای سید مهدی انجام می‌شد که سخنان پدر را می‌فهمید و بازگو می‌کرد. علم‌دوستی او به‌گونه‌ای بود که هر نوع مباحثه‌ای و حتی در هنگامی که سخت بیمار بود، شکفتگی و انبساط خاطرش را موجب می‌شد.

مرحوم سید‌هاشم متولد نجف بود و از ایام نوجوانی به درس‌های حوزوی روی ‌آورد. استفاده عمده او از درس آیت‌الله العظمی سیستانی بود و دیدگاه‌های فقهی و اصولی‌اش عمیقاً متأثر بود از مبانی استاد. دروس ایشان را می‌نوشت و ضبط می‌کرد؛ و جهت تنظیم نهایی تقریرات، مکرر به آن‌چه توسط ضبط صوت ضبط شده بود، مراجعه می‌کرد؛ ولذا تقریرات فقهی و اصولی ایشان دقیق و کامل است و به‌خوبی نظرات استاد را که بعضاً تازه و بدیع و در عین حال دیریاب است، توضیح می‌دهد. کیفیت بیان مطالب، چنان‌که خود ایشان می‌گفت، از خود او است و این مهم را به بهترین صورت به انجام رسانید. دلیل اصلی آن، تسلط وی به ادبیات و عربی بود. درنتیجه، تقریرات ایشان روشن و فاقد پیچیدگی است.

آن‌گونه که ‌‌‌‌آقای ‌هاشمی می‌گفت، بیان آیت‌الله سیستانی معقّد و دیریاب بوده است. ولذا شاگردان ایشان محدود و معدود بوده‌اند. مضافاً که دروس ایشان، چه در فقه و چه در اصول و خاصه در اصول، متأثر است از مجموعه دانستنی‌های متنوع و در عین حال مرتبط با مباحث مطروحه؛ و این سخن به‌خوبی از تقریرات برمی‌آید و شاید بهترین نمونه کتاب «تعارض الادله و اختلاف الحدیث» باشد.

آیت‌الله سیستانی در باب اخبار علاجیه و این‌که امامان در چه مواردی تقیه می‌کرده‌اند، نظرات بدیعی دارند. عموماً می‌پندارند که تقیه صرفاً از حاکم بوده است و ایشان با ذکر نمونه‌های متعدد نشان می‌دهند که این جریان در مورد قضات و مفتیان و فقها و حتی توده مردم هم وجود داشته و نمونه‌ها را ذکر کرده و توضیح می‌دهند. درنهایت در باب تقیّه به نظریه «السوق الی الکمال» می‌رسند که بیان پیچیده‌ای دارد و چنان‌که سید‌هاشم می‌گفت، این نظر را احتمالاً از مرحوم میرزا مهدی اصفهانی گرفته‌اند. این نظریه اعم از آن‌که از آقای سیستانی باشد و یا از مرحوم میرزا مهدی، نظریه جدیدی است و به‌واقع قابل تأمل و در مواردی می‌تواند راه‌گشا باشد.

میرزا مهدی از شاگردان مبرز مرحوم نائینی است که به مشهد می‌رود و حلقه درس فقه و اصول وی از مهم‌ترین‌ها در این شهر بوده و آیت‌الله سیستانی در ایام جوانی و قبل از عزیمت به قم و نجف، مدت کوتاهی در درس ایشان حاضر می‌شده است. شهرت مرحوم میرزا به دلیل «مکتب تفکیک» است، اما به‌هرحال او یکی از فقها و اصولیان نام‌آور دوران شکوفایی علمی مشهد بوده است.

نکته جالب در بحث آقای سیستانی این است که ایشان در مورد تعارض قوانین نیز صحبت می‌کند و این‌که حقوق‌دان‌ها چگونه این موارد را حل و فصل می‌کنند که در جای خود مسئله‌ای ابتکاری است و در مواردی به نظریات جدید هم‌چون «یادگیری شرطی» و «حساب احتمالات» هم می‌پردازند. مرحوم‌هاشمی گذشته از آن‌که این همه را به‌خوبی تقریر و تحریر کرده، مدارک آن‌ها را یافته و بدان‌ها ارجاع داده است و این وظیفه طاقت‌فرسایی بوده است.

علت این است که استاد اولاً کثیرالمطالعه بوده، و ثانیاً به دلیل حافظه نیرومند از مجموع مطالبی که خوانده، به‌مناسبت استفاده می‌کرده است و این منابع عموماً در دسترس قرار نداشته است. سید‌هاشم می‌گفت تقریباً هر کتاب جدیدی که به نجف می‌آمد، آیت‌الله سیستانی به امانت می‌گرفت و در طی یک یا دو هفته آن را می‌خواند و امانت را بازمی‌گرداند. این بدین معنی است که بسیاری از منابع در دسترس نبوده است.

ایشان مدتی هم در درس آیت‌الله خویی شرکت می‌کند. علی‌رغم کوتاهی این حضور اما به‌خوبی با مبانی، به‌ویژه مبانی اصولی و رجالی ایشان آشنا بود و تفاوت مبانی ایشان و آیت‌الله سیستانی را به دقت می‌شناخت و این‌که این تفاوت‌ها چگونه در نیل به فتوا، مؤثر بوده است. آیت‌الله خویی را نابغه‌ای بزرگ می‌دانست و این‌که میراث فقهی و اصولی ایشان مهم‌ترین منبع برای فقه و اصول شیعه است و بعضاً می‌گفت نقش ایشان هم‌چون شیخ طوسی است. پس از شیخ طوسی تا مدت‌ها فقها در همان چهارچوبی حرکت می‌کردند که توسط شیخ ریل‌گذاری شده بود.

درگذشت راوی اصیل نجف

آثار مختلف و فراوانی از آن مرحوم برجای مانده است. بعضی تألیف است و بعضی تقریرات است و برخی ترجمه. احتمالاً مهم‌ترین کتاب تألیفی ایشان، دو کتاب «خلاصه الاصول» و «اضواء علی علمی الدرایه والرجال» باشد که هر دو در نوع خود کم‌نظیر است. کتاب نخست، یک دوره کامل اصول است، برحسب ترتیب کتاب کفایه الاصول که با بیانی روان و در عین حال دقیق، مباحث مختلف اصولی را تشریح کرده و اخیراً منتشر شده است.

کتاب دوم متضمن آراء فقهای معاصر است در زمینه علم رجال و درایه. ایشان کوشیده آراء بزرگان پس از مرحوم آیت‌الله خویی را جمع‌آوری و دسته‌بندی کند؛ از آیت‌الله سیستانی گرفته تا آیت‌الله شبیری زنجانی. این کتاب مدتی است منتشر شده و گویا در حوزه نجف به عنوان کتاب درسی تدریس می‌شود.

به جز این دو، ایشان را کتاب‌های دیگری هم هست که از جمله آنها «الحداثه والفکر اسلامی» است که از نوشتن نام خود به عنوان مؤلف امنتاع کرد و به «باحث اسلامی» اکتفاء نمود. او نمی‌خواست نامش ذکر شود و ظاهراً ذکر نام مؤلف را در تعارض با نیت خیری می‌دانست که بر اساس آن، کتاب را تألیف کرده بود؛ و یا کتاب کوچک «لمحات من معالم مدرسه الشیخ الانصاری».

اما در مورد تقریرات، ‌گویا ایشان تمامی درس‌های القاء شده توسط آیت‌الله سیستانی را در فقه و اصول نوشته، اما از این مجموعه بخشی از آن منتشر شده است که مشتمل است بر «تقریرات فی علم الاصول» در سه جلد که از ابتدا تا مقدمه واجب را شامل می‌شود و «تعارض الادله و اختلاف الحدیث» در دو جلد. از جمله تقریرات فقهی کتاب «رساله فی الربا» به چاپ رسیده و بقیه مباحث فقهی هنوز منتشر نشده است. برای نمونه ما مدتی از روی دست‌نوشته‌های ایشان، بحث صلوه آیت‌الله سیستانی را مباحثه می‌کردیم.

به احتمال فراوان درس‌های آیت‌الله خویی را در دورانی که به درس ایشان می‌رفته، نوشته است، اما هیچ‌گاه در این مورد صحبت نشد. مباحثه ما در آن‌جا که به مباحث فقهی آیت‌الله خویی مربوط می‌شد، نه از روی دست‌نویس‌های ایشان، بلکه با توجه به کتاب «مبانی منهاج الصالحین» اثر آیت‌لله… حاج سید تقی طباطبایی قمی بود. ایشان پس از ورود به قم در درس حضرات آیات وحید خراسانی و مرحوم میرزا جواد آقا تبریزی حاضر می‌شده و مطمئن هستم که دروس فقه حضرت آقای وحید را می‌نوشته است، چرا که به مناسبت بحث «اخذ اجرت بر انجام عمل واجب»، دست‌نوشته‌های درس ایشان مورد مباحثه قرار گرفت که الحق شامل و کامل و دقیق بحث فرموده بودند.

در کنار این همه، به ترجمه هم اشتغال داشت، خصوصاً در سال‌های نخستین ورود به ایران. ترجمه‌هایی که به گفته برخی از متن اصلی بهتر و شیواتر است؛ از استاد مطهری گرفته تا استاد مصباح یزدی. تسلط کامل ایشان به ادبیات عرب، اعم از کلاسیک و مدرن، به همراه وسواس و دقت علمی و نیز تسلط بر مباحث مختلف اسلامی، این ترجمه‌ها را این‌چنین ممتاز و برجسته ساخته بود.

مرحوم سید‌هاشم را اشعار فراوانی بود و اصولاً شعرشناس بود. در طی سال‌های اخیر هنگامی که به نجف می‌رفت، ادبا و شعرای موجود در نجف که او را می‌شناختند، به نزدش می‌رفتند و اشعارشان را قرائت می‌کردند تا ایرادهایش را بگوید. حداقل یک مورد آن را من خود شاهد بودم که البته این داستان در قم و در منزل ایشان اتفاق افتاد.

او را ارادتی بی‌شائبه به ساحت ائمه اطهار(ع) و خاندان پیامبر(ص) بود و اشعار متعددی درباره فضائل و مناقب و بعضاً مصائب آنان سروده بود. بخشی از این اشعار تحت عنوان «انوار الولاء» مدت‌ها پیش منتشر شد.

مناسب است به بخشی از سجایای اخلاقی و معنوی ایشان نیز اشارت شود. ایشان پیش‌نویس «کتاب الصلوه» مرحوم سید جمال‌الدین را در اختیار داشت. ظاهراً مؤلف فرصت نیافته بود تا متن را تصحیح و تنقیح کند. فرزند ایشان سید محمد، متن به یادگار مانده را بازنویس کرده بود و سید‌هاشم با زحمت فراوان این دو متن را مقایسه و ویرایش کرده بود، اما این صرفاً ویرایش در معنای مصطلح آن نبود، نوعی بازنویس بود و این وظیفه‌ای است بسیار دشوار. بدین معنی که با رعایت کامل مبانی، مباحث مطروحه دوباره تدوین و تحریر شود. بعضاً می‌گفت که مرحوم جدّ به هر حال ایرانی و متولد ایران بود و قلم عربی ایشان اشکالاتی داشت و او این همه را تدارک و جبران کرده بود و به گفته یکی از برادران ایشان، کتاب به عنوانی اثر خود مرحوم سید‌هاشم بود.

پس از آن‌که حروف‌چینی و تصحیح آن به پایان رسید و می‌بایست عنوان کتاب و مؤلف آن تعیین شود، او مدت‌ها در این اندیشه بود که کتاب را به نام جدّ منتشر سازد و یا به عنوان تقریرات مرحوم نائینی، که توسط سید جمال‌الدین نوشته شده است، و این‌که بزرگان خانواده خود ایشان و بازماندگان مرحوم نائینی که آنان را نسبتی سببی بود، در جریان باشند و موجب آزردگی کسی فراهم نشود.

این جریان مدتی به طول انجامید و ناشر، خواهان تعیین تکلیف بود. کم‌وبیش افرادی از این دو خانواده شریف از موضوع مطلع شدند و این مسئله بر نگرانی سید‌هاشم می‌افزود. بالاخره به نگارنده گفت نظر شما چیست؟ گفته شد در این‌که سید جمال‌الدین شاگرد ممتاز مرحوم نائینی بوده، سخنی نیست و طبیعتاً تحت تأثیر مبانی او است، اما کیفیت پردازش کتاب و تبویب و کیفیت مباحث، نشان دهنده آن است که اصولاً کتاب تألیف است و نه تقریرات و پس از صحبت‌های فراوان افراد مختلف، قانع شد که کتاب به عنوان تألیف منتشر شود.

نمونه دیگر، داستان ملاقات وی است با آیت‌الله سیستانی. ایشان قبل از ابتلای به بیماری، مکرر به نجف می‌رفت و معمولاً خدمت استاد می‌رسید. پس از بیماری هم که مجبور بود با صندلی چرخ‌دار حرکت کند هم چند باری به نجف مشرف شد. پس از بازگشت از یکی از این سفرها، از وی پرسیدم به ملاقات استاد رفتید؟ گفت: خیر، بدین دلیل که مطمئن هستم هنگامی که ایشان مرا با این وضعیت ببینند، متأثر می‌شوند و جهت جلوگیری از این ناراحتی، به دیدن نرفتم. البته فرزند عالم ایشان به دیدن سید ‌هاشم رفته بود و این جریان تا هنگامی که ایشان به نجف می‌رفت، پیوسته ادامه یافت. حال آن‌که افراد معمولاً مایلند بیماری خود را به دلائل مختلف به اطلاع بزرگان برسانند و بعضاً آن را بزرگ‌تر از واقع جلوه دهند.

مرحوم سید‌هاشم از بیماری سختی رنج می‌برد. قبل از ابتلای بدان، کاملاً فعال و بانشاط بود. برای مباحثه به خانه ایشان می‌رفتم و مکان بحث، زیرزمین منزل بود و او بدون کم‌ترین مشکلی بدان‌جا می‌آمد. به‌ناگهان دچار مشکل حرکتی شد و قادر نبود بدون کمک راه برود. متأسفانه این بیماری توسعه یافت و حرکت ایشان پیوسته ضعیف‌تر می‌شد و حتی تکلم را دچار اختلال کرد تا بدان‌جا که نمی‌توانست سخن بگوید. با توجه به توصیه پزشکان که باید فعالیت فکری و ذهنی‌اش ادامه یابد، مباحثه ما ادامه یافت اما وضعیت به‌گونه‌ای شد که ایشان دیگر نمی‌توانست سخن بگوید. اگرچه سخنانش برای فرزندش سید مهدی تا حدی مفهوم بود، اما مباحثه غیرمنظم و موردی ما از طریق سید مهدی ادامه یافت.

در این‌جا لازم است از خدمات بی‌شائبه و خالصانه خانواده بسیار محترم و بردبار و فداکار ایشان یاد شود. خداوند سبحان ایشان را غریق رحمت واسعه خویش کند و با موالیانش محشور فرماید و بازماندگان اصیل و محترم‌شان را مشمول عنایات خاصه خود قرار دهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics