قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / تمام مصادیق کرامت باید با ادله مستقیم یا غیر مستقیم شرعی ثابت شود/ آقایانی که شعار کرامت می‌دهند، شیپور را از آن طرف می‌زنند/ باید از احکام الهی به محدوده کرامت انسان در پیشگاه الهی پی ببریم نه برعکس
تمام مصادیق كرامت باید با ادله مستقیم یا غیر مستقیم شرعی ثابت شود/ آقایانی كه شعار كرامت می‌دهند، شیپور را از آن طرف می‌زنند/ باید از احكام الهی به محدوده كرامت انسان در پیشگاه الهی پی ببریم نه برعكس

نقد و بررسی جایگاه کرامت انسان در استنباط فقهی،

تمام مصادیق کرامت باید با ادله مستقیم یا غیر مستقیم شرعی ثابت شود/ آقایانی که شعار کرامت می‌دهند، شیپور را از آن طرف می‌زنند/ باید از احکام الهی به محدوده کرامت انسان در پیشگاه الهی پی ببریم نه برعکس

استاد درس خارج قاعده کرامت معتقد است تمام دعواها روی مصداق کرامت است. او می‌گوید: مصداق کرامت را باید از بیانات شرعی به دست بیاوریم؛ ما باید از احکام الهی به محدوده کرامت انسان در پیشگاه الهی پی ببریم نه برعکس. آقایانی که شعار کرامت را می‌دهند شیپور را از آن طرف می‌زنند و اشتباه می‌گویند.

به گزارش خبرنگار اجتهاد، نشست علمی «نقد و بررسی جایگاه کرامت انسان در استنباط فقهی» با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین محمدعلی خادمی کوشا، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در مرکز فقهی ائمه اطهار (علیهم‌السلام) چندی قبل برگزار شد. این استاد خارج فقه حوزه علمیه که در پرونده علمی خود سابقه تحقیق و پژوهش و تدریس درس خارج قاعده کرامت را دارد در ابتدا به تبیین «مفهوم شناسی و پیشینه بحث کرامت انسان»، «کرامت ذاتی در کلام فقها»، «ساحت‌های مختلف، نقش آفرینی کرامت در فقه» و «مبنای قاعده کرامت» می‌پردازد و پس از مشخص نمودن «محل نزاع»، عدم توانایی بشر برای شناخت مصادیق واقعی کرامت را تشریح و تصریح دارد تمام مصادیق کرامت باید با یا ادله مستقیم شرعی یا ادله غیر مستقیم شرعی ثابت شود. گزارش تفصیلی نشست را در ادامه می‌خوانید:

مفهوم شناسی و پیشینه بحث کرامت انسان

کرامت انسانی در بین مسلمانان بحث بسیار دیرینی است ؛ گرچه دوستانی که در حقوق بشر فعالیت می‌کنند شروع عمر بحث کرامت انسانی را برخاسته از اندیشه‌های دکارت و پایه و اساس حقوق بشری که در همین چند صد ساله و نهایتاً دویست الی سیصد ساله بناگذاری شده است را مبنای آغاز بحث از کرامت انسان می‌دانند. در حالی که اینگونه نیست بحث کرامت و ورود آن در مباحث فقهی و احکام الهی، ریشه دیرینه دارد و تا نزدیک صدر اسلام مورد بررسی بوده است. حتی برخی از فقهای بنام اهل سنت به صورت روشن از کرامت برای رسیدن به احکام الهی استفاده کرده‌اند.

منظورمان از کرامت چیست؟ کرامت انسان همان حیثیت و انسانیت انسان است. این که گفته می‌شود کرامت ذاتی، منظور انسان بما هو انسان دارای کرامت است. منظورشان از کرامت ذاتی این است. و این که بعدها کرامت را تقسیم کردند به دو قسم ذاتی و اکتسابی، این هم از ابداعات علمای اسلام هست و به طور خاص علمای امامیه و اینکه مرحوم علامه جعفری می‌فرماید این از ویژگی‌های حقوق اسلامی هست و غرب، کرامت را تقسیم به ذاتی و اکتسابی نکرده؛ ولی مسلمانان و حقوقدانان اسلامی این تقسیم را گفتند و بر اساس آن هم خیلی از مطالب و شاید چالش‌ها با همان تقسیم حل بشود.

این کرامت ذاتی به معنای حیثیت انسانی،‌ ارزش، قدر، منزلت انسانی،‌ است. اما آیا اصل آن جای بحث دارد؟ دیدم برخی از عزیزان، آیات و روایات فراوان آوردند برای اینکه بحث کنند که انسان کرامت ذاتی دارد. در مقابل فکر کردند کسانی صحبت‌هایشان این است که کرامت ذاتی ندارد و خواستند این را اثبات کنند. اما واقعاً نیاز به اثبات ندارد و بهترین و روشن‌ترین دلیل برای اینکه انسان کرامت ذاتی دارد همین بعث رسل است. خداوند پیامبران را فرستاده و می‌فرستد در آن موقع‌هایی که برای دشمنان خدا این کار را انجام می‌داد و امروزه هم ندای همان پیامبران را در قالب کتاب‌های آسمانی برای همه می‌فرستد همان انسانی که بدترین گناهان را کرده به او می‌گوید که بیا به طرف من. ندا می‌دهد می‌گوید توبه کن و بیا به طرف من. یعنی برای او ارزش قائل شده. انسانیت او را دیده و لذا به او می‌گوید تو انسانی. این انسانیت تو اقتضا می‌کند که بیایی به طرف من. این کرامت انسان از ناحیه بعث رسل.

حالا صریحاً آیا این آیه‌ای که داریم، دلالت بر کرامت ذاتی می‌کند یا نمی‌کند اینها دیگر بحث‌های زیاد تعیین کننده‌ای نیست ولی در عین حال آیه‌ «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا». در سوره اسراء، آیه ۷۰، «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» جالب‌ این است که ۶ یا ۷ آیه قبل از آن، بحثی که راجع به ابلیس بعد از دستور حضرت احدیت پیدا شد و اعتراض کرد و حضرت احدیت جواب داد آنجا ابلیس می‌گوید این را تو تکریم کردی، «أَرَأَیتَکَ هَذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَی»، همانطور بحث کرامت را می‌آورد. ۷ آیه بعد از آن خداوند می‌فرماید «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ».

می‌فرماید بنی آدم، می‌دانید که بنی آدم جمع مضاف است جمع مضاف از سیق عموم هست. و حکم هم که دائر مدار صدق عنوان است بنی آدم هر جا باشد، کل بنی آدم‌، هر کسی صدق کند برای او، بنی‌آدم است. آن بنی آدم مورد تکریم قرار گرفته است. تکریم وقتی کل انسان‌ها را گرفت، عنوان بنی آدم بما هو بنی آدم را گرفت، یعنی هر کسی که «یصدق علیه أنّه من بنی آدم». می‌شود کرامت ذاتی. کرامت ذاتی همین است.

این که منشأ این کرامت ذاتی را ما باید بحث کنیم،‌ نه خود کرامت ذاتی را دارد یا ندارد و قریب به شاید ۱۷ یا ۱۸ مورد از آیات و روایات و اینها را استخراج کنیم و هر کدام را بحث کنیم که بنده در جای خودش این بحث‌ها را ارائه داده‌ام. ولی ریشه کرامت ذاتی نهایتاً به همان خلافت الهی و انسانی می‌رسد. که آن در واقع ریشه و اساس آن کرامت ذاتی است.

آیا کرامت می‌تواند در استنباط حکم نقش آفرین باشد؟

بحث ما نه کرامت ذاتی است، و نه روی مناشئ کرامت ذاتی است که اینها بحث‌های مفصلی می‌خواهد که مناشئ آن را بتوانیم برسیم کدام یک است؟ بحثمان روی این است که آیا کرامت می‌تواند در استنباط حکم نقش آفرین باشد که از آن تعبیر می‌کنند به قاعده کرامت. هیچ ربطی هم با قاعده لا کرامت‌هایی که در روایات هست ندارد. آن اصلاً یک چیز دیگری است آن یک اصطلاحی که می‌گویند فلان چیز است می‌گوید لا کرامه. لا کرامه اصلاً ربطی به بحث کرامت انسانی و بحث‌هایی که داریم می‌گوییم ندارد. این واژه در روایات زیاد هم هست در لسان عرب هم زیاد می‌بینید و می‌شنوید. بحث کرامت انسانی چیز دیگری است. قاعده کرامت را هیچ جا نگفته، هیچ کسی نگفته. در آیه و روایت نگفته. این فقها هستند که این را به طور قاعده در آوردند.

قاعده کرامت آن موقع چه می‌شود؟ قاعده کرامت این است بگوییم هر حکمی از احکام الهی باید منطبق با کرامت انسان باشد، اگر مخالف با کرامت انسانی باشد حکم الهی نیست. می‌شود یک ضابطه برای استنباط. هر حکمی اگر بخواهی استنباط کنی، آن حکم باید منطبق با کرامت انسانی باشد. شد، استنباطش کن؛ نشد، بینداز کنار. این را می‌گویند قاعده کرامت. حالا خواهیم گفت اگر بپذیریم چه بلاهایی سر دین‌مان می‌آورد و حالا چه کسانی پذیرفتند؟

اولین کسی که با استناد به کرامت ذاتی خودش، حکم الهی را یک جورهایی انکار کرد و دید این حکمی که داده خیلی به نفعش نیست؛ این را خواست توجیه کند از کرامت ذاتی کمک گرفت، ابلیس است. طبق ظاهر آیه قرآن در همان سوره اسراء، آیه ۶۱ و ۶۲ «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا». می‌گوید من ارزشم بیشتر است یا او؟ ارزش من دارم یا ندارم؟ ارزش من بیشتر است یا انسان؟ خب طبیعتاً خودش جواب می‌دهد من. من توانایی‌هایم بیشتر است. من موجود خاکی نیستم بلکه من یک موجود ناری یا نوری هستم. بعد بیایم سجده کنم بر انسان خاکی؟ من افلاکی بر انسان خاکی سجده کنم؟ این همان کرامت ذاتی است.

پشت سر آن باز می‌گوید خداوند می‌فرماید قال، همین ابلیس گفت «ارأیتک هذ الذی کرّمت علی» ببینم، همینی که تو بر من تکریمش کردی، یعنی کرامتی را که با آن باید مرا تکریم می‌کردی! من کرامت دارم و هر کسی که کرامت دارد باید تکریم بشود. من کرامت دارم باید تو مرا تکریم می‌کردی ولی انسان را تکریم کردی. من هم حساب شده نیستم. اولین کسی که ادعای کرامت کرده و بر اساس آن کرامت می‌گوید آن حکم را من قبول ندارم چرا؟ چون بر خلاف کرامت است.

پیشینه بعدی این است که حضرات ملائکه اینجا یک جورهایی، البته با اذن الهی، فرقش با شیطان و ابلیس این است که ابلیس بدون اذن الهی مخالفت کرد. ولی ملائکه با اذن الهی اما حرف از بزرگی و ارزش و قدر و منزلت خودشان زدند وقتی که در سوره بقره می‌فرماید «إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ» یعنی ما بهتریم و ما هستیم. دیگر چه نیازی به انسان هست؟ «نحن نسبح بحمدک و نقدّس».

خیلی محترمانه گفتند که ما که هستیم چون کرامت و توانایی‌های انسان واقعاً پیچیده هست؛ خداوند یک کلام به آنها فرمود که شما نمی‌دانید چیزهایی من می‌دانم که شما نمی‌دانید. ولی یک چشمه‌ای از توانایی‌های انسان را به آنها نشان داد راضی شدند. «سبحانک لا علم لنا الا علمتنا» خاضع شدند در برابر خدا. ولی ابلیس خاضع نشد همانجا بر همان اهدای کرامتش باقی ماند. این مال قبل از شریعت است قبل از تشریع است اصلاً ربطی به بحث‌های ما یک جورهایی ندارد فقط خواستم بگویم که ببینید مهم است ببینید چه کسی رفته سراغ کرامت ذاتی و ارزش و منزلت خودش در برابر امر الهی در برابر دستور الهی و خواسته در مورد احکام الهی قضاوت کند.

بحث کرامت ذاتی در کلام فقها

اولین فقیهی از فقهای اسلام که صریحاً کرامت انسان را مطرح کرده و بر اساس آن حکم الهی را استنباط کرده شافعی بود. شافعی در چند جا از این استفاده کرده و یک جا می‌خواهد بگوید میته انسان پاک است می‌گوید برای اینکه اگر نجس باشد خلاف کرامت انسان است همین آیه را هم آنجا مطرح می‌کند «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا» بعد می‌گوید این انسانی که لقد کرمنا شاملش شده بعد بگویید نجس؟! همین که جانش در رفت نجس می‌شود؟! یکی هم در مورد نجاست منی انسان هم همین مطالب را می‌گوید. البته فقهای دیگر هم البته بعد از شافعی، یکی دوتا هم نیستند، زیادند هستند که گفتند منی پاک است چرا؟ چون کرامت انسان است. می‌شود اصلاً؟! این با کرامت انسان سازگار است که بگوید پیدایش انسان از یک موجود نجس است؟! منی، نقطه آغاز انسان است بعد آن را بگویید آن نجس است؟! این با کرامت سازگار نیست.

اجزاء مردار انسان را هم همین‌طور گفتند نه، پاک است چون با کرامت انسان سازگاری ندارد. برخی از فقهایشان گفتند ما معتقدیم شیر حیوان حرام‌گوشت نجس است بعد گفتند اما نه، انسان اگر باشد شیر انسان پاک است چرا؟ چون گفتند به خاطر کرامت انسان. اینها همه‌شان در جای خودش ثبت شده و ما آوردیم و از آن می‌خواهم سریع عبور کنم. این پیشینه استفاده از کرامت برای استنباط حکم است. ولی جالب است بدانید این فقهای اهل سنت که از کرامت استفاده کردند گاهی صریحاً و گاهی به ظهور کلامشان معلوم است فقط در جایی که دلیلی نداشته باشند رفتند سراغ کرامت انسانی. یعنی اگر دلیل روشنی داشتند که این نجس است دیگر حرفی نمی‌زدند. هر جایی که دلیل نداشتند آمدند از کرامت استفاده کردند. همین‌جا بگوییم امروز بعضی از فقه‌پژوهان متأسفانه می‌گویند که حتی با کرامت انسانی می‌توانیم احکامی که دلیل روشن و ظاهری هم دارد آنها را کنار بگذاریم. مجازات اسلامی را حدود و اینها را بعضاً، حتی قصاص را می‌گویند با کرامت انسان سازگار نیست. یک زمانی بود، خب مردم قبول می‌کردند امروزه مردم این را خلاف کرامت می‌دانند. پس الان مخالفت کرامت است باید آن احکام را کنار بگذاریم.

گاهی بعضی عزیزان و اساتید بزرگواران، چه بسا اساتید بنده که در بعضی از متون درسی از آنها استفاده کرده‌ام، گاهی می‌بینم آنها نیز هم‌صدا با برخی از این فقهای اهل سنت مثلاً در مورد طهارت کافر می‌گویند دلیل‌‌ها کافی نبود. حالا که دلیل‌ها کافی نیست اما اصل کرامت که وجود دارد و کافی است برای اینکه بگویید کافر طاهر است. بر اساس اصل کرامت انسانی می‌خواهند بگویند کافر طهارت دارد. کافر هم انسان است و چون انسان است باید طهارت داشته باشد چون اگر طهارت نداشته باشد خلاف کرامت انسانی است.

قبل از اینها فقهای اهل سنت این مطالب را گفته‌اند و اگر این را بگوییم باید شروع کنیم یکی دوتا و حتی ده‌‌تا هم نیست از این احکامی که به نگاه بشر، چه بسا خلاف کرامت است را باید مطرح کنیم و رد کنیم. مگر کم داریم احکامی که به نگاه بشری خلاف عدالت است تا چه رسد به کرامت؟ بنابراین اجمالاً به پیشینه کار توجه باید بشود تا که اهمیت کار را نیز روشن شود.

ساحت‌های مختلف، نقش آفرینی کرامت در فقه

۱. اگر بخواهیم در مورد کرامت در اسلام بررسی کنیم، لازم هست که آن عرصه‌هایی که کرامت نقش‌آفرینی می‌کند را از هم جدا کنیم خلطی صورت نگیرد. کرامت در شرع مقدس اسلام گاهی، موضوع حکم فقهی است. یعنی کسی بخواهد بگوید این عنوان فقهی نیست این از موضوعاتی است که حکم فقهی دارد. یکی از عرصه‌های نقش‌آفرینی کرامت در قالب موضوع حکم فقهی است. «یجب علیک رعایه کرامه اخیک» حالا «انسان بما هو انسان» برای کسی که قائل شد کرامت برای همه انسان‌ها است یا نه، فقط فرض کنید که مسلمانان. مهم این است که کرامت را به عنوان موضوع حکم قبول کردند.

۲. گاهی به عنوان یک حکم جزئی، گاهی یک پله بالاتر، گفتند این اینقدر حکم قوی است و ادله‌اش اینقدر رسا هست در قالب یک قاعده فقهی می‌تواند مطرح بشود که از آن ما فروعاتی دیگر را هم استنباط کنیم. واجب است رعایت کرامت انسان، این را به عنوان یک قاعده فقهی مطرحش کنیم. هر جا هر حکمی با این مخالف شد، جلویش را می‌گیریم و می‌گذاریم کنار. یک قاعده حاکمی هم هست. یک قاعده مقدمی هم هست.

۳. گاهی هم نه، سومین نقش کرامت هم می‌تواند این باشد که قرینه‌ای برای فهم ادله لفظی باشد. به عنوان تبیین ادله. ادله لفظی را می‌خواهم بدانم چه معنایی را گوینده اراده کرده، مثلا یک معنا هست با کرامت سازگار هست و یک معنا با کرامت سازگار نیست. یک مثال معروف هست که یک کسی که چاپلوسی می‌کرد، پیامبر (ص) دستور داد به امیر مؤمنان که یا علی، زبان این را کوتاه کن. زبانش را قطع کن. حضرت علی(ع) طبق این نقل، دست او را گرفت و برد. آنهایی که آنجا بودند بعضی‌هایشان که این بحث را نفهمیدند قرائن کلامی را درک نکردند گفتند حتماً برد تنبیه‌اش کند و زبانش را واقعاً قطع کند. پرس‌وجو کردند و بعد اینکه حضرت آمدند گفتند چه کردی؟ واقعاً قطع کردی؟ گفتند نه آقا، یک درهم به او دادم تمام شد رفت.

از این قطع کن زبانش را، معنای حقیقی اراده نشد معنای مجازی چرا؟ چون حضرت پیامبر (ص)، این چیزها را که دستور نمی‌دهد زبانش را قطع کند واقعاً. حتماً معنای مجازی‌اش این است که صدایش را ببُر. صدا را بریدن هم راه‌هایی دارد که امیرمؤمنان (ع) از آن راه استفاده کرد. اینجا قرینه هست. البته حالا کرامت قرینه هست یا هر چه در جای خودش باید بحث کنیم که آیا کرامت انسانی اینجا‌ها نیز می‌تواند نقش آفرینی کند.

۴. یک جای دیگر هست که هست عنوان ثانوی درست می‌کند. یعنی کرامت به عنوان یک موضوع و سببی برای عنوان ثانوی می‌شود این در احکام اجتماعی خیلی دیگر به درد می‌خورد. اینها همه‌شان اصلاً کرامتی که به عنوان موضوع حکم است، شما هم که گروه فقه جامعه هستید، با مباحث گروه شما سازگار است، اینها اصلاً مربوط به احکام اجتماعی است. در هر صورت گاهی کرامت سبب برای عنوان ثانوی می‌شود. یک فردی می‌بیند اگر الان در اینجا نماز بخواند ولو مسجد هست ولی یک تعدادی هم اینجا منتظرند این آقا وارد مسجد بشود و به آن اهانت کنند. کرامت عرفی‌اش را رعایت نکند. خب اینجا هم عنوان ثانوی درست می‌شود یا هر جای دیگری یا در هر موضوع دیگری ببیند که کرامتش و احترامش را نمی‌خواهد حفظ کنند. این با یک حکم دیگری در تزاحم واقع می‌شود اهم و مهم می‌کند ببیند کدامش هست؟ یک جاهایی می‌گوید باشد، اهانت هم می‌شوم باید بروم یک جاهایی می‌گوید حالا که اهانت می‌شوم نمی‌روم (بخاطر حفظ کرامت). بستگی دارد مورش چه باشد.

۵. اما پنجمین مورد محل بحثمان این است که کرامت به عنوان یک قاعده اصولی مطرح بشود یعنی چه؟ یعنی با ادله‌ای که اشاره خواهم کرد بتوانیم اثبات کنیم بین وجود کرامت برای انسان با مناسب بودن حکم شرعی با کرامت ملازمه هست. ملازمه بین کرامت انسان با تناسب حکم شرعی با کرامت. نمی‌گوییم حکم وجوب رعایت کرامت که بشود حکم فقهی که بشود قاعده فقهی. صحبت از ملازمه می‌کنیم عین بحثی که مرحوم آخوند در بحث مقدمه واجب دارد. مقدمه واجب را چه‌جور بحث کنیم آیا بحث در مورد وجوب مقدمه واجب است می‌شود حکم شرعی و حکم فقهی. بحث فقهی می‌شود. اما اگر بحث کردی در مورد ملازمه بین وجوب مقدمه با وجوب ذی المقدمه، می‌شود بحث اصول فقهی.

اینجا ببینیم آیا می‌توانیم یک قاعده‌ای درست بکنیم بعد برویم دنبال ضابطه‌اش، بعد ببینیم که دچار آن خطاهایی که بعضاً شدند نشویم. ما معتقدیم بله، یک قاعده‌ اصولی به عنوان کرامت تأسیس کنیم، همان‌جور که قاعده‌ای به عنوان قاعده عدالت تأسیس کردند. می‌توان قاعده‌ای به نام قاعده کرامت اصولی را تأسیس کنیم اما استفاده کردن از آن ضوابطی دارد. محدودیت‌هایی دارد که این جلسه می‌خواهم این را بگویم. حاصل تمام جلسه من عمده‌اش در صحبت‌های بعدی من هست. اما چگونه این کار را بکنیم، چگونه این را اثبات کنیم و چگونه آن ضوابط را در بیاوریم؟

مبنای قاعده کرامت

من راجع به آن دلیل اثبات قاعده کرامت یک اشاره می‌کنم و همین قدر بگویم اگر ما کرامت ذاتی انسان را پذیرفتیم یکی از ویژگی‌های انسان بما هو انسان، ارزش اوست پس طبق عدالت تشریعی باید بپذیریم که خداوند در جعل احکام، ثبوتاً و ما در هنگام کشف احکام، اثباتاً، باید این کرامت را رعایت کنیم. نمی‌شود خداوند از یک طرف بگوید «لقد کرمنا بنی آدم» خودش بگوید من تکریم کردم از آن طرف یک حکمی بگذارد بر خلاف کرامت. این ثبوتاً نمی‌شود؛ تشریعاً نمی‌شود؛ این را عقل به ما می‌گوید. این مبنای قاعده کرامت می‌شود. پس قاعده کرامت را می‌پذیریم به این صورت، می‌گوییم بر اساس عدالت تشریعی. ادله دیگر غیر از عدالت تشریعی را هم از احکام می‌توان مطرح کرد حتی از حسن و قبح عقلی هم می‌شود استفاده کرد.

نکته دیگر که لازم است اشاره کنم، دیدم برخی از اساتید اصلاً این را فرمودند ولی گویا از آن راهی که فرموده‌اند قابل حل نیست. و آن این است که اگر ما یک جایی حکم شرعی را دیدیم که به ظاهر برخلاف کرامت عرفی هست، این به این معنا نیست که بر خلاف کرامت ذاتی باشد. چون انسان ضمن اینکه دارای کرامت ذاتی هست دارای دناعت و لعامت اکتسابی هم هست. اینها تزاحم می‌کنند با هم در بعضی‌ از جاها. انسانی که در عین حال که کرامت ذاتی دارد خودش این کرامت را رعایت نمی‌کند‌ می‌رود کارهایی انجام می‌دهد که آن دعانت و لعامت اکتسابی‌اش خیلی بالاتر است. و لذا حق حیاتی که بالاترین مصداق برای کرامت انسانی است ولی در همه ادیان و غیر ادیان می‌گویند کشتن انسان در بعضی از جاها لازم است.

انسانی که آمده دیگری را به ظلم و جور بکشد، بایستی همانطور که قصد کشتن دیگری را دارد او را کشت . دارد می‌کشد. همه گفتند آنجا اگر جلوگیری آن به کشتن او هست باید بکشد. چرا؟ چطور شد؟ پس شما که می‌گفتید هیچ انسانی نباید کشته بشود همه کرامت ذاتی دارند! قصه‌اش این است که کرامت ذاتی یک طرف، اما آن دنائت و لئامت اکتسابی‌اش خیلی بدتر شد. آن را باید جلویش را گرفت. این دوتا نکته به درد بحث مان می‌خورد.

سه جور مبنا برای قاعده کرامت می‌توانیم درست کنیم. یکی مبنای عقلی. دوم مبنای عقلایی هم می‌شود استفاده کرد. سوم معنای شرعی که بر اساس آیات و روایات؛ بگوییم اینگونه هست که خداوند کرامت کرامت انسانی را رعایت می‌کند ولی الان بحثمان نیست.

تبیین محل نزاع

ما گفتیم دعوایی سر اصل کرامت ذاتی نیست پس این همه اختلاف هست در اینکه می‌گویند آقا این کرامتی است، آن می‌گوید نه، کرامتی نیست در کجا است؟ برخی‌ها مدعی هستند که برخی از احکام برخلاف کرامت است. ما هم مدعی هستیم در احکام کرامت انسان رعایت شده است، این چگونه حل می‌شود؟ اجمالاً عرض کنم؛ هیچ دعوایی روی اصل کرامت ذاتی انسان نیست. تمام احکام الهی ثبوتاً منطبق با کرامت انسان است و در مقام اثبات و کشف حکم هم همین رعایت می‌شود، منتهی دعوا سر مصداق است که آیا این مطابق با کرامت است یا مطابق با کرامت نیست؟

در عدالت هم ما همین را می‌گوییم، می‌گوییم دعوا سر مصداق است. آن آقا می‌گوید حکم ارث و حکم دیه و دیه نفس و امثال اینها مخالف با عدالت است ما می‌گوییم نه، عین و موافق با عدالت است. با چه مکانیزمی‌ می‌‌خواهیم بگویم که موافق عدالت است؟ این یک نکته مهم هست که بحث روی مصادیق است. الان می‌خواهم برویم سراغ اینکه بعد از اینکه قاعده را پذیرفتیم چگونه می‌خواهیم اجرایش کنیم.

عدم توانایی بشر برای شناخت مصادیق واقعی کرامت

می‌گویم کرامت، واقعاً هم دلیل محکمی هم برایش داریم و از آن دفاع می‌کنیم. می‌گوییم انسان به ادله متفاوت کرامت دارد، آنهم کرامت ذاتی. وقتی این ویژگی را دارد خداوند در تمامی احکام، تمام توانایی بشر را در نظر گرفته. توانایی‌هایی، نه تنها این دنیا، توانایی‌های آن دنیا را هم در نظر گرفته و بر اساس آن احکام جعل کرده است. چون معتقدیم احکام تابع مصالح و مفاسد است و هیچ حکمی بدون مصلحت و مفسده نیست. حتماً لحاظ شده است. بر همین اساس هم می‌گوییم همه اینها را رعایت کرده.

اما تمام حرفمان یک کلمه است دقت کنید و آن این هست ولی بشر نمی‌تواند تشخیص دهد چه چیزی برای او ارزش است. و ارزش او با چه چیزهایی سازگار است و سازگار نیست. نمی‌تواند این را کامل متوجه بشود.

یک موقعی هم هست خداوند می‌گوید بشر، کرامت همدیگر را رعایت کن، آنجا حکمش روشن است موضوع حکم کرامت عرفی است می‌گوید نگاه کن در بین عرف، احترام همدیگر را حفظ کنید. این محل بحث ما نیست. و آنچه که محل بحث است این است کرامت، همان کرامت ذاتی، ارزش ذاتی، حیثیت انسانی باید در احکام دیده شود. قبول. ما هم گفتیم قبول، باید دیده شود. حتی آن اشکال هیوم را هم جواب می‌دهیم به این بیان که خیلی هم روشن که چگونه شما از هست‌ها به باید می‌رسید. لزوماً این نیست که از هست به باید برسیم اما وقتی که مولای ما می‌گوید برخودم الزام کرده‌ام که تمامی احکام را بر اساس هست‌ها تنظیم کنم و تمامی احکام و بایدهای من بر اساس هست‌هاست. وقتی هست را فهمیدم، کرامت انسان را فهمیدم پس می‌گویم طبق همان قاعده خودت مولای من، باید اینجا این حکم را بدهی، متناسب است ولی چه کسی این تناسب را تشخیص می‌دهد؟ از اینجا دعوا شروع می‌شود

اینجاست که می‌گوییم اصلاً بشر نمی‌تواند در برابر خداوند بگوید خدایا این حکمی که دادی، حکم تو نیست؛ چرا؟ چون با کرامت من سازگار نیست. بشر نمی‌تواند این را بگوید. چرا؟ چون ما یک ارتباطی داریم بین انسان‌ها با هم دیگر که خوب می‌توانند کرامت همدیگر را بشناسند چه چیزی در نظر من و شما محترم هست؟ احترام من به شما و شما به من چه هست؟ این قابل فهم است ولی من در برابر خدا قرار می‌گیرم نمی‌توانم بگویم چه چیزی کرامت من است. چون او مالک حقیقی هست. شما به همدیگر می‌توانید بگویید احترام من را نگهدار. ولی شما آن گلی که پرورش دادی و خودت کاشتی و رشد کرده و حالا می‌خواهی بچینی و بویش کنی گل نمی‌تواند اعتراض کند بگوید آقا، کرامت من را حفظ کن! باغبان می‌گوید: من دوست دارم تو را بچینم. این دو حوزه را خلط کردند آقایان. و رفتند به آنجایی که نباید می‌رفتند اینجا هست که من می‌گویم یک معیار خیلی روشنی را می‌گویم که ثابت کنم کرامت اینگونه نیست که شما تشخیص می‌دهید و بر اساس آن حکم می‌دهید.

ضابطه اول عدم توانایی شناخت مصادیق کرامت: عرضه بر قرآن و روایات

آیا کسی دستور بدهد که یک انسان بی‌گناه را بکش، روشن‌تر از این؟ آیا این خلاف کرامت هست یا نیست؟ طبق هر کاری که آقایان می‌کنند. طبق حرفی که آقایان می‌زنند قطعاً می‌گویند یکی از مصادیق ظلم همین است یک انسان بی‌گناه را یک انسان دیگر دستور بدهد که او را بکش. آن هم در عالم تشریع. این کار در آیه قرآن اتفاق افتاده. خداوند به حضرت ابراهیم می‌فرماید فرزندت را ذبح کن. شما باشید و انصافاً این دستور را به شما بدهند خواب که جای خودش، صریحاً هم خداوند با صدایی که تولید می‌کرد درآسمان‌ها که شما می‌شنیدید و یقین می‌کردید؛ آیا اعتراض نمی‌کردید؟ خدا این که بی‌گناه است. او حق حیات، بالاترین مصداق کرامت انسانی را دارا می‌باشد. آن موقع آن کسی که بی‌گناه است من او را بکشم؟

قرآن می‌فرماید به حضرت ابراهیم دستور دادیم حضرت ابراهیم هم به حضرت اسماعیل گفت پسرم من تو خواب دیدم که تو را سر می‌بُرم. یعنی حضرت اسماعیل فهمید که یعنی چه؟ در خواب دیدم یعنی به من دستور داده شده. و لذا پشت سرش بلافاصله می‌گوید، «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِینَ».

یک جایی پیش بعضی از عزیزان که اصل کرامت را خیلی زیاد قبول داشتند این را مطرح کردم گفتند که نه،‌ این دستور نبود. گفتم پشت سرش حضرت اسماعیل خودش صریحاً می‌گوید «افْعَلْ ما تُؤْمَرُ». همانی که دستور به تو دادند. آقا این دستور امتحانی است. قبول. دستور امتحانی در صورت باید به صورت دستور واقعی باشد یا نه؟ اگر قرار بود دستور الهی بر خلاف کرامت نباشد اصلاً امتحانی صورت نمی‌گرفت. می‌گفتند خوب این دستور که واقعی نیست. این دیگر هنری نبود.

حالا من قصه موسی و خذر را و کشتن او را نمی‌گویم که آن هم جای مطرح شدن دارد. در روایاتمان هم که هست. در آن روایتی که به امام صادق (ع) گفتند چرا چرا قیام نمی‌کنید؟  امام (ع) به آن موالی گفتند که برو در آتش. اعتراض کرد که چرا، مگر خطایی از من سر زده است. خیلی خب امام (ع) چیزی نگفت. گذشت و اصحاب پایدارش وقتی آمد به او فرمودند: برو در داخل آتش. آن صحابی دیگر چون و چرا نکرد رفت داخل آتش. اصلاً حرفی از اینکه چرا و چون ندارد. این ضوابط را قرآن و روایات به ما آموختند شما از کجا کرامت را می‌آورید؟

لذا قاعده کرامت را یک موقعی هست در برابر یک انسانی که اسلام و دین و قرآن و اینها را پذیرفته، داریم حرف می‌زنیم یک جور حرف می‌زنیم با آن که اصلاً مسلمان نیست یک جور دیگری حرف می‌زنیم. با او همان استدلال را خواهم کردکه عقل ما مگر می‌تواند همه چیز را که در خور شأن ما هست تشخیص بدهد. و لذا ضابطه دوم من این است. ضابطه اول این است که عرضه به قرآن کنیم.

ضابطه دوم: تاثیر جایگاه‌های مختلف در مصادیق کرامت

ضابطه دوم من این است که جایگاه‌ها را بشناسیم. شناخت جایگاه می‌تواند در تشخیص مصادیق کرامت تأثیر بگذارد. یک مثالی بزنم باز همه شما قبول خواهید کرد. قطع کردن دست و پای انسان خلاف کرامت هست یا نه؟ در نگاه همه به لحاظ عقل خلاف کرامت است. اما شما می‌بینی یک پزشکی حاذق، معتمد، بیمارش را معاینه می‌کند می‌گوید پای این، زخمی که دارد زخم جلوتر برود یک روز هم تأخیر بشود جان این را می‌گیرد. می‌خواهم پایش را قطع کنم. حالا به من بگویید قطع کردن پای این خلاف کرامت است یا مطابق کرامت؟ مطابق کرامت. پس جایگاه‌ها، مقامات، تأثیر دارد در مصداق کرامت. یک جا می‌گوید همان کار را می‌گوید این خلاف کرامت است یک جا همان کار را می‌گوید خلاف کرامت نیست. حال سؤالم این است. حالا احکام الهی راجع به مجازات، خب آن یک پزشک حاذقی است که زندگی انسان را در این دنیا و آن دنیا می‌بینید به انسان می‌گوید کسی که این خطا را کرد دستش را قطع کنید، این خلاف کرامت است؟ خیر. شما هم مگر همه زندگی بشر را در این دنیا و آن دنیا می‌بینی که می‌گویی؟ و اصلاً می‌توانی بگویی؟

این جایگاه‌ها را بشناسیم (اگر توجه کنیم اساساً جایگاه انسان در برابر خداوند با جایگاه انسان با انسان متفاوت است) دیگر حق نمی‌دهیم به خودمان از کرامتی که بین انسان‌هاست برسیم به کرامتی که بین خدا و انسان است. ما شاهد داریم که اصلاً اینها متفاوت است. انسان‌ها همدیگر را تکریم می‌کنند مهمان‌ را که می‌آوری تکریمش به این است که برایش نوشیدنی و خوردنی خوب بیاوری. خدا انسان را مهمان می‌کند می‌گوید نخور و ننوش. معلوم شد که فرق کرد. در روایت داریم بعضی‌هایشان حدیث قدسی است که من می‌خواهم تکریم کنم این ماه را و این انسان را به اینکه چیزی نخورید این مادیات را کنار بگذارید در روز چیزی نخورید. اینها را می‌خواهم تکریم کنم با نخوردن. با منع از خوردن تکریم می‌‌کند. اصلاً مصادیق آن کاملاً رو به روی همدیگر است. چطور شما می‌خواهید از کرامت‌های فیما بین خودتان با آن کرامتی که در برابر خدا باید باشد برسید و حکم الهی را آن موقع کشف کنید؟

ضابطه سوم: رجوع به ادله شرعی، تنها راه شناخت مصادیق کرامت

ضابطه آخر این است، تمام مصادیق کرامت باید با ادله مستقیم شرعی یا ادله غیر مستقیم شرعی ثابت شود. ادله مستقیم شرعی این است که صریحاً در آیه و روایتی بگوید که این کرامت است. روایاتی داریم راجع به برخی احترام کردن به همدیگر یا غیره، می‌گوید این کرامت است یا همین که گفتم ماه رمضان را می‌گوید کرامتش چیست؟ گفته است کرامتش این است که چیزی نخورید. روزش چیز نخورید.پس یا بیان شرعی مستقیم داشته باشیم که از این قسم ادله خیلی کم داریم.

اما قسم دوم بیان شرعی غیر مستقیم که همه احکام الهی می‌باشند و ما معتقدیم که همه احکام شرعی در همین مسیر بیانات غیر مستقیم برای کرامت انسانی هستند. یعنی تمام احکام الهی تکریم انسان‌اند. تک به تک احکام الهی حتی مجازاتش که گفتم مثل آن طبیبی که دست و پای انسان را قطع‌ می‌‌کند تا انسان را نجات دهد. تمام احکام الهی تک به تک تکریم‌اند. ما باید از احکام الهی به محدوده کرامت انسان در پیشگاه الهی پی ببریم نه برعکس. آقایانی که شعار کرامت را می‌دهند شیپور را از آن طرف می‌زنند و اشتباه می‌گویند. برعکس دارند می‌روند.

ما باید احکام را بینیم و آنگاه بگوییم این احکام کرامت انسانی را تعیین می‌کند. البته با ادله معتبر به یک حکمی رسیدیم می‌گوییم این حکم است و هر کسی این حکم را رعایت کند کرامتش را رعایت کرده است. ارزش و منزلت خودش را حفظ کرده است. ارزش و منزلت من در نزد کسانی که اصلاً نسبت به وجود من و نسبت به اجزاء وجود من آگاهی ندارند که معنایی ندارد. اگر هم مطلبی بگوید معلوم است که یک ارزش و کرامت توهمی است. آن کرامت و ارزش واقعی را از اینجاها باید دربیاوریم. احکام را ببینیم و دربیاوریم. آن موقع محدودۀ کرامت مشخص می‌شود و شکل می‌گیرد. نه برعکس، این آقایان بعضی‌هایشان که بدتر حرف می‌زنند می‌گویند آن موقع قصاص مطابق با کرامت بود. امروزه قصاص بر خلاف کرامت است نباید باشد. خب بعداً مثلاً ۲۰۰ سال دیگر هم اگر آنها آمدند گفتند قصاص مطابق با کرامت است باید باشد این که دین نمی‌شود این می‌شود مکتب بشری.

جمع بندی نهایی

ضابطه نهایی و اصل ضابطه همین یک کلمه است. تمام دعواها روی مصداق کرامت است مصداق کرامت را هم باید از بیانات شرعی به دست بیاوریم. بله، در جایی که هیچ بیان شرعی وجود ندارد. یک حکمی را می‌خواهیم کشف کنیم این حکم باید خلاف کرامت انسانی نباشد. یعنی در بین مردم اگر می‌گویند که این خلاف است و نمی‌پذیرند این را نمی‌توانیم به عنوان یک حکم شرعی بیان کنیم. خب هیچ دلیلی پیدا نکردیم نمی‌توانیم حکم شرعی بدهیم. از جهت دیگر نیز در جاهایی که آن حکم وجوب رعایت کرامت است در موضوعش ما می‌توانیم به عرف مراجعه کنیم والّا در غیر آن نه. این در جایی است که مبنای اصل کرامت یا بگوییم قاعده اصولی کرامت مبنای عقلی داشته باشد، اگر مبنای عقلایی باشد یک مقداری فرق می‌کند. والحمدلله رب العالمین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics