قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / فقه نجف به‌خاطر سوق دادن فقیه به سمت حجیت، در نظام‌سازی خیلی کارساز نیست/ فقهی که تمایلی به حل مسائل ندارد فقهی سکولار و تنبل است/ فقه فقها در کشاکش «صناعت و قناعت»
فقه نجف به‌خاطر سوق دادن فقیه به سمت حجیت، در نظام‌سازی خیلی کارساز نیست/ فقهی که تمایلی به حل مسائل ندارد فقهی سکولار و تنبل است/ فقه فقها در کشاکش «صناعت و قناعت»

استاد عشایری‌منفرد مطرح کرد:

فقه نجف به‌خاطر سوق دادن فقیه به سمت حجیت، در نظام‌سازی خیلی کارساز نیست/ فقهی که تمایلی به حل مسائل ندارد فقهی سکولار و تنبل است/ فقه فقها در کشاکش «صناعت و قناعت»

راه فهم تفاوت در روش‌های اجتهاد نجف و قم، خواندن تطبیقی آثار هر دو روش است؛ فرمولیزه شدن فقه در نجف، اگر با اصول و مبانی دقیق باشد، می‌تواند ما را به نتایج خوبی برساند؛ اما فقه نجف به‌خاطر سوق دادن فقیه به سمت حجیت، در مسائل تمدنی و نظام‌سازی خیلی کارساز نیست؛ چراکه در نظام‌سازی ما فقط به‌دنبال حجت نیستیم؛ بلکه به‌دنبال کشف واقع هستیم. فقه حکمرانی باید به‌دنبال کشف حق باشد و فقهی که تمایلی به حل مسائل ندارد فقهی سکولار و تنبل است.

شبکه اجتهاد: اختلاف مورد بحث در مورد مکتب نجف و قم، اختلاف در روش اجتهاد است؛ در روش تطبیقی، مجتهد بر اساس تطبیق روایات و مبانی فقهی و اصولی خود اجتهاد می‌کند و از نمایندگان این مکتب علامه حلی و آیت‌الله خوئی هستند. روش دوم اجتهاد، فقیه به سیره سلف تکیه دارد و اهل احتیاط است؛ اما روش سوم که مکتب قم بیشتر در دامن این روش بوده است، روش تحلیلی است، حال چه تحلیل «تاریخی»، چه تحلیل «فلسفی» و چه تحلیل «عرفی ـ فلسفی» در این روش فقیه با «تجمیع ظنون» کار می‌کند و بر اساس آن به تحلیل مسائل فقهی می‌پردازد.

حجت‌الاسلام ‌والمسلمین محمد عشایری منفرد، عضو هیأت علمی جامعه المصطفی (ص) العالمیه و استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم در نشستی که از سوی مؤسسه فتوح اندیشه و دانشگاه باقرالعلوم (ع) برگزار شد، به تبیین موضوع «اشتراکات و افتراقات مکتب فقهی نجف و قم» پرداخت که گزارش آن از منظرتان می‌گذرد.

اختلاف، در روش فقاهت است!

استاد عشایری منفرد مباحث خود را از بررسی ریشه این اختلاف مشهور بین مکتب نجف و قم شروع کرد و گفت: به‌نظر این نام‌گذاری و این اختلاف از اساس اشتباه و غیرواقعی است؛ چراکه ما اصلاً اختلافی بین حوزه نجف و قم نداریم؛ بلکه اختلاف در روش‌های فقاهت است که بعضاً زادگاهش نجف یا قم بوده است.

در حال حاضر زعیم حوزه نجف از شاگردان آیت‌الله بروجردی است و در روش اجتهاد آیت‌الله سیستانی مؤلفه‌های زیادی از مدرسه آقای بروجردی وجود دارد و همچنین بسیاری از شاگردان آیت‌الله خوئی با همان روش اجتهادی آقای خوئی در حوزه قم در حال فقاهت هستند؛ پس اختلافی بین مکتب نجف و قم وجود ندارد؛ بلکه اختلاف در روش فقاهت برخی از فقها با برخی دیگر است.

حوزه نجف و نواندیشانی همچون شهید صدر

حوزه نجف از جهت سیاسی و اجتماعی غیر همگن است. در همان حوزه نجف، نواندیشانی همچون مرحوم حکیم و شهید صدر وجود دارد که اهل کنش‌گری سیاسی و اجتماعی جدی هستند و حتی شهید صدر در تفقه خود هم دغدغه مسائل جدید و اجتماعی مسلمین را دارد؛ ولی به‌خاطر یکدست نبودن حوزه نجف در مسائل اجتماعی این فعالیت‌ها به‌جایی نرسید و ما شاهد شکست نهضت‌هایی مثل نهضت شعبانیه هستیم؛ فلذا ما نه در حوزهِ روش فقاهت و نه در حوزهِ مسائل سیاسی ـ اجتماعی اختلاف اقلیمی نداریم.

برای فهم یک روش فقاهتی باید آن را به‌مثابه پایان یک خط تاریخی دید و نگاه منقطع از ماقبل‌، ما را از فهم عمیق و درست از آن روش فقاهتی باز می‌دارد؛ فلذا برای فهم دو روش موسوم به مکتب نجف و قم حداقل باید تا جایی از تاریخ فقاهت را بررسی کنیم که بر سر دوراهی این روش‌ها برسیم.

مکتب وحید تلفیقی از معکوس اخباری‌گری و مکتب محقق اردبیلی

برای تبیین دو روش اجتهادی مکتب نجف و قم، از بررسی مدرسه مرحوم وحید بهبهانی شروع می‌کنیم. ما در بررسی فقاهت شیعه قبل از شیخ انصاری با مدرسه وحید بهبهانی مواجه هستیم، مدرسه‌ وی حاصل پیروزی علمی مرحوم بهبهانی بر دو جبهه علمی موازیِ «اخباری‌گری» و «مدرسه محقق اردبیلی» است. وحید بهبهانی دو جریان مذکور را ابطال کرد و به روشی تلفیقی از معکوس اخباری‌گری و مدرسه محقق اردبیلی دست یافت.

مؤلفه بزرگ مدرسه محقق اردبیلی اعتمادبه‌نفس در فهم روایات، بی‌اعتنایی به اجماع و بی‌اعتنایی به ارتکاض بود؛ همچنین بزرگ‌ترین خطر اخبارییون، رد اجتهاد و مرجعیت فقهی بود.

مهم‌ترین شاخصه مدرسه وحید توجه و اهتمام جدی به کلمات اصحاب است؛ مرحوم بهبهانی در دو عرصه تئوریکِ «اجماع» و «ارتکاضِ اصحاب در فهم ادله» به‌شکل ویژه‌ای به ‌اصحاب توجه می‌کرد؛ چراکه ذهن آن‌ها را خالی از نگاه‌های فلسفی، ریاضی و تئوریک می‌دانست که منجر به فهم دقیقِ عرفی آن‌ها از روایت می‌شد؛ فلذا جناب بهبهانی اجماع اصحاب و فهم اصحاب از دلالت روایات را بر فهم خود ترجیح می‌داد.

اعتقاد وحید به اجماع اصحاب در حدی بود که مفاد برخی از اجماع‌ها را ضروری دین می‌دانست و خروج از اجماع را به‌منزله کفر تلقی می‌کرد. این اعتقاد شدید مرحوم وحید بهبهانی به اجماع، بعد از وحید برای اولین بار توسط مرحوم تستری، صاحب کتاب «کشف القناع» که از شاگردان مدرسه بهبهانی است به انتقاد گرفته شد. مرحوم تستری حجیت اجماع منقول را زیر سؤال برد که همین جرقه انتقادی، مسیر را برای تفقه شیخ انصاری باز کرد.

شیخ انصاری و اصولی عاری از عرف‌زدگی و عقل‌زدگی

رویکرد شیخ انصاری در مبارزه با اخباری‌گری نسبت به وحید بهبهانی متفاوت بود. او به‌جای عرفی کردن بیش‌ازحد، اصول عملیه و مباحث قطع و ظن اصول را پرورش و ارتقاء داد. درواقع شیخ انصاری، نه ما را به اصول فلسفی قبل از وحید برمی‌گرداند و نه در اصول عرف‌زده بهبهانی متوقف می‌کند؛ بلکه در مدرسه شیخ انصاری بستری برای تعمیق و گسترش عالمانه علم اصول مهیا می‌شود، گسترشی که گرایش افراطی به مباحث فلسفی و عقل نظری هم ندارد.

مواجهه شیخ انصاری با مدرسه محقق اردبیلی با مواجهه وحید بهبهانی بسیار متفاوت بود؛ چراکه وحید به اکثر رویکردهای فقهی و اصولی محقق اردبیلی بدبین و بدگمان بود؛ ولی شیخ انصاری به‌کرات از محقق اردبیلی نقل قول تاییدآمیز می‌کرد؛ همچنین در نگاه شیخ انصاری «اجماع منقول» حجیت ندارد و اجماع محصل هم در صورتی حجیت دارد که پیوست‌های اطمینان‌آوری با آن همراه شود که این نیز او را به روش محقق اردبیلی نزدیک می‌کند.

رویکرد اصولی شیخ انصاری

در رویکرد اصولی شیخ انصاری «اجماع» تضییق پیدا می‌کند و «تراکم ظنون» که در نگاه وحید نیز حجیت دارد ادامه پیدا می‎کند، اصول از عرفی‌زدگی نگاه وحید نجات پیداکرده و اعتمادبه‌نفس اصولی ما در مدرسه شیخ انصاری بالا می‌رود.

منظور از «تراکم ظنون» در مدرسه شیخ انصاری، حجیت جمعی از ظنون نیست؛ بلکه به‌معنای حجیت اطمینان حاصل از تجمیع و تراکم ظنون است.

فقه مقارن عنصر مفقود سه مدرسه

عنصر مفقود در سه مکتب فقهیِ محقق اردبیلی، وحید بهبهانی و شیخ انصاری  فقه مقارن است. بسیاری از مسائل در فقه اهل‌سنت وجود دارد که می‌تواند در فقه ما مؤثر واقع شود و حتی منجر به فتوا شود؛ اما بدون اینکه از آن اطلاعی داشته باشیم آن را نادرست می‌دانیم، این تأثیر و تأثر دو فقه اهل‌سنت و شیعه در مدرسه حله وجود داشته تا جایی که برخی از شاگردان شهید اول و دوم فقهای اهل‌سنت بودند. در زمان شهیدین و در منطقه شامات، جبل عامل و حتی در مدرسه حله زیست شیعه با اهل‌سنت درهم‌آمیخته بوده است و ما جامعه شیعی مستقل نداشتیم.

انتقال مدرسه شیخ به سامرا و دوراهی مکتب نجف و قم/ حوزه نجف در مقابل مکتب وحید

بعد از شیخ انصاری، میرزای شیرازی مدرسه شیخ را به سامرا منتقل کرد و از سامرا دو خط ایجاد شد که یک خط با آقای نائینی به نجف کشیده‌ شد و گروهی دیگر که آقای بروجردی و عبدالکریم حائری بودند، به قم مهاجرت کردند.

حوزه مرحوم نائینی در نجف، «اعلام ثلاثه» را پرورش داد که اعتمادبه‌نفس اصولی مکتب شیخ انصاری را عمیق‌تر کردند؛ تا جایی که شاگرد آقا ضیا، محقق اصفهانی و مرحوم آخوند یعنی «آیت‌الله خوئی» در اوج اعتمادبه‌نفس اصولی است و این اعتمادبه‌نفس اصولی کاملاً درمقابل مدرسه وحید است. در مدرسه وحید اعتمادبه‌نفس اصولی به‌شدت کم بود و ارتکاض و اجماع اصحاب اصلی‌ترین منبع فقه وحید بود.

تفاوت روش اجتهادی آیت‌الله بروجردی و آیت‌الله خوئی

رویکرد فقهی آیت‌الله بروجردی رویکردی تاریخی بود و همچنین در تفقه ایشان اهتمامی جدی به بازگرداندن فقه مقارن مکتب حله بود.

تفاوت رویکرد آیت‌الله بروجردی با آقای خوئی؛ گویا این دو بزرگوار باستان‌شناسانی هستند که می‌خواهند قطعه‌ای از تاریخ باستان را بازسازی کنند با این تفاوت که آقای خوئی می‌گوید من با فهمی که از تاریخ دارم خودم شروع به ساختن می‌کنم؛ اما آیت‌الله بروجردی می‌گوید من در آثار باستانی، تاریخ را کشف می‌کنم.

آقای بروجردی و شاگردان ایشان معتقد هستند که باید از دل شریعت نبوی در ۱۴۰۰ سال پیش شریعت را استخراج کرد؛ اما آقای خویی و شاگردان ایشان می‌گوید که من با مبانی‌ فقه و اصولی خود، می‌توانم بهتر از کار آقای بروجردی، آن را بازسازی کنم. آقای خویی می‌گوید ادله را به‌دست من بده، اصول و رجال را رویش می‌گذارم و جواب می‌گیرم.

سروسامان گرفتن علم رجال در قم

مرحوم بروجردی علاوه بر ورود نگاه تاریخی و فقه مقارن به مباحث فقهی خود، وضعیت نابسامان علم رجال را سروسامان داد. در زمان آیت‌الله بروجردی علم رجال ما علمی بسیار ناقص بود و از بسیاری از راویان کتب حدیثی در آن بحث نشده بود؛ فلذا روایات زیادی مجهول مانده بود. آیت‌الله بروجردی با توثیقات عامه‌ای که درست کرد، روایات زیادی را از مجهولیت نجات داد. همچنین آقای تجلیل که از شاگردان مدرسه بروجردی است، در کتاب معجم الثقات، فقط با یک قاعده «مشایخ ثلاثه» ۵۰۰ روایت را از مجهولیت نجات داد. به‌همین دلیل در مدرسه قم مجتهد کمتر در دامن اصول عملیه می‌افتد؛ چراکه هم ادله بیشتری در اختیار دارد و هم بسیاری از تعارضات حاصل از کمبود ادله برطرف شده است.

فقه روایی به‌مثابه منبع روایی

کار دیگر آیت‌الله بروجردی، بازبینی فقهِ قبل از مدرسه حله بود که همان مدرسه شیخ طوسی و قبل از آن است، قبل از شیخ طوسی دوره فقه روایی شیعه است؛ فلذا آقای بروجردی گفت قبل از شیخ طوسی هر که فتوا معتبری دارد، فتوای او عین متن روایت است و این ابتکاری دیگر در توسعه منابع بود.

ابتکار دیگر آقای بروجردی در توسعه منابع، استفاده از منابع اهل‌سنت است به این نحو که هرجا اهل‌سنت روایت داشته باشند و ما روایتی علیه آن نداشته باشیم، معنایش این است که این روایت مورد تأیید اهل‌بیت است؛ چراکه از نظر آقای بروجردی روایات ما حاشیه‌ای انتقادی و اصلاحی بر روایات اهل‌سنت است؛ فلذا اگر روایاتی از پیامبر در بین اهل‌سنت گفتمان شده باشد و امام در مقابل آن چیزی نگفته است آن روایت درست است با همین استدلال و نگاه تاریخی بسیاری از فتواهای هم‌عصر معصومین هم قابل استناد است.

شاخصه اصلی مدرسه خوئی، اعتمادبه‌نفس اصولی

مهم‌ترین شاخصه روش اجتهاد آیت‌الله خوئی اعتمادبه‌نفس است؛ شاهد مثال اعتمادبه‌نفس اصولی آقای خوئی حمل الفاظ مطلق بر عموم است، حملی که نه آقای بروجردی آن را قبول دارد نه مرحوم محقق داماد و همین‌الان هم امثال آقای شبیری به حمل الفاظ مطلق بر عموم تن نمی‌دهند.

راه فهم تفاوت در روش‌های اجتهاد نجف و قم، خواندن تطبیقی آثار هر دو روش است؛ فرمولیزه شدن فقه در نجف، اگر با اصول و مبانی دقیق باشد، می‌تواند ما را به نتایج خوبی برساند؛ اما فقه نجف به‌خاطر سوق دادن فقیه به سمت حجیت، در مسائل تمدنی و نظام‌سازی خیلی کارساز نیست؛ چراکه در نظام‌سازی ما فقط به‌دنبال حجت نیستیم؛ بلکه به‌دنبال کشف واقع هستیم. فقه حکمرانی باید به‌دنبال کشف حق باشد و فقهی که تمایلی به حل مسائل ندارد فقهی سکولار و تنبل است.

تفاوت‌های موجود در تفقه نجف با قم

نتیجه مقایسه روش اجتهاد آقای بروجردی با آیت‌الله خوئی این چنین است:

۱- تفاوت در مواجهه با تعارض ادله که در نجف با «تعادل و تراجیج» و «اصول عملیه» برطرف می‌شود؛ اما در قم به قرینه‌های مختلفِ تاریخی، ادبی و … رجوع می‌شود.

۲- تفاوت در مواجهه با «اجمال نصوص» در روایات؛ آیت‌الله خوئی در اینجا از مباحث اصولی استفاده می‌کند و آقای بروجردی به‌دنبال قرینه‌های تاریخی ولو ضعیف می‌گردد که با تجمیع این قرائن به نتیجه قطعی برسد؛ برای مثال از نظر آقای بروجردی حجیت خبر واحد امری بدیهی است و بحث عدم‌حجیت خبر واحد را جدالی تاریخی از علمای شیعه در مقابل خبر واحد اصحاب پیامبر می‌داند. درحالی‌که آقای خوئی خبر واحد را حجت نمی‌داند.

فقه مضاف، محتاج اجماع

تمام دانش‌پژوهان فقه شیعه در تمام رشته‌های فقهی مضاف محتاج اجماع و ارتکاز تاریخی اصحاب است و مسئله اصلی ما در مواجهه با اجماع را قدرت فتوا علیه آن است که آیا می‌توانیم علیه اجماع فتوا بدهیم یا نه.

پرسشی مطرح می‌شود که چرا حضور قرآن در فقه شیعه کم‌رنگ است، به دو دلیل اشاره کرد:

۱- تساوی تقریبی مسائل فقه شیعه با منابع روایی تا اواخر دوره قاجار که شاهد این مسئله تبویب یکسان کتب روایی و فقهی شیعه است.

۲- موجود نبودن روش فهم کلام قرآن؛ چراکه مباحث الفاظ در اصول فقه، متناظر با زبان معیار تنظیم شده؛ حال‌آنکه زبان قرآن ترکیبی اعجازانگیز از ادب و علم است؛ فلذا اصول ما، ابزار لازم برای استفاده از قرآن را ندارد و برای حل این مسئله، باید ابواب دلالات اصول، اعم از لفظی و عقلی را ارتقاء بدهیم. همچنین منطق زبانی خود را پیشرفته‌تر کنیم.

فقه فقها در کشاکش «صناعت و قناعت»

تمام فقها در الگوریتم اجتهادی خود، به‌دنبال رسیدن به روش صناعت فقه بودند؛ اما وقتی نوبت فتوا دادن می‌شد به‌راحتی بر اساس الگوریتم صناعتی خود فتوا نمی‌دادند؛ چراکه به‌دنبال اطمینان نفس و قناعت وجدان بودند. یکی از دلایلی که فقها با صناعت فقهی فتوا نمی‌دادند و در اکثر موارد به‌سراغ اقتضائات می‌رفتند؛ این بود که صناعت را خودشان طراحی کرده بودند و می‌دانستند در بعضی از مجال‌ها صناعت قانع‌کننده نیست و باید به اقتضائات نگاه کرد. این احتیاط در فتوا، حتی در فقه آیت‌الله خوئی به‌ شکل محدودی قابل‌مشاهده است؛ ولی در فقه شیخ انصاری این دعوای بین صناعت و قناعت برای خود یک پارادایم کامل است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics