قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / امام حسین(ع)، یک وصیت و یک جهان وصی
امام حسین(ع)، یک وصیت و یک جهان وصی

امام حسین(ع)، یک وصیت و یک جهان وصی

اختصاصی شبکه اجتهاد: کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیه للوالدین و الاقربین بالمعروف حقا علی المتقین. (بقره آیه ۱۸۰) بر شما مقرر شده هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسد اگر چیز خوبی از خود به جای گذارده برای پدر و مادر و نزدیکان به شایستگی سفارش نماید این حقی است بر پرهیزکاران.

وصیت و انواع آن در اسلام

وصیت در لغت به معنای مطلق سفارش نمودن به دیگران و هم خانواده با ایصاء (وصی قرار دادن) و توصیه (سفارش) و تواصی (به همدیگر سفارش کردن) و در اصل به معنای وصل و پیوند زدن می باشد و به همین اعتبار ایجاد ارتباط بین تصرفات زمان حیات به زمان ممات را وصیت خوانند. و در فرهنگ شیعی وصایت خصوصی دلیل و قرینه و حقانیت خلیفه پیامبر (ص) و امام بعدی است و منظور از وصی به طور مطلق حضرت علی (ع) و اوصیاء ائمه دوازده گانه می باشد.[۱] در اصطلاح فقه وصیت یکی از قواعد حقوقی مسلم و مستند به روایت متواتر نبوی : الوصیه حق علی کل مسلم[۲] می باشد که به عنوان یک تکلیف دست کم مستحب موکد شرعی بر هر مسلمان لازم است تا پیش از مرگ خود مسائل مورد نیاز خود و جامعه را پس از مرگ خویش بیان و با شرائطی مکتوب نماید.

در واقع وصیتنامه هر شخص آخرین سخن و مهمترین موضعگیری صریح نوشتاری یا گفتاری اوست که بهتر از هر سند دیگر از منویات هر کس در زندگی پرده بر می دارد. در فقه ما وصیت به دو نوع : وصیت تملیکی و عهدی دسته بندی شده است و از عقود جایزه از سوی ظرفین در زمان حیات موصی بوده و نیاز به قبول دست کم عملی دارد و دو طرف باید عاقل و بالغ و رشید و حر و مختار باشند که این قرارداد در وصیت تملیکی دارای سه رکن : موصی (سفارش کننده) و موصی به (مال یا حق یا منفعت مورد سفارش) و موصی له (کسی یا عنوانی که برای آن سفارش به خیر شده است) و در وصیت عهدی یا سپردن اختیارات خود نسبت به اموال و اولاد به دیگری چهار رکن : وصیت ، موصی ، موصی الیه و موصی به می باشد که برای لزوم این عقد افزون بر شرایط عامه تکلیف اسلام و عدالت وصی و غیر حرام بودن موصی به اعم از امور شرعی و عرفی شرط می باشد.

در فرهنگ اسلامی نوع دیگر وصیت نیز رایج بوده که به وصایای اخلاقی فرهنگی و سیاسی نامبردار است. در قرآن کریم با تاکید بر تعبیر (بالمعروف) عقل و شرع پسند بودن سفارشهای مالی و غیره در قانون وصیت در اسلام گوشزد شده است. تا هیچگاه حق هیچکس از بستگان و بیگانگان از بین نرود و در جامعه عداوت جای عدالت را پر نکند. که پیامبر (ص) در مقام توصیه به وصیت نیکو فرمود : (من مات علی وصیه حسنه مات شهیدا)[۳] هر کس مرگش همراه با وصیت نیکو فرا رسد شهید مرده است.

پیشوای مذهب حقه جعفریه امام صادق (ع) می فرماید : ان اجلت فی عمرک یومین فاجعل احد هما لادبک للتستعین به علی یوم موتک. قیل له و ما تلک الاستعانه؟ قال (ع) : ان تحسن تدبیر ما تخلف و تحکمه.[۴] اگر در عمر دو روز مهلت داده شدی پس یکی از دو روز را برای ادب خویش قرار ده تا با آن فرصت برای روز مرگ کمک بگیری. شخصی پرسید آن کمک چیست؟ حضرت پاسخ داد : برنامه پس از مرگت را نیکو پیش بینی و برنامه ریزی کنی و محکم کاری نمائی.

از این رو باید گفت : اگر چه در اسلام وصیت کردن یک امر مستحب و پسندیده در آستانه مرگ بوده اما گاهی شرعا واجب می شود. مثل اینکه شخصی در پرداخت حقوق واجب الهی نظیر نماز و روزه کوتاهی کرده باشد و یا حقی از مردم بر گردن او باشد. از این مهمتر گاهی ممکن است موقعیت اجتماعی و سیاسی شخص در جامعه چنان باشد که در اثر بی توجهی او به وصیت کردن به نظام اسلامی خسارت جبران ناپذیری وارد آید که ضرورت وصیت الهی – سیاسی را برای پیشوای معصوم (ع) واقع بین دور اندیش به حکم عقل و عرف اثبات نماید.

به خاطر همین نکته بود که پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) افزون بر وصیت خصوصی و سپردن ودایع امامت به امام زمان بعد وصایا و اندرزهای مهم و هشدار دهنده و بیدار کننده ای خطاب به نزدیکان داشته اند. تا الهام بخش عموم مردم و وسیله هدایت دائمی امت باشد. چنانکه حضرت علی (ع) نخستین امام بر حق در وصیت عمومی خطاب به امام مجتبی فرمود : ثم انی اوصیک یا حسن و جمیع ولدی و اهل بیتی و من بلغه کتابی من المومنین بتقوی الله ربکم و لا تموتن الا و انتم مسلمون. و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا…[۵] پس از اعتراف به عقاید اسلامی می افزاید : ای حسن به تو و همه خاندان و فرزندانم و نیز هر کس از مومنان که این نوشتار به او می رسد سفارش می نمایم تقوای الهی و نگرانی از پروردگارتان را پیشه سازید و تا پایان عمر جز بر دین اسلام مباشید و همگی به ریسمان الهی (قرآن ، توحید ، ولایت) چنگ زنید و پراکنده نشوید…

باتوجه به اهمیت این نوع وصیت که بیانگر عصاره اندیشه و آرمان و تبلور آمال و آرزوهای فردی و اجتماعی هر فرد در زندگی است یکی از راههای عمده شناخت نهضت حسینی در کنار مراجعه به کتاب ، سنت و سیره معصومین (ع) و شیعیان واقعی ایشان و منابع موثق تاریخی تحقیق و بررسی در سخنان امام معصوم (ع) به ویژه پیام و کلام امام همام در واپسین ایام زندگی با افتخار ۵۷ ساله حضرت ابی عبدالله (ع) خواهد بود که پرورش یافته مکتب تربیتی آخرین پیامبر (ص) و بزرگ شده در خانه نخستین رهبر بزرگ اسلام امیر المومنین علی (ع) و آغوش پر مهر مادر نمونه اش زهرای اطهر (س) بود و بهتر آن است که با تامل بیشتر در آخرین سخن حسین(ع) بیاندیشیم تا با جامعیت این نهضت با عظمت و شخصیت والای رهبر آن بیشتر آشنا شویم.

وصایت محمد حنفیه

حضرت سید الشهدا (ع) وصایای خصوصی خویش و نیز ودایع امامت را که گواه بر امامت و جانشینی وصی بعدی آن حضرت است به فرزند ارجمندش امام زین العابدین و سید الساجدین و ابن الخیرتین علی بن الحسین (ع) سپرد ولی به گزارش منابع معتبر وصیت عمومی خود را در جریان سفر کربلا به هنگام خروج از مکه خطاب به برادر پدری گرامیش محمد بن علی (ع) معروف به محمد حنفیه فرمود که این وصایت نشانه اعتماد و اطمینان امام (ع) و عدالت و وثاقت آن فرزند برومند علیست. در اینجا لازم است پیش از پرداختن به اصل وصیتنامه و محتوای اموزنده آن اشاره ای کوتاه به شخصیت وصی از نظر عقیده مذهبی ، موقعیت اجتماعی و خانوادگی او بپردازیم تا پندارهای نادرستی که پیرامون شخصی که امام حسین (ع) به امانت ، بصیرت ، عدالت و وثاقت او اعتماد نموده از ذهن عوام و اندیشه ناآگاهان جوان مسلمان زدوده شود.

او ابوالقاسم محمد بن علی (ع) مشهور به محمد حنفیه بزرگترین پسر امام علی (ع) بعد از حسین (ع) از خوله دختر جعفر بن قیس معروف به حنفیه می باشد که در زمان خلیفه نخست به دست خالد بن ولید معروف به سیف الله در نبرد با اهل رده و مانعین زکات اسیر و به مدینه آورده شد که به خاطر اخبار غیبی امام علی (ع) از نخستین سخن خوله در کودکی که گفته بود: «لا اله الا الله محمد رسول الله عما قلیل سیملکنی سید یکون له ولد منی…» معبودی جز خدای شایسته پرستش نیست. محمد (ص) پیامبر خداست. در آینده کوتاهی سروری مرا مالک می شود و فرزندی از من خواهد داشت. داوطلبانه به همسری آنحضرت در آمد و به سال ۱۶ هجری محمد را در خانه علی (ع) بزاد. شاید به خاطر همین کرامت مادر بود که این فرزند امام در بین مردم به محمد حنفیه ملقب شد. محمد در طول دوران عمر مردی شجاع و فردی مجاهد و قهرمانی سختگیر بود و در نبرد جمل و صفین حضور فعال داشت. که در نبرد جمل پس از تعریض پدر که به او فرموده بود : «ادرکتک عرق من امک»؛ «ژن» ترس را از مادرت به ارث برده ای؟! در سرنگونی و حمله به هودج عایشه (مرکز فرماندهی لشکر بصره) با همراهی برادرش امام مجتبی و سردار دلاور مالک اشتر و پراکندگی لشکر دشمن نقش تعیین کننده ای داشت.

در نبرد صفین نیز ابن حنفیه دلاوری قابل توجهی از خود نشان داد و بسیاری از گردان معاویه را به هاویه فرستاد. گرچه ظاهرا پس از شهادت امام حسین (ع) داعیه امامت داشت و مختار او را امام و پیشوای خود خواند اما پس از گواهنی حجر الاسود به امام بر حق بودن علی بن حسین (ع) پیوسته به امامت حضرت زین العابدین (ع) معترف بود.[۶]

محمد همواره در زمان پدر پرچمداری فداکار او و برای برادرانش حسن و حسین (ع) مدافعی لایق و برای امام سجاد پیروی صادق بود و جز در راه رضای آنان قدمی بر نداشت. او در برابر وسوسه خناسان که می گفتند : چرا همیشه پدرت علی (ع) ترا به جنگ دشمنان می فرستد در حالیکه از حسین کوچکتری؟ پاسخ دندان شکن می داد و می فرمود : من به منزله دست و بازوی پدر و برادرانم چون دو چشمان بینایند. بدیهی است که : چشمها باید با دستها حفاظت و نگهداری شوند.

و یا می گفت : من فرزند پدرم علی (ع) می باشم و حسین (ع) فرزند و نواده پیامبرند. پدرم حافظ جان پیامبر به هنگام خطر بود من نیز باید محافظ جان فرزندان پیامبر باشم.[۷] به خاطر همین بینش و معرفت بود که پدرش علی (ع) به او فرمود: «انت ابنی حقا» یعنی تو به حق پسر منی و در شجاعت و فداکاری برای اسلام شبیه من می باشی.[۸] و همانگونه که امام علی (ع) در میدان صفین نگران جان حسنین (ع) بود برای این فرزند دلبند خود نیز ابراز نگرانی می فرمود.

در دوران امام حسین (ع) و نهضت عاشورا علاوه بر وصایت امام (ع) به دستور آن حضرت که به او فرمود : اما انت یا اخی فلا علیک ان تقیم بالمدینه فتکون لی عینا علیهم فلا تخف علی شیئا من امورهم.[۹] در مدینه ماند تا به عنوان عین یا چشم و گوش به خوش اوضاع اجتماعی – سیاسی را تحت دقت و مراقبت گیرد و اخبار دستگاه حاکم جبار و عکس العمل مردم را به آن حضرت منعکس نماید. تا متناسب با آن تصمیم گیری نماید. سفارش پدر بزرگوارش در آستانه شهادت به امام مجتبی (ع) گواه گویائی بر بزرگی و عظمت شخصیت محمد حنفیه می باشد. آنجا که فرمود : «اوصیک باخیک محمد خیرا فانه شقیقک و ابن ابیک و قد تعلم حبی له و اما اخوک الحسین (ع) فهو ابن امک»[۱۰]

ترا نسبت به برادرت محمد سفارش به خیر می کنم که نظیر و پسر پدر تست که تو از دوستی من نسبت به او آگاهی. و اما برادرت حسین (ع) فرزند مادر توست و نیاز به سفارش من ندارد. محمد در قیام توابین و خون خواهان حسین بن علی (ع) به فرماندهی مختار بن ابی عبیده ثقفی به سال ۶۵ هجری که در کوفه رخ داد به احتمال قوی به امر و نظر خاص حضرت امام زین العابدین (ع) به حمایت از مختار علاوه بر صدور فرمان قیام برای انتقال خون حسین (ع) با دشمنان اهلبیت برخاست و به گزارش محدث قمی پس از شصت و پنج سال عمر به سال ۸۱ هجری و به نقل علامه مجلسی در سال ۸۴ هجری و به نقل علامه مجلسی در سال ۸۴ هجری بدرود حیات گفت و در بقیع یا طائف مدفون گردید. و به روایت محدث قمی امام رضا (ع) درباره او فرمود : محمد حنفیه و محمد بن جعفر بن ابیطالب (شهید در صفین) و محمد بن ابی بکر و محمد بن حذیفه (دائی زاده معاویه) از معصیت خدا بر کنار بودند.[۱۱]

امام صادق (ع) نیز درباره او فرمود : ما مات محمد بن الحنفیه حتی اقر لعلی بن الحسین (ع)[۱۲]. محمد حنفیه از دنیا نرفت تا اینکه به امامت امام چهارم علی بن الحسین (ع) اعتراف داشت. در اینکه چرا محمد حنفیه با آن همه قهرمانیها در سفر کربلا برادرش حسین (ع) را همراهی نکرد؟ و حتی به گزارش نویسندگان اهل سنت از همراه کردن فرزندان خویش با امام خودداری کرد.[۱۳] در پاسخ این پرسش محققان علل زیر را بر شمرده اند :

۱- خود امام حسین برادر مورد اعتماد خود را به عنوان گزارشگر اطلاعاتی (عین) در مدینه باقی گذاشت.[۱۴]

۲- به خاطر زخمی که در دست داشت توان به دست گرفتن شمشیر نداشت و بیمار بشمار می آمد و از جهاد معاف بود.

۳- پس از شهادت امام (ع) وقتی مردم ابن حنفیه و ابن عباس از خواص بنی هاشم را به دلیل عدم حضور و مشارکت در کربلا سرزنش و ملامت می کردند در پاسخ می گفتند نام ما در صورت اسامی شهدای کربلا مقرر نبود.[۱۵]

۴- علامه حلی (ره) در کتاب «اجوبه مسائل ابن مهناء» و نیز ابن ادریس حلی در کتاب «اخذ الثار» ص ۸۱ عذر او را بیماری و جراحت دست و زخم در چشم دانسته اند ولی برخی نظیر مقرم محمد بن ابیطالب موسوی در مقتل خود اجرای فرمان برادرش امام حسین در اقامت در مدینه دانسته اند و به عقیده صاحب وسائل به استناد روایت امام صادق (ع) خود امام در نامه ای به بنی هاشم انان را مخیر بین همراهی و عدم هجرت فرمود و بنابراین تکلیف الزامی و مسئولیتی متوجه آنان نبوده است که توفیق حضور از آنان سلب شد.[۱۶] به خاطر همین مزایا و سجایای اخلاقی بود که فرقه «کیسانیه»¨ هواداران مختار او را امام زمان پنداشته اند و به قرینه تشابه کنیه و اسم او با پیامبر (ص) و قائم بالسیف بودن محمد بن حنفیه را امام غائب در کوی رضوی می دانستند.[۱۷] در حالیکه خود محمد تا پایان عمر به امامت حسین و امام سجاد (ع) پس از گواهی حجر الاسواد به امامت آن حضرت اعتقاد کامل داشت و اطاعت از ایشان را بر خود واجب شرعی می دانست.[۱۸]

منابع و متن وصیتنامه امام (ع) به برادر:

به گزارش علامه معاصر سید مرتضی عسکری در ج ۲ «مقدمه مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول» قدیمیترین منبعی که این وصیتنامه سیاسی – الهی امام حسین (ع) را خطاب به برادر بزرگ ناتنی او محمد حنفیه نقل کرده از برادران اهل سنت شافعی مذهب احمد بن اعنم کوفی متوفای ۳۱۴ ه.ق در کتاب : «الفتوح» ج ۵ ص ۳۴-۳۲ بود. در مآخذ معتبر دیگر سنی و شیعی نظیر «مقتل الحسین (ع)» ابو الموید موفق بن احمد مکی معروف به خطیب خوارزمی متوفای ۵۶۸ هق ج ۱ ص ۱۸۹-۱۸۸ و «اللهوف» سید بن طاووس ص ۶۱ و نیز «مثیر الاحزان» فقیه ابن نما ص ۴۱ و «مناقب آل ابیطالب» ابو جعفر محمد بن شهر آشوب سروی متوفای ۵۸۸ هق ج ۴ ص ۸۹ و «المنتخب» طریحی ج ۲ ص ۴۲۱-۴۲۰ و «بحار الانوار» علامه مجلسی ج ۴۴ ص ۳۳۰-۳۲۹ و «مقتل العوالم» ملا عبدالله بحرانی ج ۱۷ ص ۳۸ و نیز «احقاق الحق» قاضی شهید نور الله شوشتری ج ۱۱ ص ۶۰۲ «ذریعه النجاه فی المقتل» میرزا رفیع گرمرودی ص ۱۸ و «نفس المهموم» محدث قمی ص ۷۵-۷۳ ، کتاب المعالم المدرستین ، علامه عسگری ج ۳ ص ۶۱ و بسیاری از آثار نویسندگان معاصر به ویژه کتابهائی که : خطبه ها ، نامه ها و کلمات قصار آن حضرت را گردآوری نموده اند مانند : «بلاغه الحسین (ع)» سید مصطفی اعتماد و «لمعات الحسین (ع)» علامه حسینی تهرانی ، نهج الشهاده احمد فرزانه و موسوعه کلمات الامام حسین (ع) معهد تحقیقات باقر العلوم و «سخنان حسین بن علی (ع) از مدینه تا شهادت» محمد صادق نجمی و «ثار الله» تالیف حسین عندلیب و…

این وصیتنامه را که امام حسین (ع) پس از ابای از بیعت و هجرت از مدینه در مکه خطاب به برادر در بیاضی نوشته و به مهر خود ممهور نموده بود درج کرده اند. نکته قابل توجه اینکه طبری مورخ مشهور با اینکه در تمامی گزارش‎های خود جانب تفصیل را گرفته و چیزی را از قلم نیانداخته است و حتی گاهی روایات متناقض و متضاد را در کنار هم آورده است همانند اکثر مورخان سنی مذهب از نقل وصیتنامه امام حسین (ع) که بیانگر انگیزه نهضت و مخالفت آن حضرت با یزید است از روی عمد یا سهو غفلت ورزیده و در کتاب «تاریخ طبری» خود از آن سخن به میان نیاورده است. متاسفانه تعصبات مذهبی خشک در نقل این وصتینامه نیز نمایان است. چنانکه شیخ محمد مهدی مازندرانی در معالی السبطین ج ۱ ص ۲۱۳ و دیگر متاخران مانند : ملا آخوند فاضل دربندی در «اسرار الشهاده» و مولفان : بلاغه الحسین ، و نهج الشهاده» بعد از جمله : لطلب الاصلاح فی امه جدی ؛ جمله : و شیعه ابی علی بن ابیطالب را آورده اند.

در حالیکه می دانیم شیعیان مخلص در دوران حضرت ابی عبدالله الحسین (ع) معدود و محدود بودند و آنان نیاز به اصلاح نداشتند و به عقیده بسیاری از پژوهشگران علنی شدن و تشکل مذهب تشیع علوی در تاریخ اسلام یکی از آثار و برکات عمده نهضت حسینی بود.

و نیز در فتوح ابن اعثم ج ۵ ص ۳۴ و «مقتل» خوارزمی ج ۱ ص ۱۸۹ پس از جمله : «سیره جدی و ابی» عبارت : «و سیره الخلفاء الراشدین المهدیین رضی الله عنهم» افزوده شده است. در حالیکه این تعبیرات با منویات امام ناسازگار بود زیرا اصطلاح (راشدین) از سوی مردم پس از مشاهده ستمگریها و کج رویها خلفای اموی و عباسی برای خلفات اربعه پس از انقراض بنی امیه بر سر زبانها افتاد و رایج شد و از نظر ادبی نیز عطف کلمه راشدین بر اسم امام و ابی درست نیست. به همین جهت ما متن وصیت نامه را از «بحار الانوار» علامه جلیل القدر مجلسی دوم در گذشته ۱۱۱۱ هق نقل و ترجمه و سپس به نقد و شرح آن می پردازیم.

«بسم الله الرحمن الرحیم. هذا ما اوصی به الحسین بن علی بن ابیطالب الی اخیه محمد المعروف بابن الحنفیه. ان الحسین بن علی یشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمدا عبده و رسوله جاء بالحق من عبدالحق و ان الجنه و النار حق و ان الساعه آتیه لا ریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی صلی الله علیه و آله. ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب علیه السلام فمن قبلنی بقبول الحق فالله اولی بالحق و من رد علی هذا. اصبر حتی یفضی الله بینی و بین القوم بالحق و هو خیر الحاکمین. و هذه وصیتی یا اخی الیک و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب» مرحوم علامه حسینی تهرانی در «لمعات الحسین (ع)» این عبارت را اضافه می فرماید : «و السلام علیک و علی من اتبع الهدی و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم»

به نام خداوند بسیار بخشایشگر و بسیار مهربان. این است آن وصیتی که حسین پسر علی بن ابیطالب به برادرش محمد مشهور به ابن حنفیه می نماید. همانا حسین پسر علی گواهی می دهد هیچ معبودی شایسته پرستش جز الله نیست و او یگانه ایست بی همتا و نیز شهادت میدهد که : همانا محمد بنده خدا و فرستاده اوست. که دین حق را از سوی خدای حق آورده است و گواهی می دهد بهشت و دوزخ درست و ساعت رستاخیز فرا می رسد و هیچ شکی در وقوع آن نیست و همانا خداوند همه کسانی را که در گورها آرمیده اند برانگیزد و زنده نماید.

همانا من برای خود خواهی و بلند پروازی از مدینه بیرون نمی روم و نه برای تفریح و خوشگذرانی و نه برای تبهکاری و خرابکاری و نه برای ستم و بیدادگری ، بلکه خروج من تنها برای اصلاح و سامان دهی امور امت حضرت محمد – درود خدا بر او و خاندانش باد – می باشد. با این حرکت می خواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به راه و روش جدم و پدرم علی پسر ابیطالب (ع) رفتار کنم. پس هر کس این حقیقت را از روی حق بپذیرد پس خداوند به حق سزاوارتر است و هر که نپذیرد و به من پاسخ رد دهد و در این کار با من همراه نباشد من راه مقاومت و پایداری را در پیش می گیرم تا خداوند میان من و این گروه نابکار به حق داوری نماید که او برترین داوران است.

این است سفارش من به تو ای برادرم ! توفیق در این راه جز از طرف خدا نیست. بر خدا اعتماد و تکیه نمودم و سرانجام بازگشتم به سوی اوست. سلام و درود بر تو و به هر که از راه و روش درست پیروی کند و هیچ حرکت و جنبشی و نیز هیچ نیرو و توانی نیست مگر به حول و قوه خداوند بزرگ و برتر.

نگرش تحلیلی به وصیت امام (ع)

حضرت سید الشهدا (ع) در شرائطی این وصیتنامه الهی سیاسی را که مرام نامه عاشورائیان به شمار می آید نوشت که انحضرت علاوه بر علم امامت و اخبار شهادت مقام نبوت با تهدید به قتل هیات حاکمه آنروز روبرو بود و به کلی امید به زنده ماندن نداشت. به همین دلیل به هنگام هجرت شبانه و مخفیانه از مدینه الرسول آیه ۲۱ سوره قصص را که مربوط به جریان فرار حضرت موسی بن عمران از مصر به سوی مدین به خاطر ترس و نگرانی از کشته شدن خود به دست جلادان فرعون زمان رامسس دوم است قرائت نمود : «فخرج منها خائفا یترقب ، قال رب نجنی من القوم الظالمین» موسی با حالت نگرانی و انتظار خطر مرگ از مصر بیرون آمد و گفت : پروردگارا مرا از این مردم ستم پیشه رهایی بخش !

گرچه پیشوایان دین در ضمن زیارت ماثوره و روایات وارده و سخنان متین خود شیعیان را به برنامه ها و اهداف این نهضت مقدس توجه داده اند. ولی باید گفت : نخستین کسی که به تشریح و تحلیل این آرمانها همت گماشت خود امام حسین (ع) رهبری این قیام الهی بود.

قطعا امام (ع) با آن بینش سیاسی و بصیرت دینی و اشرافی که بر امور جاری داشت به خوبی می دانست که : این جنبش اعتراض آمیز او سرانجام به شهادت او و یاران خواهد انجامید و یقین داشت که واپسین ایام زندگی خویش را پشت سر می گذارد و آخرین فرصتهای عمر گرانقدر را از دست می دهد. که به حکم عقل و شرع باید آخرین حرفها و برترین تجربه ها و مهمترین هدفهای اجتماعی – سیاسی خود را در زیباترین ، کوتاهترین و گویا ترین الفاظ در اختیار آیندگان قرار دهد و پیام جهانی و جاودانه نهضت الهی خود را به همه نسلهای مسلسل اعلام نماید.

زیرا او از هر کسی بهتر می دانست که آخرین وصایای هر شخص تبلور عینی تمامی زندگی و تجلی همه شخصیت اخلاقی اوست که آرمان نهایی او را به تصویر می کشد. واپسین کلمات هر شخصیتی پرده از اسرار درون او بر میدارد و سخنان هر فرد در آستانه مرگ و یاس از ادامه حیات دنیوی از عمق جان او بر می آید. و حاکی از نیت و انگیزه واقعی و شخصیت حقیقی او خواهد بود. چنانکه پدر بزرگوارش فرمود : ابلغ العظات النظر الی مصارع الاموات و الاعتبار بمصایر الاباء و الامهات[۱۹] رساترین پندها نگریستن به پرتگاههای مردگان و عبرت گرفتن از سرگذشت و سرنوشت پدران و مادران است.

امام (ع) در این وصیتنامه کوتاه و پر محتوا و با معنا که به حق یک معجزه تاریخی و لایحه دفاعی به شمار می آید. در واقع بنیان و نظام نهضت الهی – مردمی خویش را طی یک مقدمه و متن و خاتمه ، تشریح ، و اهداف و مسیر انقلاب مقدس عاشورا تبیین می فرماید. همان گونه که محقق شهید معاصر عبدالله علایلی لبنانی در کتاب گرانسنگ خود : (سموا لمعنی فی سموا الذات) یا برترین هدف در برترین نهاد ص ۱۲۴ با اشاره به همین واقعیت می نویسد : «هرکس بخواهد درست مقصد بزرگ حسینی را بفهمد باید در وصیتنامه ان حضرت که به برادرش محمد حنفیه نوشت به درستی دقت نماید.»

چه اینکه علیرغم تحت فشار بودن و کمی فرصت امام (ع) در نهایت دقت فرا خورشان و مقام والای امامت و ولایت این وصیت را در جامعه بشریت از خود به یادگار گذاشت که شامل بخشهای : عرضه کردن عقاید حقه ، نفی انگیزه های مادی ، تبیین انگیزه های معنوی یعنی : اصلاح امور امت ، امر به معروف و نهی از منکر ، پیروی از سیره پیامبر و علی (ع) و سرانجام دعوت به حق پرستی و واگذاری امور به خدا که در اینجا به هریک از آنها به اختصار اشاره می نمائیم :

در آغاز امام (ع) پس از شروع کار کتابت وصیت نامه با بسمله انجام این کار در هر نوشتار را به همگان آموزش می دهد زیرا اجرای این فرهنگ متعالی موجب تقویت روحیه فرد و برکت دنیوی امور و پاداش اخروی به خاطر ذکر و یاد خدا و افزایش بهره وری و تامین امنیت اجتماعی ، اقتصادی فرهنگی و… در هر جامعه اسلامی است. چنانکه امام صادق (ع) فرمود : لا تدع البسمله ولو کتبت شعرا.[۲۰] نوشتن «بسم الله الرحمن الرحیم» را وا مگذار اگرچه شعری خیالی می نگاری ! در این وصیت نامه امام همام ما با تاکید بر حقانیت دین مبین اسلام به عقاید حقه توحید نبوت و معاد به صراحت اقرار می نماید. تا هم به دستور پیامبر (ص) بزرگ اسلام در تهیه وصیتنامه اسلامی عمل کرده باشد که مسلمان باید به عقاید حقه در آغاز اعتراف نماید.[۲۱] و هم کیفیت وصیت صحیح را به دیگران تعلیم می دهد. این عقایدی را که امام (ع) بیان فرمود همان معتقداتی است که برای هر فرد مسلمان همیشه اعتراف به آنها ضروری است و انکار هریک از آنها موجب ارتداد و برگشتن از اسلام است.

امام (ع) با اعتراف صریح به عقاید اسلامی ، تلویحی به مسلمانان گوشزد می نماید که همین اصول امروز در خطر جدی است و اگر کار بدین منوال بگذرد و مردم بی تفاوت باشند چه بسا دستگاه خلافت اموی از تعرض به اصول دین هم صرفنظر نکند و در واقع انگیزه اصلی خود را در این قیام ارزشی حفظ همین اصول و مبانی عقیدتی معرفی می نماید که دیگر شئون مذهبی و اجتماعی مسلمانان بر آنها متکی و استوار است.

از سوی دیگر امام (ع) به خوبی پیش بینی می کرد. جنایتکاران اموی پس از شهادت آنحضرت برای قانونی جلوه دادن کشتن فرزندان پیامبر (ص) در کربلا و پنهان داشتن رسوائی خود – العباد بالله – امام معصوم را متهم به بیدینی و شورشگری خواهند کرد و با سوء استفاده از حربه تکفیر خواهند گفت : او یک خارجی است که از دین خارج شده و بر خلیفه مسلمین خروج کرده و قتلش واجب بوده است ! چنانکه عمروبن حجاج از لشکریان یزید در کربلا می گفت : «در جنگ با کسی که از دین خدا خارج شده تردید نکنید!»[۲۲]

و نیز یزیدبن معاویه (لع) در شام در برابر سر بریده امام مظلوم خطاب به زینب سلام الله علیها وقیحانه می گوید : «انما خرج من الذین اخوک و ابوک»[۲۳] و یزید شرابخوار فتوی به خروج دو امام معصوم از دین می دهد ! که متاسفانه این پندار غلط بعدها نیز به وسیله افراد متعصبی چون ابن خلدون تونسی پی گیری می شود و با همین بهانه واهی بود که اجساد پاک شهیدان کربلا را به خاک سپردند و سرهای ایشان را همراه با جشن و سرور در شهرهای کوفه و شام گرداندند.

امام (ع) در این وصیتنامه و سایر خطبه ها و سخنرانیهایش مخصوصا در روز عاشورا این توطئه شوم را خنثی نمود. و با زمزمه آخرین جمله در قتلگاه که فرمود : «بسم الله و فی سبیل الله و علی منه رسول الله»[۲۴] پایبندی خود را به اصول و بنیادهای اعتقادی اسلام به جهانیان اعلام فرمود. و این وضعیت ناهنجار را وصال شیرازی میرزا احمد وقار در ترکیب بند خود به تصویر کشیده است که می سراید :

ظلم و جفائی که شد ز کوفی و شامی سوخت دل عالمی ز عارف و عامی
آنچه ز صدر سلف نرفت ز بیداد جمله به دور یزید یافت تمامی
آنکه حلال و حرام از او شده پیدا خون وی آمد حلال جمع حرامی
نام کنیزی به دختری بنهاده اند کز پدرش جبرئیل کرد غلامی
شمر بر آن سینه جا کرد که آمد مخزن الاسرار وحی حق به تمامی[۲۵]

نفی انگیزه‌های مادی:

بخش عمده و اصلی وصیتنامه و کلام واپسین سید الشهدا همچون کلمه طیبه توحید و جمله «لا اله الا الله» نفی و اثبات را در بر دارد که امام (ع) در این فراز با تحلیل روانشناسانه اجتماعی در آغاز قیامها و انقلاب ها و انگیزه ها و اهداف رهبران آنها را به پنج گروه عمده دسته بندی می فرماید:

۱- انقلاب خود خواهانه که با انگیزه تامین منافع شخصی یا حزبی و به دست آوردن مال و منال و شهرت و قدرت (اشرا) روی می دهد.

۲- گاهی به پا خواستن ریشه در روحیه سرکشی و بلند پروازی و غرور دارد. (بطرا)

۳- گاهی قیام به منظور ایجاد شر و فتنه و آشوب طلبی و فساد در زمین رخ می نماید. (مفسدا)

۴- افراد منحرف و خیره سر نیز با انگیزه ستمگری به کشتار و غارت و تجاوز به حقوق دیگران و لذت بردن از این کارهای ناهنجار اقدام به جنبش می نماید. (ظالما)

۵- برخی با انگیزه معنوی مردمی و مقابله با مفاسد اجتماعی و سیاسی وتامین مصالح اجتماعی و آرمانهای مقدس انسانی دست به انقلاب می زنند. که امام (ع) جز نوع اخیر که انقلاب ارزشی است بقیه را که ضد ارزشی و ناشی از عقده های شخصی و بیماریهای اخلاقی و روانی است به کلی نفی می نماید. و به خاطر اینکه در آینده دستگاههای تبلیغاتی و حکومت جائر اموی و قلمها و زبانهای مزدور آنان این اتهامات را بر آنحضرت وارد نسازند. و ساده لوحان بی اطلاع را به شبهه و اشتباه نیافکنند. با استفاده از حکمت توام با عصمت خود انگیزه های مبارزان عادی را در برابر حکومتها با دقیق ترین و کوتاهترین و گویاترین کلمات بیان و از خود نفی فرمود : «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما» و همه اینگونه انگیزه های مادی را در حرکت های انقلابی محکوم می نماید و در بخش بعدی به بعد انسانی وصیتنامه الهی – سیاسی خود می پردازد و برنامه و انگیزه های انقلاب خونین خویش را به روشنی بیان می نماید.

البته حسین بن علی (ع) شخصیتی نبود که مردم مدینه که او را می شناسند به سلامت روح و پاکی نفس ، طهارت وجدان و عصمت او آگاه نباشند و باتوجه به سابقه درخشان زندگی آن حضرت هیچ مسلمان آگاهی در آن زمان احتمال نمی داد که قصد و نیت او از این نهضت کامجویی ، شورشگری ، تبهکاری و ستمگری باشد و یا آن حضرت کسی باشد که از پذیرش حق و حقیقت سرباز زند. چه اکثریت مردم شهر پیامبر (ص) از بی لیاقتی و بی کفایتی یزید بن معاویه برای تصدی خلافت و جانشینی پیامبر خبر داشتند و هیچکس جز ناآگاهان فریب خورده حق را به جانب یزیدیان نمی دانست.

در عین حال امام (ع) در جهت هدایت امت ابتدا با نفی انگیزه های شخصی و اغراض ضد ارزشی دیگر مخالفان و مبارزان تلویحا به تقدم رتبی و نقش مهمتر نفی بدیها و ضد ارزشها و زدودن روحیات منفی در پیشرفت و تکامل بشری و اصلاحات اجتماعی پیش از آراستن افراد به ویژه رهبران اجتماعی در سطوح مختلف به ارزشهای اخلاقی توجه داده و غیر مستقیم گوشزد می فرماید که دوری از رذیلت و بدی پیش از کسب فضیلت و خوبی در پرورش شخصیت فرد و جامعه انسانی نقش بیشتری دارد و او اولویت تخلیه و تصفیه باطن انسان را بر تخلیه و تزکیه نفوس بشری یاد آوری می نماید و یا باز گفتن و نفی انگیزه های دنیوی پیشاپیش شایعات و تهمتهای ناروای دشمنان را علیه نهضت مقدس خود خنثی فرمود.

تبیین انگیزه‌های معنوی

حضرت ابی عبدالله (ع) پس از نفی انگیزه ها و قیامهای ضد ارزشی و مادی انگیزه های قیام خویش را در پنج ماده به شرح ذیل اعلام و روح کلی حاکم بر قیام عاشورا را که همان عمل به تکلیف الهی است برای نسلهای آینده به این شرح تبیین می فرماید :

۱- اصلاح و سامان بخشیدن به امور اجتماعی:

چنانکه می دانیم در فاصله رحلت پیامبر عالیقدر اسلام تا نهضت عاشورا انحرافات و تغییرات سیاسی – فرهنگی فراوانی در جامعه نوپای اسلامی پدید آمده بود که مهمترین آن نابسامانیها عبارتند از : تبدیل امامت و خلافت اسلامی به دستگاه حکومت سلطنتی ، تحریف عقاید اسلامی ، خطر ارتجاع و بازگشت امت به آداب و رسوم جاهلی ، و نابودی اسلام ناب محمدی همراه نداشتن تامین جانی شخصیتهای شیعی در حکومت امویان با ایجاد رعب وحشت و خفقان ، که نتیجه آن ناروائیها ایجاد حالت یاس و نومیدی در جامعه اسلامی بود.

در این شرایط سیاه بود که امام (ع) با نثار خون خود و عزیزان چون خورشیدی تابناک درخشید و روحی تازه به کالبد بی جان امت اسلامی دمید. و به عنوان مصلحی بیدار و بیدارگر جامعه و حکومت را سر و سامان دوباره داد و برای همیشه اسلام عزیز را از خطر نابودی رهائی بخشید و پیش بینی پیامبر (ص) را که فرموده بود : «حسین منی و انا من حسین»[۲۶] تحقق بخشید. و چه خوب سروده است متفکر و شاعر مسلمان پاکستانی در قصیده «سر حادثه کربلا» جناب محمد اقبال لاهوری:

هر که پیمان با هو الموجود بست گردنش از قید هر معبود رست
ما سوی الله را مسلمان بنده نیست پیش فرعونی سرش افکنده نیست
خون او تفسیر این اسرار کرد ملت خوابیده را بیدار کرد
تیغ (لا) چون از میان بیرون کشید از رگ ارباب باطل خون کشید
نقش (الا الله) بر صحرا نوشت سطر عنوان نجات ما نوشت
رمز قرآن از حسین (ع) آموختیم ز آتش او شعله ها افروختیم
ای صبا ای پیک دور افتادگان اشک ما بر خاک پاک او رسان[۲۷]

آری سید الشهدا (ع) سبط و نواده روشنگر پیامبر خدا و فرزند علی مرتضی و رهرو راه انبیا است که در عین اطمینان به شکست نظامی و ظاهری حجت را بر خود تمام شده دانست و به تکلیف شرعی خود که مبارزه با حکومت یزید بود عمل نمود. همانگونه که جدش پیامبر (ص) به عذر احتمال شکست در نبرد احد از رویارویی با کفار قریش خودداری نکرد. و یا پدرش علی (ع) نیز در جنگ صفین به بهانه امکان شکست نظامی از مقابله با هواداران معاویه سرباز نزد.

بنابراین قیام سیاسی نظامی پیامبر (ص) در احد و امام علی (ع) در صفین و امام حسین در کربلا از یکدست بوده است که وجه اشتراک هر سه حادثه آنیست که در ظاهر مدافعان حق پیروزی نظامی به دست نیاورده اند ولی به وظیفه دینی خود که همان هدایت امت بود عمل کرده اند و آنان را از خواب غفلت بیدار کرده اند و این درس را به همه مسلمانان آموختند که شرافت و ارزش دین از هر چیز بالاتر است و باید همه چیز را فدای دین خدا کرد نه دین را فدای همه !

گذشت از سر فرزند و مال و جان و عیالش چو دید می نتواند گذشت از سر دینش

۲-۳- امر به معروف و نهی از منکر:

واداشتن دیگران به انجام کارهای پسندیده و باز داشتن آنان از کارهای ناشایست شرعی و عرفی دو فریضه مهم اسلامی است که بر عهده هر مسلمان بالغ ، عاقل و قادر به عنوان یک واجب شرعی می باشد و این دو اصل به عنوان یک قانون عقلانی و پشتوانه اجرائی در هر جامعه متمدن پذیرفته شده است که در آیات و روایات فراوان مورد تاکید قرار گرفته است.

این قانون نظارت همگانی نمونه ای از احکام مترقی اسلام است که به همه مسلمانان حق می دهد که اجرای درست مقررات و حدود الهی را در هر زمان از همه افراد جامعه اسلامی اعم از وضیع و شریف مطالبه نمایند و جامعه باز به مفهوم واقعی را تحقق بخشند.

بدیهی است که امام (ع) به حکم مسئولیت امامت و جانشینی پیامبر (ص) از طرف خدا بیش از هر کس دیگر باید این بار مسئولیت را به دوش کشد. چنانکه در زیارت جامعه کبیره آمده : «امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر»[۲۸]

امام حسین (ع) نیز از همان روز نخست با شعار امر به معروف و نهی از منکر از بیعت با یزید خودداری و به هنگام وصیت نوشت : «ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر» و در هنگام هجرت از مدینه و زیارت وداع خود در کنار مرقد پیامبر (ص) نیز که نقطه آغاز عملی نهضت حسینی است می فرماید : اللهم انی احب المعروف و انکر المنکر»[۲۹]

بلکه به اظهار استاد شهید مطهری (ره) روح کلی نهضت عاشورا و عنصر اصلی قیام احیای امر به معروف و انکار منکر بود. با این دیدگاه اگر سه عامل : امر به معروف و نهی از منکر ، و ابای از بیعت و اجابت دعوت کوفیان را به عنوان سه ضلع اصلی نهضت حسینی بدانیم عامل نخست که گسترش معروف و مبارزه با منکر بزرگ حکومت فاسد بوده قاعده آن را تشکیل می دهد.

در واقع باید هریک از مراحل یاد شده را منشاء ایجاد یک نوع تکلیف و وظیفه بشناسیم که امام (ع) همگام با شرائط و مقتضیات زمان در مقابل تقاضای بیعت تحمیلی به امتناع و مقاومت منفی و هجرت و موضع دفاعی رو آورد و در برابر دعوت کوفیان عکس العمل مثبت نشان داد و با اعزام نماینده برای اخذ بیعت حرکت انقلابی و براندازی را تدارک دید ولی در مقام امر به معروف و نهی از منکر حرکتش عملی و مهاجم و متعرض بشمار می آید.

و با قاطعیت می توان گفت که امام (ع) در طول ده سال امامت در دوران معاویه به انکار منکر و اقامه معروف عمل می کرد ولی در هر زمان باتوجه به شرائط سیاسی فرهنگی به این وظیفه و تکلیف شرعی جامه عمل می پوشانید. در دوره معاویه متظاهر محافظه کار منافق تنها به مرحله خفیفتر یعنی انکار قلبی و زبانی و فعالیتهای غیر مسلحانه بسنده کرده بود و در این شرائط امام بیشترین کوشش مبارزاتی خود را بر روی دو امر مهم متمرکز نمود:

نخست پرهیز از جنگ و خونریزی که در آن شرائط نتیجه مطلوبی نداشت و یک منکر محسوب می شد که این وضع در مراحل اولیه نهضت ابا عبدالله (ع) در برابر یزید نیز ادامه داشت. دوم اینکه از بیعت تحمیلی و تسلیم حاکمیت یزید متجاهر جابر و جائر که بزرگترین منکر بود امتناع کرد که تا هجرت از مدینه به عزم مکه و محاصره کامل نظامی آن حضرت در روز عاشورا ادامه داشت.

امام (ع) در همه این مراحل بر محور اصل امر به معروف و نهی از منکر و طبق موازین شرعی این دو فریضه حرکت نمود و هر مرحله بر مبنای فکر و تدبیر و مشورت و انتخاب روش احسن باتوجه به شرائط جدید و سیره عقلا و موازین فقهی عمل نمود و به اجرای برنامه خاص انقلابی حساب شده خویش از مقاومت منفی تا قیام براندازی حکومت یزیدی تا پای شهادت همت گماشت. و در همه احوال قدرت و استطاعت شخصی و مصالح اسلام و منافع مسلمین را ملاک در تشخیص وظیفه و اجرای آن دانست.

بنابراین، در نهضت حسینی بیشترین نقش را همین اصل اسلامی ایفا می کرد و اقدام امام به جنبه دفاعی و عکس العملی و انفعالی محض داشت و نه جنبه همکاری و تعاون در اجابت دعوت برای تشکیل حکومت تنها. بلکه بیشتر وجهه اعتراض و تکلیف گرائی داشت و به فرموده شهید مطهری (ره) اگر از حضرت بیعت هم نمی خواستند و نیز دعوت به کوفه نمی شد امام (ع) باز هم قیام می فرمود و در واقع قیام امام علت دعوت بود نه دعوت علت قیام حضرت باشد !

زیرا نخستین نامه کوفیان به گزارش محققان دهم رمضان سال شصتم هجری چهل روز پس از اقامت امام (ع) در مکه به دست ایشان رسید.[۳۰] و مسلما به قصد حکومت خواهی و مقام پرستی حرکت نکرد چون اگر هدف دستیابی به حاکمیت بود باید پس از اعلام شهادت حضرت مسلم امام (ع) از مواضع تند و اعتراض آمیز خویش دست بر می داشت و از ادامه سفر به عراق خودداری می کرد.

در حالیکه آنحضرت بعد از شهید شدن پیشتاز شهادت مسلم بن عقیل پر هیجانترین و شور انگیز ترین سخنان را ایراد فرمود و این بدان معنی است که اگر بیعت و دعوتی هم مطرح نبود امام (ع) به تکلیف خود که همان امر به معروف و نهی از منکر بود همانند پیامبر (ص) و پدر بزرگوارش عمل می کرد و با انتخاب شهادت آگاهانه در راه انجام وظیفه مثلث شهادت (ابای از بیعت ، اجابت دعوت کوفیان ، عمل به تکلیف شرعی) در راه اسلام را تکمیل می فرمود.

یادآوری : چنانکه دانستیم انجام وظیفه دینی متناسب با شرائط و مقتضیات اجتماعی یا پایبندی به عنصر امر به معروف و نهی از منکر به نهضت حسینی زینت و ارزش بیشتری داد و شخصیت بی مانند حسین بن علی (ع) نیز به این فرضیه دینی بیش از پیش ارزش بخشید و با اجرای دقیق مرحله به مرحله آن از زیبایی تا جان فشانی به این اصل اصیل که به تعبیر قرآن کریم مایه آبروی امت اسلامی است : کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر… (آل عمران آیه ۱۱۰) : اعتبار دوباره بخشید.

در حالیکه ما گاهی امر به معروف یا نهی از منکر می کنیم که نه تنها با عملکرد خود به این اصل ارج نمی نهیم بلکه از اعتبار آن می کاهیم زیرا ما مسلمانان امروز با وجود منکرات بزرگ و سنگین در جامعه اسلامی در سایه بی توجهی به اهمیت نظارت عمومی به مسائل کوچکی مانند : لباس و انگشتری طلا و ریش و… می پردازیم و یا شلاق به دست می گیریم که کسی به ضریح مطهر پیامبر (ص) دست نکشد و یا آنرا نبوسد و نهی از منکر را ما مسلمانان در این حد تنزل داده ایم و حقیر می شماریم در حالیکه حضرت سید الشهدا مبارزه با حکومت حاکم جابر را بزرگترین منکر شمرد و در بالاترین حد ممکن به وظیفه دینی خود عمل نمود و سخت ترین مشکلات را در راه امر به معروف و نهی از منکر بر تافت همانگونه که در زیارت نامه اش گواهی می دهیم … و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر حتی اتیک الیقین.

چنانکه امیر المومنین علی (ع) در این زمینه فرمود : «من رای عدوانا یعمل به و منکرا یدعی الیه فانکره بقلبه فقد سلم و بری و من انکره بلسانه فقد اجر و هو افضل من صاحبه و من انکره بالسیف لتکون کلمه الله هی العلیا و کلمه الظالمین هی السفلی فذالک الذی اصاب سبیل الهدی و قام علی الطریق و نور فی قلبه الیقین.[۳۱]

اگر کسی ستم و تجاوزی را ببیند که آنرا بکار می بندند و منکری را ببیند که بدان فرا می خوانند و با آن در دل خود مخالف باشد او سالم و بری الذمه خواهد بود و کسی که با زبانش با آن منکر و کار ناپسند شرع و عقل مبارزه کند نزد خدا پاداش دارد و از همراهش در نهی از منکر برتر است و کسی که با شمشیر با منکر مقابله نماید تا کلمه خدا فراتر و سخن ستمگران فروتر گردد چنین شخصی راه هدایت را یافته و در مسیر حق ایستاده و نور یقین در قلبش تابیده است.

۴-پیروی از راه و روش پیامبر و علی (ع)

احیای سیره نبوی و علوی که جنبه آرایشی داشته و در زمان خلفای راشدین بر اجرای آن به عنوان بنیان دین تاکید می ورزیدند و اکثریت مسلمانان در دوران خلفای بعدی نیز بر پایبندی به سنت پیامبر (ص) اصرار داشتند و بهمین دلیل به اهل سنت معروف شدند ولی در حکومت معاویه و یزید با تشویق و توصیه سر جون مسیحی رومی مشاور او این مهم دینی به فراموشی سپرده شد.

امام (ع) با توجه به اهمیت سنت و سیره پیامبر (ص) و امیر مومنان (ع) در جهت دادن به روش انسان مسلمان وتاکید اکید قرآن بر اسوه و سرمشق و نمونه رفتار خوب بودن حضرت محمد (ص) که خداوند می فرماید : لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه (احزاب آیه ۲۱) و لزوم التزام عملی به گفتار و رفتار پیامبر خدا به طور کلی که فرمود : ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا فاتقوا الله ان الله شدید العقاب. (حشر آیه ۷)

هرچه پیامبر خدا برای شما آورد بگیرید و از هر چه شما را نهی فرمود دست بکشید پس از خدا پروا کنید که خداوند کیفرش سخت است.

امام (ع) با مشاهده اوضاع فرهنگی – سیاسی فاسد حاکم بر اجتماع نوپای اسلامی به ویژه در زمان یزید و کمرنگ شدن رشته ولایت اهلبیت از امت پس از رحلت پیامبر (ص) و اوج انحطاط معنویت و اخلاق در زمان حاکمیت یزیدیان یکی از اهداف مهم خود را در این قیام الهی مقابله با ارتجاع اموی و احیای سنت نبوی و علوی معرفی و تصریح می نماید که نهضت او به پیروی از پیامبر (ص) و امیر مومنان علی (ع) می باشد و با این جمله : و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابیطالب (ع): درس عملی پیش برنده و سازنده ای را در توجه به راه و روش پیامبر (ص) و امامان معصوم و مرجعیت فکری و دینی و سیاسی دانستن ایشان در زندگی اجتماعی و فردی به مسلمانان جهان داد. چنانکه سید الشهداء به خواهر بزرگوار و همرزمش عقیله بنی هاشم زینب کبری (س) فرمود : «جدی خیر منی و ابی خیر منی و امی خیر منی و اخی خیر منی ان لی ولک و لکل مومن و مومنه اسوه بمحمد صلی الله علیه و آله»[۳۲] جد و پدر و مادر و برادرم از من بهترند همانا برای من و تو و هر مرد و زن مومنی حضرت محمد (درود خدا بر او و خاندانش باد) نمونه و سرمشق زندگی است.

آن حضرت در نامه ای که به مردم بصره می نویسد ضمن دعوت به همکاری در مبارزه با اوضاع ضد اسلامی و بیان جایگاه واقعی اهلبیت (ع) و به انحراف کشیده شدن خلافت و ولایت اسلامی در گذشته و تاکید بر اجرای اصل اهم و مهم در عمل به وظایف به امت مرحومه گوشزد فرمود که : سکوت در برابر انحرافات معاویه بخاطر حفظ وحدت بود ولی امروز اسلام و نظام آن از هم گسیخته و در خطر نابودی قرار گرفته و باید قیام نموده و به بزرگان بصره می نویسد : «فرضینا و کرهنا الفرقه و انا ادعوکم الی کتاب الله و سنه نبیه فان السنه قد امیتت و البدعه قد احییت»[۳۳]

و ما با دم فرو بستن در زمان خلفای پیشین جلو آشوبها و جدائیها را گرفتیم … اما اکنون قانون و روش پیامبر (ص) بکلی از بین رفته و بدعت¨ و نوآوری در دین نفوذ پیدا کرده و اسلام در سراشیبی سقوط و نابودی قرار گرفته که باید برای آن فداکاری و خون بدهیم تا آب از جوی رفته اسلام محمدی به سر چشمه باز گردد و از آنان می خواهد که برای ایجاد حکومت اسلامی و احیای ولایت مطلقه همه جانبه نبوی و علوی و مبارزه با بدعت به بهانه نوگرائی با هدف اجری قوانین قرآن و سنت پیامبر (ص) با او همراهی نمایند و نفرمود : انا ادعوکم الی حکومتی !

امام (ع) در این فراز بر این واقعیت تاکید می ورزد که : قانون الهی و سنت نبوی که محتوی مصلحت امت است اصالت دارد نه حاکمیت و قدرت و این التزام عملی به دستورات الهی است که به حکومت رهبر یا خلیه یا امام مسلمانان یا هر مقام و منصب اجتماعی مشروعیت می بخشد نه به دست گرفتن قدرت به هر قیمت و نه خواست اکثریت مردم و امیال شخصی نسنجیده ایشان که در معرض خطر و دستخوش دگرگونی است و وظیفه اصلی زمامدار دینی هدایت جامعه به سوی نیازهای معنوی و فطری و گسترش عدالت اجتماعی است که به دین و دنیای مردم و منافع و مصالح واقعی آنان مربوط می شود. نه تنها رفاه مادی و خوشگذرانی حیوانی دنیوی و تاکید امام (ع) به پیروی از رهبری نیا و پدر بزرگوارش به جای خلفای ثلاث گذشته پی گیری همان خط امامت و ولایت انتصابی الهی است که همان نظام واقعی حکومت اسلامی است نه روش ولایت عهدی و شورائی و انتخاباتی تنها که معمولا به دور از خطا و اشتباه نیست چرا که زمامدار اسلامی مانند دیگر افراد جامعه همواره باید عادل و عامل به قوانین الهی باشد. و سنت و سیره معصومین (ع) را برتر از هر چیز و هرکس بداند و حاکم زمینی وسیله ای برای اجرا و تطبیق احکام آسمانی است. از این رو در محیطهای اسلامی انواع حکومتهای : فردی ، حزبی ، گروهی که به حاکم ، حاکمیت استبدادی و استقلالی و خود سرانه می دهد محکوم است و تنها خدا حق حاکمیت ذاتی بر عباد الله را دارد که پروردگار جهان و انسان در قرآن می فرماید : «و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون (هم الظالمون) (هم الفاسقون) (مائده آیات ۴۴-۴۵-۴۷)

امام حسین (ع) در نامه دیگر به مردم کوفه نیز روی همین نکته تکیه می فرماید : «فلعمری ما الامام الا العامل بالکتاب و الاخذ بالقسط و الداین بالحق و الحابس نفسه علی ذات الله.[۳۴]

سوگند به جانم تنها کسی شایسته زمامداری مردم است که برنامه قرآن را بکار بندد و عدالتخواهی را بر گزیند و به حق پایبند باشد و خود را وقف خدا می نماید.

در این بیان امام چهار ویژگی زمامدار و پیشوای اسلامی را در چهار جمله اشاره می فرماید که آخرین و کمترین آن این است که : حاکم اسلامی باید خواست و خرسندی الهی را بر منافع مادی یا سیاسی شخصی و گروهی ترجیح دهد. در اجرای قوانین اسلامی و عدالت و حق که همه با هم وابسته اند در جامعه تحت حکومت خود هیچ کوتاهی و مسامحه ای را روا نشمارد.

و چه خوب سروده اقبال لاهوری شاعر متعهد پاکستانی که می‌گوید:

تا کجا بی غیرت دین زیستن ای مسلمان مردن است این زیستن
مرد حق باز آفریند خویش را جز به نور حق نبیند خویش را
بر عیار مصطفی خود را زند تا جهان دیگری پیدا کند[۳۵]

و سید الشهداء در روز عاشورا که در حلقه محاصره منافقان بود سوگمندانه دشمنان را بخاطر بی توجهی به کتاب و سنت پیامبر مورد نفرین قرار داده و فرمود : فسحقالکم یا عبید الامه و یا شداد الاحزاب و یا نبذه الکتاب و محرفی الکلم و عصبه الاثام و نفثه الشیطان و مطفی السنن.[۳۶]

روزگار شما را خرد کند ای بندگان کنیزکان و ای مهره های بی رشته احزاب پراکنده. ای بدور افکنان کتاب خدا و تحریف کنندگان سخنان او و ای گنهکاران و همدمان شیطان خامش کنندگان سنتهای پیامبر خدا از این سخن حضرت سید الشهدا (ع) بر می آید که تکلیف هر مسلمان اعم از افراد عالیمقام و عادی است که برای تجدید سنت و محو بدعت بپا خیزد.

۵-دعوت به حق‌گرائی

در یک نگاه کلی می توان گفت که از دیدگاه اسلام و قرآن نظام تکوین و تشریع بر محور حق و حقیقت قرار گرفته : «ما خلق الله السماوات و الارض و ما بینهما الا بالحق» (روم آیه ۸) و دعوت به حق و واقع گرائی نشانه حقانیت هر فرد تلقی شده : «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون» (یونس آیه ۳۵) آیا کسی که شما را به حق رهنمون می شود برای پیروی شایسته و سزاوارتر است یا آن که هدایت نمی شود مگر با راهنمایی دیگری؟ شما را چه می شود و چگونه داوری می کنید؟

به خاطر همین است که در فرهنگ اسلامی شخصیت پرستی یکی از آفات شناخت حقیقت معرفی شده است. چنانکه امام علی (ع) در پاسخ حارث بن حوط وقتی که از آن حضرت پرسید : آیا تو بر حقی یا اصحاب جمل؟ به جای بیان بر حق بودن سرچشمه اشتباه را به او گوشزد و فرمود : «انک لملبوس علیک ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله»[۳۷] همانا تو به اشتباه افتاده ای چه اینکه حق و ناحق با میزان توان شخصیتها تشخیص داده نمی شود. پس حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی و باطل را شناسائی کن تا هواداران باطل را بشناسی.

از این‌رو، امام حسین (ع) در وصتینامه خود یا آوری می نماید : هر کس دعوت مرا به پاس احترام حق اجابت کند… و نمی فرماید : فراخوان مرا به خاطر شرافت خانوادگی یا قرابت با پیامبر (ص) و یا محبوبیت اجتماعی و یا جایگاه معنوی امام در مسلمانان و امثال این امتیازات بپذیرد. آری امام (ع) این عناوین را پیش نمی کشد. بلکه می فرماید : چون من طرفدار حق و سخنگوی جریان حقیقت هستم از من بپذیرید ! و با این تعبیر اعلام می نماید که: شخصیت اجتماعی ، خانوادگی ، سیاسی و علمی منادی حق معیار حقانیت اشخاص نیست بلکه اعتبار شخصیت ها به حقیقت پرستی و حق گرائی آنان وابسته است. و غیر مستقیم می فهماند که : با حاکمیت نظام یزیدی حق پامال و حقیقت پنهان مانده و او از همه به استیفای حقوق ضایع شده امت اسلامی و احیای حق سزاوارتر است . چنانکه می فرمود :

«الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه فلیرغب المومن فی لقاء الله محقا…»[۳۸]

«آیا نمیدانید که اکنون به حق عمل نمی شود و از ناحق دست نمی کشند پس باید هر انسان مومن و طرفدار حق مشتاق شهادت و خواستار دیدار خدا باشد»

۶-فراخوانی به خدا محوری در زندگی

امام (ع) در پایان وصیتنامه سیاسی – فرهنگی خود افزون بر اقرار به توحید ، نبوت و معاد در جملات آغازین آن سفارشنامه جاودانه خویش را با این فراز حسن ختام می بخشد : «و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب» و به همه جهانیان یادآوری می نماید که توفیق و آماده سازی اسباب کامیابی انسان به دست خداست و بازگشت نهائی هرکس نیز به سوی باری است. آری امام (ع) مانند دیگر سخنوران نیست که به جملات و تعبیرات خود آن هم در شرائط حساس شعاری برخورد نماید بلکه آگاهانه و با واقع بینی این کلمات نورانی بر زبان می آورد. با جمله نخست نقش تعیین کننده توفیق الهی را در پیشرفت نهضت و انجام این تکلیف شرعی بازگو و یادآوری فرمود: توفیق همه به عنایت اوست «بالله» نه از او و همگان را با این بیان به توحید افعالی توجه داده است؛ یعنی هر حرکت و سکونی که در عالم رخ می نماید به حول و قوه خداست. هرچند در محاسبات ظاهری مستند به علل و اسباب طبیعی باشد و در ظاهر از آن ها کمک گیریم زیرا حضرت حق ذاتا ، اسما و صفتا محیط بر همه چیز است و جمله : «لا حول و لا قوه الا بالله» که سید الشهدا در عاشورا این ذکر را تکرار می فرمود با تعبیر …«الا من الله» فرق می کند! و آنانکه تفاوت این دو تعبیر را نتوانند بیابند دچار شبهه جبر شده خداوند هستی بخش با اشیاء و محیط بر آنهاست و قوام ذوات موجودات به اوست تا چه رسد به افعال و کارهای آنها ، علل و اسباب هم اگر اسبابند به عنایت او سبب و موثرند. نه به خودی خود چنانکه فرموده اند: خداوند مهربان هم سبب ساز است و هم سبب سوز. امام (ع) با جمله دوم : «علیه توکلت» اشاره به توحید صفاتی و می فرماید : همه کارهائی که به انجام می رسانیم با اتکا و به پشتیبانی او است و با جمله سوم امام همام به انابه و رویکرد خود به خدا اشاره دارد که از خصائص اولیاء خدا است چه در واقع انابه به معنای پشیمانی از خطا و گناه نیست بلکه بازگشت و روی آوردن به خدا در همه امور و همه کارها و چیزها را فعلا و صفتا و اسما و ذاتا به خدا نسبت دادن است. و به همین خاطر است که در قرآن از این بزرگان تعبیر به امام مبین شده است. «و کل شی ء احصیناه فی امام مبین» (یس آیه ۱۲)

فرمود: … ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب» (هود آیه ۸۸)

«من جز اصلاح تا آنجا که توانائی دارم نمی خواهم و توفیق من جز به خدا نیست بر او توکل کردم و به سوی او رو گرداندم. از مجموع این وصیتنامه به دست می آید که عامل امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امت اسلامی از تباهیها و بر پا داشتن سیره و روش پیامبر و علی (ع) در نظام توحیدی ارکان اصلی نهضت حسینی را تشکیل می داد. و هدف اساسی امام شهیدان این بود که با قطع ایادی کفر و نفاق و فساد بار دیگر بدعت را نابود و سنتهای اسلامی را زنده و ارزشهای اسلامی را در جامعه نهادینه سازد تا رهروان واقعی راه امام همواره ادامه دهنده مسیر او با همین شیوه های سازنده باشند. چه به گفته شاعر پارسی گوی :

این نکته صریح است و بدیه است و محقق چیره نشود حق کش و کشته نشود حق
بیداد گران را اثری نیست به عالم زنده است حسین بن علی (ع) آن حق مطلق[۳۹]

در پایان یادآوری این نکته لازم به نظر می آید : یکی از عوامل عمده ای که در داوریهای متعارض پیرامون تفسیر و تحلیل نهضت مقدس حسینی تاثیر داشته عدم دستیابی پژوهشگران به «پارادایم» یا مفهوم کلیدی و نمونه شاخص شخصیتی واحد آن حضرت بود. برخی بزرگترین مشخصه زندگی و رفتار او را در شجاعت و دلاوری و جمعی در فتوت و جوانمردی و عده ای در فروسیت و سلحشوری خلاصه کرده اند.

در حالیکه با جرات می‌توان گفت: دینداری و تکلیف‌گرائی جامع‌ترین الگو و نمونه شاخص در تفسیر اعمال و موضع‌گیری‌های آن امام معصوم بشمار می‌آید. که همه حرکات و سکنات دوران زندگی ایشان را توجیه و تحلیل می نماید و از اسناد تاریخی و مجموع سخنان دلنشین به ویژه وصیتنامه متقن تاریخی آن حضرت بر می آید که : امام (ع) اگر اقدام به هر کاری نمود ریشه در اسلام خواهی و احساس تکلیف واقعی و ظاهری داشت. گرچه شناخت و تفکیک تکلیف باطنی و ظاهری امام (ع) در نهضت عاشورا برای عموم کار دشواری است ولی خود آن حضرت با تشخیص شخصی صحیح خود به هر دو نوع تکلیف شرعی آگاهی داشت و جالب این است که به هر دو جنبه بارها اشاره نمود.

مأموریت نخست را که همان قیام خونین و نثار جان در راه اعتلای کلمه حق و مبارزه علیه فساد حاکم و دستگاه حکومت یزید بود با تعبیرهای مختلف مانند مشیت الهی است و یا ماموریت از طرف رسول خدا در عالم رویا است بیان فرمود. و نوع ماموریت دوم را که همان پاسخگوئی به دعوت و بیعت کوفیان با اعزام سفیر پس از اطمینان از شرائط نظامی و سیاسی کوفه به عنوان یک روش معمول و منطقی نشان داد و گزینش سرزمین عراق با آن سابقه تشیع و سلحشوری که از نظر حکم ظاهری برای هر فردی روشن است در سخنان آن حضرت با عبدالله زبیر و دیگران منعکس است. چنانکه عالم عارف شیخ جعفر شوشتری در «خصائص الحسینیه» باتوجه به این واقعی می نویسد : «حسین بن علی بین تکلیف ظاهری و تکلیف واقعی را جمع کرده و در حرکت خویش به سوی کوفه هر دو وظیفه را انجام داد»

چنانکه در آغاز نهضت به هنگام زیارت وداع حرم جدش پیامبر (ص) فرمود : «اللهم انی احب المعروف و انکر المنکر»[۴۰] بار الها من معروف را دوست دارم و منکر را زشت می شمارم.

بنابراین، نهضت حسینی نه تنها یک حرکت انفجاری یا انفعالی و عکس العملی نبود بلکه یک جنبش انتخابی بر اساس احساس تکلیف شرعی بود ! و اگر یارانش را در شب عاشورا آزاد گذاشت برای همین واقعیت بود که آنان نیز با اختیار و آگاهانه راه شهادت در راه خدا و سعادت واقعی را گزینش نمایند.

شهید مطهری می‌نویسد: «حقیقت مطلب این است که همه این عوامل موثر و دخیل بوده است یعنی همه عوامل وجود داشته و امام (ع) در مقابل همه این عوامل عکس العمل نشان داده است. پاره ای از عکس العملهای امام (ع) براساس امتناع از بیعت است پاره ای از تصمیمات امام براساس دعوت مردم کوفه است و پاره ای براساس مبارزه با منکر است و فسادهائی که در آن زمان به هر حال وجود داشته است. همه این عناصر در حادثه کربلا که مجموعه ای است از عکس العملها و تصمیماتی که از طرف وجود مقدس ابا عبدالله (ع) اتخاذ شده دخالت داشته است»[۴۱] از مجموع سخنان امام راحل قدس سره نیز برداشت می شود که ایشان انگیزه های نهضت حسینی را چند بعدی دانستند که عمل به تکلیف الهی و امر به معروف و نهی از منکر و زمینه سازی برای تشکیل حکومت عدل اسلامی در راس آنها قرار می گیرد که مشروح آن را در کتاب «قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی» می توان مطالعه نمود.

[۱] حیدری سید علی نقی الوصی ترجمه محمد محمدی اشتهاردی مقدمه

[۲] شیخ حر عاملی وسائل الشیعه ج ۱۳ کتاب الوصایا باب ۱ ص ۳۲۵ عاملی مفتاح الکرامه ج ۱ ص ۴۰۷٫ شیخ بهائی محمد بن حسین جامع عباسی ص ۳۸۲ و… ببینید.

[۳] مجلسی محمد باقر بحار الانوار ج ۱۰۳ ص ۲۰۰ از دعوات راوندی

[۴] حر عاملی محمد بن حسن وسائل الشیعه ج ۱۳ ص ۳۵۷

[۵] مجلسی محمد باقر بحار الانوار ج ۷۸ ص ۹۹ این شعبه حرانی تحف العقول ص ۱۹۷ و نهج البلاغه فیض الاسلام ج ۲ ص ۹۸۶

[۶] خوئی سید ابوالقاسم موسوی معجم رجال الحدیث ج ۱۶ ص ۵۱-۵۰ جهت اطلاع بیشتر از سرگذشت او به وفیات الاعیان ابن حلکان ج ۱ ص ۴۴۹ حلیه الاولیاء ابی نعیم اصفهانی ج ۳ ص ۱۷۴ و الاعلام زرکلی ج ۷ ص ۱۵۲ و… مراجعه فرمائید.

[۷] ملبونی محمد باقر الوقایع و الحوادث ج ۲ ص ۱۳-۸

[۸] مجلسی محمد باقر بحار الانوار ج ۳۷ ص ۷-۲

[۹] همان بحار الانوار ج ۴۴ ص ۳۲۹ خوارزمی مقتل الحسین (ع) ج ۱ ص ۱۸۸٫ و عوالم ج ۱۷ ص ۷۸٫ فیض کاشانی محمد بن محسن معادن الحکمه فی مکاتیب الائمه ج ۲ ص ۴۳٫

[۱۰] شیخ مفید محمد ترجمه و متن امالی مفید ترجمه استاد ولی ج ۱ ص ۲۴۶ بحار الانوار ج ۴۴ ص ۳۲۸٫

[۱۱] ملبوبی محمد باقر الوقایع و الحوادث ج ۲ ص ۱۳٫

[۱۲] مجلسی محمد باقر بحار الانوار ج ۴۲ ص ۸۱٫

[۱۳] موسوعه الامام الحسین (ع) ج ۲ ص ۱۵۹٫

[۱۴] خوارزمی مقتل الحسین ج ۱ ص ۱۸۸ مجلسی بحار ج ۴۴ ص ۳۲۹ بحرانی العوالم ج ۱۷ ص ۱۷۸٫ محدث قمی نفس المهموم ص ۷۴ امین عاملی اعیان الشیعه ج ۴ ص ۷۵٫

[۱۵] ابن شهر آشوب المناقب ج ۴ ص ۵۳٫ محدث قمی نفس المهموم ص ۳۰۰٫

[۱۶] المقرم عبدالرزاق مقتل الحسین ص ۱۳۵٫

¨ به گزارش شیخ مفید در کتاب «الفصول المختاره» از سید مرتضی کیسائیه نخستین فرقه ضاله بودند که از امامیه جدا شدند که پس از امامت سید الشهداء به امامت و مهدی موعود بودن ابن حنفیه معتقد بودند و گروهی نیز او را امام بلافصل بعد از پدر می شناختند. خوشبختانه این فرقه ناآگاه در قرن چهارم و عصر شیخ مفید متوفای ۴۱۳ هـق منقرض و نابود شدند. (بحار الانوار ج ۳۷ ص ۱ ج ۴۷ ص ۴۸-۷۴ و معارف و معاریف. مصطفی حسینی دشتی ج ۵ ص ۱۹۹۹٫ الملل و لنحل شهرستانی ج ۱ ص ۱۵۲-۱۴۷ المقالات و الفرق اشعری ص ۴۱-۳۱)

[۱۷] یعقوبی تاریخ یعقوبی ج ۲ ص ۱۸۳٫

[۱۸] طبرسی احمد الاحتجاج ج ۲ ص ۱۴۸-۱۴۷ شیخ طوسی کتاب الغیبه ص ۱۶ کلینی الکافی ج ۱ ص ۳۴۸٫ فتال نیشابوری روضه الواعظین ص ۱۹۸ ابن شهر آشوب المناقب ج ۴ ص ۱۴۷٫ مجلسی بحار ج ۴۶ ص ۱۱۱٫

[۱۹] آمدی عبدالواحد غرر الحکم و درر الکلم ج ۲ ص ۴۸٫

[۲۰] فاضل مقداد ارشاد الطالبین محدث قمی شیخ عباس سفینه البحار ج ۱ ماده «سماء»

[۲۱] حر عاملی محمد بن حسن وسائل الشیعه کتاب الوصایا ج ۱۳ ص ۳۵۴ دیده شود.

[۲۲] طبری ج ۵ ص ۴۳۵ ابن کثیر البطیه و النهایه ج ۸ ص ۱۸۲٫ و الکامل ج ۴ ص ۶۷ مقتل خوارزمی ج ۲ ص ۱۵ بحار الانوار ج ۴۵ ص ۱۹ عوالم بحرانی ج ۱۷ ص ۲۶۳٫

[۲۳] شیخ مفید الارشاد ص ۲۴۶ کامل ابن اثیر ج ۳ ص ۲۹۹ و طبری ج ۴ ص ۳۵۳٫

[۲۴] سید بن طاووس اللهوف ص ۱۱۰٫ سخنان حسین بن علی از مدینه تا شهادت ص ۳۰۰-۲۹۹٫

[۲۵] احمدی بیرجندی احمد مجموعه مقالات کنگره امام خمینی و فرهنگ عاشورا دفتر ۲ ص ۳۵۱-۳۵۰٫

[۲۶] مسند احمد بن حنبل (۶ جلدی) ج ۳ ص ۳و۶۴ کنز العمال ج ۱۲ ص ۱۵ ح ۳۴۲۶۴ و ص ۱۲۰ ح ۳۴۲۸۹ و ج ۱۳ ص ۶۶۲ ح ۳۷۶۸۴ ابن عساکر شافعی. تاریخ دمشق ص ۱۱۴٫ ابن سعد الامام الحسین و مقتله ص ۲۷ ش ۲۰۸٫

[۲۷] گزیده اشعار فارسی اقبال لاهوری به کوشش ابوالفاسم راد فر ص ۲۴٫

[۲۸] مجلسی محمد باقر بحار ج ۹۹ و ج ۹۶ چاپ ایران ص ۱۲۷ به بعد و مفاتیح الجنان محدث قمی.

[۲۹] همان بحار ج ۴۴ ص ۳۲۸ و عوالم بحرانی ج ۱۷ ص ۱۷۷ و ثارالله ص ۱۰۲-۱۰۱ مقتل خوارزمی ج ۱ ص ۱۶۸٫

[۳۰] شیخ مفید الارشاد ص ۲۰۳ ابو مخنف لوط بن یحیی ازدی مقتل الحسین (ع) ص ۱۶٫

[۳۱] الصالح صبحی نهج البلاغه کلمات قصار شماره ۳۷۳ ص ۵۴۱٫

[۳۲] ابن اعثم کوفی الفتوح ج ۵ ص ۱۵۰ و الارشاد مفید ص ۴۴۵٫

[۳۳] طبری محمد بن جریر تاریخ طبری ج ۴ ص ۲۶۶ و ترجمه آن ج ۷ ص ۲۴۰ و سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا محمد صادق نجمی ص ۵۷-۵۴٫

¨ بدعت یا نوآوری دینی بیشتر در برابر سنت و روش معمول بکار می رود که عبارتست از بیرون رفتن از آداب و سنن دینی با اعمال سلیقه شخصی و با افزودن رسم و روشهای تازه بنام دین در دستورات و مراسم مذهبی نظیر حکم به حرمت ازدواج موقت و مسح تمام سر به هنگام وضو بدون مستند شرعی کلی و عام یا جزئی و فتوی به جواز قمه زنی در مراسم عزاداری سالار شهیدان ما و غیره در شرایط کنونی که موجب اهانت به مذهب می شود و در اسلام محکوم است.

[۳۴] طبری محمد بن جریر تاریخ الطبری ج ۴ ص ۲۶۲ شیخ مفید الارشاد ص ۲۰۴ مقتل خوارزمی ج ۱ ص ۱۹۶ و ابن نما محمد مشیر الاحزان ص ۱۶ و بحار ج ۴۴ ص ۳۳۵ لهوف ص ۲۷٫ نفس المهموم ص ۲۴۶٫ لوائج الاشجان ص ۱۳۰٫ مقتل مفرم ص ۲۸۷ و با تفاوتهائی بحار الانوار ج ۴۵ ص ۸ و عوالم بحرانی ج ۱۷ ص ۲۵۲٫

[۳۵] اقبال محمد کلیات اشعار ص ۸۸٫

[۳۶] ابن طاووس المهلوف ص ۱۵۶٫ ابن شعبه حرانی تحف العقول ص ۱۷۱٫ خوارزمی مقتل الحسین ج ۲ ص ۸-۷٫

[۳۷] محمدی ری شهری محمد میزان الحکمه ج ۲ ص ۴۷۳٫

[۳۸] ابن شهر آشوب مناقب ج ۴ ص ۴۸٫ قاضی نور الله شوشتری احقاق الحق ج ۱۱ ص ۶۵٫

[۳۹] اکبرزاده محمود حسین پیشوای انسان‌ها ص ۳۶٫

[۴۰] نجمی محمد صادق سخنان حسین از مدینه تا کربلا ص ۲۲ نقل از مقتل خوارزمی ج ۱ ص ۱۸۶ و عوالم بحرانی ج ۱۷ ص ۵۴٫

[۴۱] شهید مطهری مرتضی حماسه حسینی ج ۲ ص ۱۶ و نیز صفحات ۲۹۲-۲۸۴٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics