قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / تضعیف مناسک دینی، ضربه معرفتی به اصل دین است/ در مواجهه‌ی تمدنی، «اجتهاد» داریم نه حیرت و ناامیدی
غصب بودن سرزمین فلسطین با نظر مجامع بین‌المللی قابل تغییر نیست/ گستره فقه و حقوق بین‌الملل اجازه دفاع را به مردم فلسطین می‌دهد

رئیس پژوهشکده نظام‌های اسلامی در گفتگویی مطرح کرد؛

تضعیف مناسک دینی، ضربه معرفتی به اصل دین است/ در مواجهه‌ی تمدنی، «اجتهاد» داریم نه حیرت و ناامیدی

اینکه کسی بگوید: مناسک نه و مناسک کارکردی ندارد، خیلی ساده‌اندیشانه است. این‌که بگوییم مناسک را به‌خاطر این‌که کارکردی ندارند باید برداشت؛ اشتباه است. مناسک تمام العله نیستند؛ اما باب ورود به منطق و باورها هستند. مناسک یک ضابطه‌ای برای ما ایجاد می‌کنند؛ یعنی فرد خود را مکلف می‌داند که نماز بخواند یا روزه بگیرد و غیره. این مناسک را باید در ظرف دیگری دید.

به گزارش شبکه اجتهاد، استاد حوزه و دانشگاه بر این باور است، کسانی که دین کلامی را در مقابل دین اخلاقی قرار می‌دهند، مبانی را ارائه می‌کنند و از شریعت و اخلاق دم نمی‌زنند، دین را نشناختند.

استاد ایزدهی تاکید دارد مناسک مهم و دالان ورود ما به محتوای دین است، به‌خاطر این است که امروزه در سبک‌زندگی غربی بر ما عرضه می‌کنند. می‌گویند اگر شما کم کم فلان پوشش مو یا لباس را داشتید، آرام آرام به‌واسطه‌ی همین سبک‌زندگی، محتوا، معرفت و باور هم شکل می‌گیرد.

او می‌افزاید: تلقی انتظار به‌معنای یک‌جانشینی همان داعیه‌ی حیرت است و تلقی ظهور به‌معنای حرکت همان داعیه‌ی امید برای رفتن و برای تمدن است؛ لذا ما در لبه‌ی تمدنی و مواجهه‌ی تمدنی، حیرتی نداریم؛ بلکه روش داریم (اجتهاد)، منابع و غایت داریم. اندیشمند هم داریم.

نوشتار ذیل گفت‌وگوی فکرت با حجت‌الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی، رئیس پژوهشکده نظام‌های اسلامی و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است که تقدیم مخاطبان می‌شود.

بعد از حضور پرشور و میلیونی مردم در هر مناسبت و مناسکی همانند اربعین یا نیمه‌شعبان، برخی جریان‌ها در ادامه دوگانه‌سازی‌ها در جامعه، این مرتبه دوگانه فقه و اخلاق را مطرح می‌کنند؛ به نظر شما مقایسه مناسک کلیسایی با شعایر اسلامی و شیعی یا دوگانه فقه و اخلاق در شرایطی که عرصه حکمرانی و مدیریت کلان کشور طبق قانون اساسی به فقه واگذار شده‌است، به چه معنا می‌تواند باشد؟

ایزدهی: فقه در زمان‌های گذشته به جوامع محدودی از انسان‌ها اختصاص داشت و انسان‌های شریعت‌مدار مؤمن در جوامع مؤمنانه به بحث فقه عنایت داشتند. آنها سبک‌زندگی مؤمنانه‌ی خودشان را از فقه به‌دست می‌آوردند. طبعاً این فرض در زمانی که حکومت اسلامی وجود ندارد و فقها در عرصه‌ی حاکمیت مستقر نیستند، متصدی این بحث مراجعی هستند که زندگی مؤمنانه‌ی مردم را در فضای زندگی عمومی غیردینی و غیرشرعی اداره می‌کنند.

در زمانی‌که سلاطین حاکم هستند و جامعه را اداره می‌کنند، عرف را به عهده می‌گرفتند؛ اما شرعیت را فقها عهده‌دار می‌شدند. در این زمان رسم و زندگی مؤمنانه‌ی مردم را فقها اداره می‌کردند؛ اما در زمان حاکمیت دینی و رویکرد حداکثری به دین در جامعه، موارد بسیار زیادی فراروی فقیهان، اندیشمندان دینی و مجموعه‌ی علمای دینی قرار گرفت.

از یک جهت چون در فضای حکومت دینی مخاطب فقیهان دیگر مردم متدین و شریعت‌مدار نیستند؛ بلکه شهروندان یک جامعه هستند و از طرف دیگر در فضای جامعه‌ی دینی دیگر صرفاً مؤمنان مخاطب و مکلف به توصیه‌های فقیهان نیستند؛ بلکه از سوی دیگر بحث شریعت و فقه هم مدنظر است.

یعنی یک جامعه‌ی دینی اگر قرار باشد و بخواهد سعادت جامعه را تأمین کند، مجموعه‌ای از مؤلفه‌ها را باید داشته‌باشد تا آن مجموعه در نهایت بتواند آن سعادت مادی و معنوی را به ارمغان بیاورد، جامعه را به‌سمت کمال پیش ببرد و سبک‌زندگی خاصی را در جامعه پیاده کند. اگر قرار باشد دین در جامعه حاکم شود باید به این امر توجه داشت که دین مجموعه‌ای تشکیل شده از چندین مؤلفه است که عالمان دینی از قدیم‌الایام متصدی آن بودند.

از یک جهت عقاید، باورهای دینی که عمدتاً در علم کلام و فلسفه مورد توجه قرار می‌گیرند. شریعت و فقه به‌معنای رفتارها و سبک‌زندگی شرعی مردم که عمدتاً فقها عده‌دار آن هستند و نماز که در حوزه‌ی قوانین زندگی خود را نشان‌می‌دهد و ذیل امور الزامی هویدا می‌شود.

حوزه‌ی دیگر اخلاق است. در کنار باورها و شریعت، زیست اخلاقی و شایستگی، ارزش‌ها را به ارمغان می‌آورد؛ البته در کنار این موارد عالمان دینی خود را متصدی و متکفل اندیشه‌های دینی دیگری می‌دانند؛ مثل معنویت که باید در کنار موارد قبلی آورده شود زندگی را کامل کند.

در عصر حاضر که دین متصدی اداره‌ی جامعه است، علوم انسانی و اسلامی هم به این مقوله اضافه شده‌ است؛ یعنی این‌که سیاست اسلامی چیست؛ اقتصاد اسلامی چیست؛ جامعه‌شناسی اسلامی چیست و روان‌شناسی اسلامی چیست؟ مجموعه‌ای از این موارد است که موضوع مناسب را در اختیار فقیه قرار می‌دهد و می‌تواند اصلاح جامعه را اراده کند، این هم‌بر عهده‌ی اندیشمندان دین است. مجموعه‌ی این موارد می‌تواند دین را تضمین کند و اقامه‌ی آن در جامعه را محقق کند.

در زمان گذشته چون مجموعه‌ی این موارد در جامعه‌ی بسیط تحقق پیدا می‌کرد، یک نفر همه‌ی موارد را تأمین می‌کرد؛ یعنی یک نفر اخلاق، عقاید و معنویت را تأمین می‌کرد. در جوامع بسیط، مؤمنان از یک نفر که عمدتاً مرجع و محل رجوع آنها تلقی می‌شد، سؤالات خود را می‌پرسیدند؛ اما در عصر حاضر نوع مباحث در سطح کلان و اداره‌ی جامعه است و پیچیدگی‌های خاص خود را دارد.

نوع بسط علوم اسلامی پاسخگوی این‌که یک نفر بخواهد همه‌ی این علوم را جواب دهد، نیست؛ از این رو اندیشمندان در عرصه‌های مختلف متصدی بحث این علوم در کنار هم شدند و در نهایت در یک هم‌افزایی به یک نوع زندگی مؤمنانه به سبک‌زندگی مؤمنانه منجر می‌شود.

در این فضا طبیعتاً چون خدای علم کلام همان خدای فقه است و خدای کلام همان خدای عقاید و معنویات است، طبیعتاً بین این موارد ما تفکیک قائل نمی‌شویم؛ اصلاً نمی‌توانیم قائل شویم. به‌خاطر این‌که همان خدایی که شریعت را برای ما مقدر کرد، اخلاق را نیز بر ما فرض کرد و همه‌ی آنها را هم مبتنی بر مبانی اعتقادی قرار داد؛ لذا همه‌ی این موارد باید از طریق دین و توسط کسی که دین‌شناس است، تبیین شود.

سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود، این است که چه کسی باید علم اخلاق، فقه و کلام را برای ما تضمین کند؟ آیا می‌توانیم علم کلام را دست کسی بسپاریم که هیچ شناختی از معارف دین، وحی، کتاب، سنت و معارف اهل بیت ندارد؟

ایزدهی: قطعاً پاسخ این سؤال منفی است؛ یعنی اگر کسی می‌خواهد عقاید و کلام را استنباط کند باید متناسب با روش فقه و اجتهاد استنباط کند و بتواند این مبنا را به شارع مسترد کند. نمی‌تواند بدون آن عقاید و علم کلام را ارائه کند؛ مثلاً کسی مثل سروش برای ما کلام و عقاید ارائه کند؛ در حالی‌که توانایی استنباط از منابع را ندارد. مشکل وقتی اضافه می‌شود که ما باید فقه و اخلاق را باید مبتنی بر کلام برنامه‌ریزی کنیم.

طبیعتاً اگر علم کلام و عقاید مبتنی بر مبانی اصیل نباشد و از حیث روش‌شناسی متناسب و حجت، طبیعتاً خود این علم ناقص خواهد بود و مواردی که مبتنی بر این‌ها هستند هم ناقص خواهد بود؛ لذا آن چیزی که ما را به دین می‌رساند روش فهم حجت و متناسب برای این‌که بتوانیم معارف اسلامی را به شارع مسترد کنیم.

به این اعتبار ما از دو حوزه‌ی فقه اعتبار می‌کنیم که عبارتند از:

* حوزه‌ی فقه به‌معنای کلام که حوزه‌ی فقه اکبر است و عامل مبانی دینی است و شامل همه‌ی معارف دینی می‌شود. لیتفقهوا فی الدین؛ یعنی تفقه در دین است؛ استنباط در دین است. دین اعم از عقاید، اخلاق و شریعت.

* از نگاه دیگری فقاهت اختصاص به حوزه‌ی استنباط رفتارها یا شریعت دارد و آن چیزی که امروزه غالب شده، فقه به‌معنای دوم است؛ یعنی فقهی که متصدی فهم روشمند اجتهادی از شریعت است.

چرا این اتفاق افتاد؟ چرا در گذشته بین شریعت، فقه و اخلاق تفکیک قائل شدند؟

ایزدهی: به‌خاطر اینکه در طول زمان عرصه‌ی این دانش‌ها گسترش پیدا کرد و مسائل آنها متفاوت شده بود و یک اندیشمند نمی‌توانست همزمان این علوم را تحصیل و تبیین کند؛ لذا برخی از اندیشمندان سراغ علم کلام رفتند، عده‌ای سراغ فقه و شریعت و برخی هم اخلاق را انتخاب کردند.

در زمان نزول این تفقه در دین بود که موجب می‌شد اندیشمندان در همه‌ی دین تفقه کنند و همه‌ی معارف دینی را به شارع مسترد کنند؛ اما در طول زمان چون این امر ممکن نبود علمی که عادتاً همواره با زندگی مؤمنان همراه بود (علم فقه).

آن را بر علم فقه مصطلح رایج کردند و علم اخلاق و کلام را از آن جدا کردند. این‌که علم فقه همواره محور قرار می‌گرفت و آن علم فقه به‌معنای کلان را به این علم فقه به‌معنای خرد را به شریعت اطلاق کردند به این علت بود که به‌واسطه‌ی همین علم فقه است که رفتارهای مؤمنان تشخیص داده‌می‌شود.

اگر این بخش از فقه نباشد زندگی مؤمنانه و سبک‌زندگی آنها ظاهر و جلوه‌گر نیست. اگر کسی نماز می‌خواند یا حج می‌رود معلوم می‌شود که انسان مؤمنی است و انسان‌ها همواره با این مسائل درگیر هستند. لذا چون بسامد داشته و پرمبتلا بود، مؤمنان از تأکیدات رفتارهای مؤمنانه در دین گریزی نداشتند؛ لذا علم فقه به این بخش خاص از دین اطلاق شد و در ادامه فقیهان را به این معنا اطلاق کردند.

اما به این معنا نیست که علم فقه مختص شریعت است و فقاهت هم اختصاص به شریعت دارد؛ بلکه سایر موارد را نه‌تنها شامل می‌شود؛ بلکه باید شامل شود. لذا آن چیزی که امروز به نظر می‌آید تفکیک بین عرصه‌های دانشی دین قرار گرفته است، تقسیم وظیفه‌ای متناسب با گرایش‌های دانشی، موضوعات و البته ذوق و سلیقه‌ی اندیشمندان دینی بود.

آن چیزی که به این موضوع اضافه می‌کند و ما امروزه باید به آن میراث سابق برگردیم، این است که ما امروزه نمی‌توانیم بگوییم که ما یک جامعه‌ی دیندار داریم؛ اما فقط در حوزه‌ی شریعت عمل می‌کند یا فقط در حوزه‌ی اخلاق رفتار می‌کند.

نمی‌توان اخلاق را به‌تنهایی در جامعه حکم‌فرما کرد. نمی‌توان اخلاق و شریعت را در جامعه حکم‌فرما کرد؛ اما مبتنی بر یک مبانی ناقص و غیر حجت؛ لذا باید دین را با همه‌ی فروعاتی که داریم، به‌عنوان یک نظام ارائه کنیم. نظامی که در نهایت هم زندگی مؤمنانه را ارائه می‌کند و فقه، شریعت و اخلاق را در سطح کلان برای اداره‌ی زندگی مؤمنانه جامعه ارائه می‌کند.

مثلاً نمی‌توان گفت ما در جامعه فقط علم حقوق را ارائه می‌کنیم. جامعه‌ای که در آن ارزش‌ها کنار شریعت خودنمایی نمی‌کنند، طبیعتاً چنین جامعه‌ای رو به‌سوی تعالی نمی‌رود. دین مجموعه‌ای از این موارد است و جامعه به همه‌ی این موارد نیازمند است. فقها و اندیشمندان دینی متصدی همه‌ی این‌ها هستند.

لذا این دانش‌ها و گرایش‌های دینی نه‌تنها با هم مخالف نیستند، نه‌تنها در عرض هم نیستند؛ بلکه آنها پازل‌های یک جورچین هستند که در کنار هم دین را در جامعه ارائه می‌کنند و کسانی که این‌ها را در مقابل هم قرار می‌دهند و دین کلامی را در مقابل دین اخلاقی قرار می‌دهند و مبانی را ارائه می‌کنند و از شریعت و اخلاق دم نمی‌زنند و می‌گویند همین که دلتان پاک باشد کافی است، دین را نشناختند و آنچه را که ارائه می‌دهند اسلام نیست.

نکته‌ی بعدی این که ما در ادیان مختلف با مجموعه‌ای از آموزه‌ها سروکار داریم که این آموزه‌ها از یک جهت بحث باورها و اعتقادات است و از یک جهت بحث اخلاق و از جهت دیگری بحث مناسک مطرح است. مناسک آن چیزی است که عمدتاً چشم‌انداز مؤمنانه‌ی یک دین را نشان‌می‌دهد؛ مثلاً فرض کنید مناسک اسلام ظهور و بروز آن در نماز، اعتکاف، ادعیه، حج و نمازهای جماعت است. عمدتاً شیعه و اسلام را با این موارد می‌شناسند.

دلیل تأکید دین اسلام به‌ویژه مکتب شیعه به مناسک دینی و برگزاری مناسبت‌های مذهبی به‌خاطر چیست؟

ایزدهی: مناسک نمونه‌ها یا نمادهایی از یک باور قلبی است که عمدتاً در جامعه حکم‌فرما می‌شود. این‌که چرا ادیان بر مناسک تأکید دارند و در کنار نکات پیشین (باورها، رفتارها و اخلاق) مناسک برای آنها موضوعیت دارد به این دلیل است که مناسک جای آن موارد را نمی‌گیرد.

مناسک دارای بعد اجتماعی است. از طریق مناسک در جامعه است که معلوم می‌شود آن جامعه شیعه یا سنی است. اگر در جامعه‌ای دور کعبه شلوغ است؛ یعنی دین اسلام پابرجاست و متدینین وجود دارند و برای اقامه‌ی دین تلاش می‌کنند.

وقتی همه‌ی شیعیان در پیاده‌روی اربعین مبتنی بر فرهنگ ظهور و عدالت شرکت می‌کنند به این معنا نیست که دیگر معارف و اخلاق ما درست است. مناسک مقدمه‌ای است که ما بتوانیم به عمق دین و اخلاق برسیم. ما وقتی سؤال از مناسک می‌کنیم، از رویه‌ای از دین صحبت می‌کنیم که عمدتاً به چشم می‌آید.

مثلاً میوه اگر پوسته نداشته‌باشد باعث فساد میوه می‌شود. مناسک به منزله‌ی پوسته است. مناسک هسته را حفظ می‌کند. مناسک نماز و روزه را ایجاب می‌کند تا فرد تلاش کند به ماهیت آن مناسک برسد. ممکن است جامعه‌ای به مناسک مشغول شود؛ اما به کنه و عمق مناسک نرسد؛ اما به این معنا هم نیست که اگر ما به عمق مناسک نرسیدیم باید دست از مناسک برداریم.

مناسک پله‌ی اول است برای رسیدن به غایات است. مثلاً نماز مناسکی است که باعث جلوگیری از فحشا می‌شود؛ اما در عین حال هستند کسانی که نماز می‌خوانند و مرتکب فحشا هم می‌شوند. به این معنا نیست که اگر نماز آنها را از گناه بازنمی‌دارد دیگر نماز نخوانند؛ بلکه به این معنا است که این مناسک را انجام دهند و برای رسیدن به لب و لباب آن تلاش کنند.

اگر ما چیزی تحت عنوان ظهور، مسجد سهله، مسجد جمکران، دعای توسل، دعای کمیل و غیره داریم به این معنا نیست که ما صرفاً این مناسک را انجام دهیم و از رسیدن و درک ماهیت آنها صرف‌نظر کنیم. اما اشتباه بزرگ‌تر این است که اگر برخی به این محتوا عنایت نداشتند و به آن نرسیدند این مناسک را باطل فرض کنیم.

مناسک؛ بستر، مجرا و محل ورود به معرفت است؛ اما مناسک تمام‌کار نیست. این‌که ادیان بر مناسک تأکید دارند، به‌این خاطر است که انسان‌ها از مناسک شروع می‌کنند و کم کم به باطن آن می‌رسند. مبانی‌ای که انسان‌ها را به مناسک ترغیب، تحریک و تهییج می‌کند همان ادله ما را به ورود به مبانی و لب و لباب مناسک ترغیب می‌کند و طبیعتاً انسان‌ها بعد از مدتی کم کم عادت می‌کنند که اگر مناسک را انجام دادند، خود را در مسیر کسانی که ماهیت مناسک را دریافتند، ببینند. در جهت مقابل اگر ما این مناسک را برداریم؛ یعنی حجاب را به‌عنوان جنبه‌ی ظهوری یک دین، کنار بگذاریم، بعد از مدتی انسان‌ها خود دین را هم فراموش می‌کنند.

این‌که تأکید می‌کنم مناسک مهم است و دالان ورود ما به محتوای دین است، به‌خاطر این است که امروزه در سبک‌زندگی غربی بر ما عرضه می‌کنند. می‌گویند اگر شما کم کم فلان پوشش مو یا لباس را داشتید، آرام آرام به‌واسطه‌ی همین سبک‌زندگی، محتوا، معرفت و باور هم شکل می‌گیرد.

اگر فرد به مناسک دینی و سبک زندگی اسلامی عمل نکند، به‌ناچار مناسک غیر دینی و سبک زندگی غیراسلامی را خواهد پذیرفت؟

ایزدهی: تمدن غربی امروزه براساس باطن، محتوا و تفکر شکل نمی‌گیرد؛ بلکه براساس سبک زندگی شکل می‌گیرد و به‌واسطه‌ی همین سبک زندگی و مناسک زندگی غربی کم کم باور و مناسک بنیه‌ی تمدنی شکل می‌گیرد. تمدن غربی از دین یاد گرفت که از مناسک شروع کند و از مناسک به محتوا برود. آنها مردم را با ساخت مناسک نوظهور و کاذب مشغول می‌کنند تا به‌تدریج آنها را به اهداف و سیاست‌های خودشان بکشانند.

به همین خاطر سبک زندگی نشان‌می‌دهد چه جامعه‌ای مؤمن است و چه جامعه‌ای بر مبنای تمدن غربی زندگی می‌کند. لذا باید تأکید کرد؛ اما اکتفا نکرد؛ باید تشویق و ترغیب کرد؛ اما ورود را همچنان مدنظر به‌عنوان درب ورودی معارف اسلامی درنظر داشت.

اگر ما در ذیل یک تمدن قرار بگیریم نمی‌توانیم از مناسک آن استفاده نکنیم؛ یعنی منسک جلوه و نماد آن تمدن و دین است و وقتی مجموعه‌ای از افراد همه با هم یک منسک را مورد استفاده قرار می‌دهند طبیعتاً نشان از نفوذ آن تمدن و مذهب دارد.

فرض کنید در نیمه‌ی شعبان در قم، اوج جمعیت در بلوار پیامبر اعظم (ص) جمع شده بود. در این شرایط برای رقیب بسیار سخت است که شما را به بی باوری و از بین رفتن باور متهم کند. این مناسک است که نشان‌می‌دهد که میزان نفوذ باور در ذهن چقدر است یا قدرت این منطق در جامعه چقدر است.

طبیعتاً وقتی این فضا اتفاق بیفتد فضای رقیب مجالی برای ظهور ندارد. وجه تمدن رقیب، منطق غیرتوحیدی است. اگر اسلام بر حج تأکید می‌کند، یک ابراز قدرت جدی تمدنی است در تراز یک جامعه‌ی وسیع و اگر کسی قادر باشد این را بردارد معنای آن این است که شما وجه قدرت‌تان را بردارید و دیگر ابراز وجود نکنید و از رویکرد حداقلی به رویکرد حداکثری نرسید.

در حالی‌که رویکرد اسلام حداکثری است. اسلام نماد دارد؛ منسک دارد؛ محتوا دارد؛ ظهور و بروز محتوا دارد. طبیعتاً همه‌ی این موارد باید رعایت شود. حتی تمدن غربی باوجود این‌که می‌گوید: مناسک نه؛ اما مناسک خاص خود را دارد. تمدن غربی با این‌که می‌گوید: دین نه؛ اما دین مخصوص به خودش را دارد. در نوع زیست خانوادگی و پوشش و ازدواج و ارتباط‌های دوستانه الزامات خاص خود را دارد.

وقتی جامعه‌ای از بی‌حجابی پر شود، نمادهای خاص خود را دارد. چرا فرانسه اصرار دارد که نماد دینداری و مناره نباشد؟ اذان نباشد؟ زیرا اگر این نمادها وجود داشته‌باشد، معلوم می‌شود که فضای مؤمنانه چقدر است. معلوم می‌شود قدرت دینداری چقدر است. پوشش، حجاب، مناره و حجاب در فرانسه ممنوع است؛ زیرا نماد، ارزش و مناسک دیگری دارد. آنها به‌جای اعیاد ما از جشن هالووین یاد می‌کنند. آنها جشن‌های آخر سال بابانوئل را برگزار می‌کنند.

برخی مناسک را به‌گونه‌ای تفسیر می‌کنند که فاقد پشتوانه معرفتی یا حتی کارکرد اجتماعی و نوعی عادت و آداب شکل گرفته جمعی است و با ترویج اسلام تساهلی و تسامح‌گری، رهایی از قید مناسک را ترویج می‌کنند؛ در این باره هم توضیح دهید.

ایزدهی: نمی‌شود مناسک نداشت. مهم داشتن چه نوع مناسکی است. اینکه کسی بگوید: مناسک نه و مناسک کارکردی ندارد، خیلی ساده‌اندیشانه است. این‌که بگوییم مناسک را به‌خاطر این‌که کارکردی ندارند باید برداشت؛ اشتباه است. مناسک تمام العله نیستند؛ اما باب ورود به منطق و باورها هستند. مناسک یک ضابطه‌ای برای ما ایجاد می‌کنند؛ یعنی فرد خود را مکلف می‌داند که نماز بخواند یا روزه بگیرد و غیره. این مناسک را باید در ظرف دیگری دید.

فرض کنید مسیحیت مناسکی دارد؛ اما ظرف این مناسک، اجتماع و جامعه‌ی کلان نیست و این مناسک داعیه‌ی اجتماع ندارند. سنخ برخی از مناسک به‌نحوی است که دارای پشتوانه‌ی معرفتی هستند. این پشتوانه‌ی معرفتی ناظر به اجتماع است؛ مثلاً در اسلام مناسک با اجتماع پیوند خورده‌است. نماز با جماعت و در مسجد، اعتکاف به اتفاق جماعت و حج از مجموعه‌ای از جوامع مورد تأکید است.

مهم این است که هر مناسکی ما را به حکومت نمی‌رساند؛ اما مناسک شیعه نشان‌می‌دهد که این مناسک پشتوانه‌ی حکومتی دارند؛ مثلاً نماز، مناسکی است که حکایت از اجتماع می‌کند. این‌که ما حج داریم؛ یعنی جهانی فکر می‌کنیم. وقتی اربعین دارید؛ یعنی در حوزه‌ی دارالایمان فکر می‌کنید. این‌که از نماز جمعه صحبت می‌کنید؛ یعنی مجموعه‌ای از انسان‌های یک منطقه که توسط کسی که امام جمعه است و توسط حاکم تعیین می‌شود، برگزار می‌شود.

اگر مجموعه‌ای از این مباحث را در کنار هم درنظر بگیریم، نمادها و مناسک جلوه‌های شیعه و جلوه‌های فردی نیست. ممکن است در جایی حیثیت فردی هم داشته‌باشد؛ اما همین‌که حیثیت فردی دارد حیثیت جمعی آن غلبه دارد؛ مانند دعا. دعا حیثیت فردی دارد؛ اما حیثیت جمعی آن غلبه دارد. حج هم همین‌طور است. روزه هم حیثیت جمعی آن غلبه دارد.

لذا مناسک اسلام صرفاً در مکان و زمان مشخصی مطرح نمی‌شوند مانند مسیحیت که فقط در روز یکشنبه به کلیسا می‌روند، ادعیه‌ی خاص می‌خوانند آن هم افراد خاص. مسیحیت به شهروند و جامعه‌ی کلان کاری ندارد. لذا مناسک تابع پشت‌زمینه‌ِی آن مناسک است و به‌تبع آن می‌توان مناسک را جمعی یا فردی تلقی کرد.

تمدن غرب مناسک خود را جهانی تعریف کرده است. هرچند که اسم خود را امپریالیسم گذاشته‌است. این تمدن فردگرایی را برای جامعه می‌خواهد. برای این است که همه‌ی جامعه، ملحد و سکولار باشند تا در نهایت آن غایت نهایی به‌دست بیاید.

مناسک هر جامعه‌ای ناظر به مضمونی تعریف می‌شوند. مناسک جلوه‌ای دارند که در نهایت برای دستیابی به آن محتوا است. اگر شما منسک خاصی را بازتعریف می‌کنید این منسک موضوعیتی ندارد. غیر از محتوایی که مهم است.

در نظام اسلامی همه‌ی مناسکی که ارائه شد دارای پشتوانه‌ی معرفتی است؛ یعنی مثلاً از ادعیه‌ی چهارشنبه به ظهوری برسیم و شبیه کسی شویم که منتظر او هستیم و اعمالی انجام دهیم که منجر به آمدن او می‌شود. سنخ دعا خواندن و مناجات‌کردن اگر ناظر به محتوا نباشد هیچ تأثیری ندارد.

همچنان‌که نماز این‌گونه است. نماز برای بازداشتن از منکر است و الا صرف این‌که انسان خم و راست شود ارزشی ندارد. نماز برای این است که ما ابراز عبودیت (اطاعت) کنیم؛ یعنی از خدا اطاعت‌کردن. اگر من نماز بخوانم ولی از خدا اطاعت نکنم، منسک اتفاق نیفتاده است.

حج هم همین‌طور است. نماد وحدت جهان اسلام است. نماد وحدت جهان اسلام بر محور توحید است نمی‌شود ما در مرکز توحید باشیم و در آنجا ندای تفرقه سر دهیم و مانند داعش بگوییم این مناسک صرفاً نماد این است که ما موحدیم و دیگران مشرک هستند. این نقض غرض است.

در تمدن غربی هم مناسک برای تحقق محتوایی شکل گرفته است. اگر سبک زندگی غربی مادی است؛ یعنی ما از آخرت خبری نداریم و نمی‌خواهیم به آن برسیم. اگر سبک زندگی غربی برای اصالت لذت است و برای آزادی‌های فردی است؛ یعنی من در قبال آسایش به آرامش قائل نیستم.

آرامش مقوله‌ی روح است و آسایش مقوله‌ی جسم است. لذا تمدن غربی دنبال جسم و آسایش است؛ اما اسلام دنبال معنا و روح و آرامش است. اگر تمدن غربی مناسک دارد، مناسک او جسمانی و مادی هستند. اگر لذت دارد، لذت آن جسم است. اگر آزادی دارد، آزادی جسم است. طبیعتاً مناسک او برای تحقق این بُعد از وجود انسانی است.

اصالت سرمایه، اصالت آزادی و جدایی دین از سایر عرصه‌های زندگی همه برای تحقق جنبه‌هایی از دین است که باعث تحقق این مناسک در جامعه می‌شود. اگر کسی قائل به خانواده‌ی سنتی نباشد طبیعتاً سراغ لذت است. اگر کسی قائل به فرزندآوری نباشد و در خانه با سگ زندگی کند، معنای آن این است که من دنبال سختی‌کشیدن برای تربیت انسانی نیستم که آینده‌ی کشور را بسازد.

مجموعه‌ای از مناسک هستند که عملاً غایت تمدن غربی را احیا می‌کنند. مناسک در زندگی دینی و توحیدی ما را به‌سمت همین غایت رهنمون می‌کنند و عملاً دریچه‌ای است برای تحقق آنها؛ لذا مناسک عمدتاً نمادهایی برای رسیدن به محتوا و غایت هستند. هر منسکی بابی به محتوا و معنایی است که به‌واسطه‌ی منسک به آن معنا باید عملاً برسند.

با توجه به روایات اسلامی، برخی در عصر غیبت دچار نوعی حیرت هستند، به‌خصوص از طرفی با دیدن نمادهای مدرنیته در جامعه و از سویی با حضور میلیونی مردم در مناسک دینی همچون اربعین، عید غدیر، نیمه شعبان و مراسم ماه رمضان بیشتر دچار سرگردانی و نوعی تذبذب می‌شوند؛ نظر شما در این چیست؟

ایزدهی: کسانی که عصر حیرت را مطرح می‌کنند عملاً عصر حیرت ندارند؛ زیرا در عصر حیرت ،فرد باید کناره بگیرد. در عصر حیرت نمی‌دانیم. در حالی‌که متصدی عصر حیرت نمی‌گوید: ما نمی‌دانیم؛ بلکه می‌گوید: ما باید سراغ منطقی برویم که غالب است. این حیرت نیست. این خروج از حیرت و تصمیم به یک نوع از زندگی و معرکه‌ی دعوا است.

امروز مدرنیته بر زندگی ما غلبه دارد. نمادهای غربی بر ما غلبه دارند. ما داریم از دینی صحبت می‌کنیم که دارای سابقه‌ی تمدنی است با وجود تمام نقض‌هایی که در قرن سوم و چهارم وجود داشت؛ یعنی اسلام ناقص، اسلام سلطنت و غیره؛ بخشی از اسلام گسترش پیدا کرده است و تبدیل به تمدن شده‌است. اسلام دین خاتم و جامع است. بنابر این نمی‌تواند رویکرد تمدنی نداشته‌باشد.

این‌که ما در زمان‌هایی به علل مختلف که یکی از مهم‌ترین آنها استعمار است، جا ماندیم، قابل‌انکار نیست. آنها ما را مستعمره کردند و دانش و فرهنگ ما را غارت کردند. آن را تبدیل به تمدن کردند و مجدداً تحت عنوان استعمار نو در حال تحمیل‌کردن آن بر ما هستند؛ اما نام این حیرت نیست؛ زیرا ما اجتهاد داریم. ما دین داریم. با همه‌ی کثرت و ظرفیت‌های بسیار عظیمی که وجود دارد، اسلام در چند سال اخیر توانسته است هژمونی غالب جهانی را به چالش بکشاند.

در اوایل انقلاب اسلامی شرق و غرب حمله‌ور شدند که این نهال را از بین ببرند؛ چون این نهال بسیار پرمحتوا و پرقدرت بود. این نهال ظرفیت دارد که غرب و شرق را کنار بگذارد. ما مقهور تمدن غربی نیستیم؛ اما فرهنگ و نمادهای آن در حال غالب‌شدن بر ما است. ما می‌توانیم براساس مبانی دینی‌مان تمدن را بازتعریف کنیم و امتیازات و تمایزات تمدنی خودمان را مشخص کنیم. مبتنی بر مبانی تمدنی خودمان علوم انسانی – اسلامی را بازتعریف می‌کنیم که غرب برای خود آن ا بازتعریف کرده است.

ما باید علوم پایین‌دستی را ایجاد کنیم و در نهایت آنها را تبدیل به نرم‌افزار، ابزار و سبک زندگی کنیم و در زندگی مردم آن را ترویج کنیم. ما در این چندین سال نشان دادیم که این امر شدنی است. نوع تعامل غرب با ما هم نشان‌می‌دهد که این اتفاق افتاده است و ظرفیت آن وجود دارد. ما راه برون‌رفت را بلدیم و مبانی آن را داریم. زوال تمدن غربی هم هویدا شده‌است.

مبنای غربی ریشه در استعمار، اصالت لذت و مادی‌گرایی دارد. اما مشخص است که تمدن غربی در حال زوال است. اگر زمانی می‌گفتند: تمدن غربی در حال زوال است کسی باور نمی‌کرد؛ اما جلوه‌های آن مشخص شده‌است. تمدن اسلامی در حال صعود است و جلوه‌های آن معلوم است.

لبه‌ی تمدنی اسلام اصیل در قالب انقلاب اسلامی است که در مقابل تمدن غربی، مشتری و طرفدارانی پیدا کرده است. طرفداران انقلاب اسلامی اعم از شیعه و غیر شیعه هستند حتی اعم از مسلمان و غیرمسلمان هستند. طبیعتاً باید بازتعریف شود. باید متناسب با مبانی و نیازهایمان آن را بازتعریف کنیم. ممکن است خطا کنیم؛ اما وضعیت همه‌ی تمدن‌ها همین است.

همه‌ی تمدن‌ها در فرآیند شدن، آزمون و خطا می‌کنند تا به جایی برسند؛ اما مبتنی بر مبانی خودشان؛ لذا ما باید مبتنی بر جامعه‌ی امت‌محور، جامعه‌ی مدینه‌النبی (ص) و جامعه‌ی توحیدی و مبانی اسلامی و اخلاق و فقه و معنویت و سبک زندگی اسلامی و آرمان عدالت‌طلبی عاشورا و آرمان مهدویت پیش برویم.

ما به زمان زیادی نیاز داریم تا این تمدن به مرحله‌ی شدن و کمال برسد. آن کسی که داعیه‌ی حیرت دارد احساس ناامیدی دارد. درحالی‌که ظهور، امید و داعیه‌ی تلاش دارد. مهدویت یعنی تلاش برای تحقق جامعه‌ی مهدوی نه ناامیدی و یک‌جانشینی.

تلقی انتظار به‌معنای یک‌جانشینی همان داعیه‌ی حیرت است و تلقی ظهور به‌معنای حرکت همان داعیه‌ی امید برای رفتن و برای تمدن است؛ لذا ما در لبه‌ی تمدنی و مواجهه‌ی تمدنی، حیرتی نداریم؛ بلکه روش داریم (اجتهاد)، منابع و غایت داریم. اندیشمند هم داریم.

باید حکومتی شکل می‌گرفت تا براساس عِده و عُده و امکانات و قدرت؛ این موارد را در کنار هم جمع کند. فقه، اخلاق و معنویت و باورها را نظام‌وار و هدفمند در کنار هم جمع کند تا بتواند به تمدن برسد. این مهم در مدت چهل سال از عمر انقلاب اسلامی با همه‌ی فراز و فرودها اتفاق افتاد و ما امروزه آن نهال نورس را به درخت تنومندی تبدیل کردیم که هرچه ریشه‌های آن عمیق‌تر باشد، رشد آن بیشتر و فروع‌ات و شاخه‌های آن، خود را بیشتر نشان خواهد داد؛ به‌شرط آن‌که ما به آن مبانی، سبک زندگی و به آن روش وفادار باشیم و امتداد منطق امام‌خمینی (ره) و انقلاب را بتوانیم به‌گونه‌ای مفید بازشناسی، بازخوانی و بازسازی کنیم. این آن داعیه‌ی تمدنی است که امکان رسیدن به آن هست.

وضعیت فرهنگی کشور را چطور تحلیل می‌کنید.

ایزدهی: نکته‌ی مهم این است که ما در ذیل نمادهای تمدن غربی هستیم. در عین حال که زیر فشار تبلیغات فرهنگی آنها هم قرار داریم. طبیعتاً تبلیغات تأثیر دارد و تهاجم فرهنگی نماد خود را دارد. این فضایی جنگی است و هر کی در این فضا در حال جنگیدن است. هر کدام از این تمدن‌ها در حال توسعه‌ی خود هستند.

ما در چهل سال گذشته با نظام سلطه مبارزه کردیم. پیروزی‌هایی هم داشتیم؛ اما شرایط ما با گذشته بسیار متفاوت شده‌است؛ یعنی ما امروز در منطقه دست برتر را داریم. جنگ همین است؛ یعنی او تلاش می‌کند که غالب شود و ما هم داریم تلاش می‌کنیم که غالب شویم.

امروزه انقلاب اسلامی طرفداران زیادی پیدا کرده است. شیعه و معارف اسلامی در حال تلاش برای توسعه‌ی معارف خود است؛ اما نکته‌ی مهم این است که ما در حوزه‌ی تمدن نمادهایی داریم که در دل این نمادها زندگی می‌کنیم. باید دقت کنیم که نمادهایی که از فرهنگ غرب بر زندگی ما غالب شده‌است، ما آنها را دست‌بسته و چشم‌بسته نپذیرفتیم.

در حوزه‌ی سیاست تفکیک قوا، قانون اساسی و غیره را چشم‌بسته نپذیرفتیم؛ بلکه این موارد را براساس مبانی خودمان بازسازی کردیم. ما در قبال نظم مردم‌سالاری، مردم‌سالاری دینی ارائه کردیم. انتخابات و حزب متناسب با فرهنگ خودمان را بازسازی کردیم.

در برخی موارد ما نتوانستیم مسائل را براساس مبانی خودمان بازتعریف کنیم؛ اما این‌گونه نیست که ما بر اساس منطق زندگی غربی داریم زندگی می‌کنیم.

طبق آماری که اخیراً گرفته شده‌است ۷۹ درصد از کسانی که بدحجاب هستند در پاسخ به این سؤال که اگر قانون حجاب برداشته شود، حجاب‌تان را برمی‌دارید گفتند: نه. ۹ درصد پاسخ ممتنع دادند و تنها حدود ۱۰ درصد از آنها گفتند که حجاب‌مان را برمی‌داریم. واضح است که در مواجهه‌ی تمدنی ما شرعی و مؤمنانه زندگی می‌کنیم و علی‌رغم این‌که جلوه‌های تمدن غربی بر ما حاکم است؛ اما ما آنها را بومی کردیم. ما کاستی‌هایی داریم؛ ولی نقاط قوت غیرقابل‌انکار است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics