اختصاصی شبکه اجتهاد: با برگزاری اولین مناظره میان نامزدهای انتخاباتی مهمترین انتخابات کشور، بازار بحثهای سیاسی و حمایت از گزینههای مختلف در میان قشرهای مختلف مردم داغ شده است. روحانیون نیز همانند دیگر اقشار جامعه، تلاشهای خود را برای تشخیص نامزد اصلح و حمایت و تبلیغ برای وی آغاز کردهاند.
این تلاشها اما این سؤال را به میان میآورد که میزان مطلوب دخالت روحانیون در انتخابات، تا چه حد است؟ آیا شأن روحانیت اقتضا میکند که تنها در انتخابات شرکت کرده و مردم را نیز نسبت به اصل شرکت تشویق کند یا آنکه فراتر از آن، خود نیز بازیگری در این عرصه و معرفی و حمایت از برخی نامزدها را تجربه کند؟
در این میان، حساب معدودی از روحانیون که علاقه و حساسیت خاصی به انقلاب اسلامی نداشته و حمایت از آن را نوعی «ارزش» و «وظیفه» تلقی نمیکنند جداست، اما در رابطه با قاطبه روحانیت که حامی و پشتیبان انقلاب اسلامی است و نسبت به تداوم و شکوه آن دغدغهمند است، دو رویکرد وجود دارد:
برخی شعار پیوند سیاست و دیانت که از شهید مدرس آغاز و با امام خمینی به انجام رسید را مستلزم حضور حداکثری روحانیون در انتخابات و حمایت ایشان از نامزدی میدانند که به نظر ایشان مصداق گزینه اصلح است. به باور این عده، عدم حضور حداکثری در صحنه انتخابات و تشویق نکردن مردم نسبت به رأی دادن به نامزد اصلح، نوعی گوشهنشینی، عافیتطلبی و در یک کلام، «غیر انقلابی بودن» است که حفظ شئون اجتماعی و محراب و منبر را مهمتر از حفظ سرمایه عظیم انقلاب اسلامی میانگارد.
از آن سو، برخی دیگر، در عین حضور در عرصه انتخابات و همچنین تشویق مردم نسبت به اصل حضور و مشارکت در آینده کشور، وظیفه روحانیت، به عنوان صنفی که هدف اصلی وی، پاسداری از ارزشهای اسلامی بوده و مقبولیت مردمی خود را نیز به همین واسطه به دست آورده است را بیش از حمایت از اصل انقلاب و شرکت در انتخابات که ضامن تداوم انقلاب اسلامی است ندانسته و سرازیر کردن سرمایه اجتماعی خود به پای نامزدهایی که تلاشهای آنها پس از رأی آوری همواره با خطاهایی همراه بوده است را نوعی خطای استراتژیک پنداشته که اندکاندک، نهتنها آب چندانی برای اسلام نمیآورد بلکه کوزه سرمایه اجتماعی روحانیت که به مدد سالها زهد و به قیمت خونهای فراوانی ساخته شده است را نیز میشکند.
طرفه آنکه مراجع تقلید نیز در طول سالیانی که از انقلاب اسلامی میگذرد، معمولاً به طور علنی از نامزدی خاص حمایت نکرده و کمتر پیش آمده است که سرمایه اجتماعی خود را به پای نامزدی بریزند که علیرغم اصلح بودن، خطاهای انسانی وی پس از پیروزی، تقریباً گریزناپذیر است. در این میان، برخی از مراجع، حتی از به حضور پذیرفتن نامزدهای انتخاباتی در ایام انتخابات نیز خودداری کرده تا به همین مقدار نیز شائبه حمایت از نامزدی خاص، به خاطرها تبادر نکند.
به نظر میرسد حمایت گسترده روحانیت و به میان آوردن سرمایه مذهبی و اجتماعی این صنف برای طرفداری از نامزدی خاص، تاکنون دستاورد فوقالعادهای برای این قشر و جامعه مذهبی به ارمغان نیاورده است، بلکه ممکن است در بلندمدت، سرمایه اجتماعی و اعتماد مردم به این قشر را نیز به مخاطره اندازد. اشتباه بدتر اما حمایت اصناف مختلف حوزوی و نهادهای علمی حوزوی، از نامزدی خاص است که بعید است در میان نهادهای علمی غیردولتی دنیا، سابقه داشته باشد. آیا کسی به یاد دارد که دانشگاه معتبری همچون هاروارد، از نامزد خاصی در انتخابات آمریکا حمایت کند؟ یا دانشگاه آکسفورد، بیانیه رسمی در حمایت از نامزد حزبی خاص از احزاب انگلستان بدهد؟
البته حمایت برخی اساتید و اعضای هیئتعلمی این دانشگاهها از نامزدهای انتخاباتی، امری مسبوق به سابقه بوده است، امّا حمایت صنفی این دانشگاهها به عنوان یک نهاد علمی غیردولتی از نامزدی خاص، از آنجا که نفع مختصر آن در مقابل به مخاطره افکندن حیثیت علمی و مقبولیت اجتماعی تولیدات علمی این نهادها، بسیار ناچیز است، هیچگاه صورت نمیگیرد.
باری، به نظر میرسد اکتفای حوزویان و نهادهای علمی حوزوی به ترغیب مردم برای حضور حداکثری در عرصه انتخابات و معرفی مشخصههای کلی نامزد اصلح در دورههای مختلف انتخابات_همچون رفتار اغلب مراجع معظم تقلید_، به جای حمایت از نامزد مشخص و ورود به عرصه تبلیغ برای مصادیق انتخاباتی، نهتنها جدایی دین از سیاست را به دنبال ندارد، بلکه با جدا کردن دیانت از «سیاستزدگی»، سرمایه تاریخی اجتماعی روحانیت را افزون میکند؛ چیزی که در انتخاباتهای گذشته تجربه شده است.
اگر بخوایم از این بترسیم که ممکن است این کاندیدا در آینده رو به فساد رود و این ترس دلیل عدم حمایت باشد در این صورت از اصل این انقلاب و نظام هم نباید مستقیما حمایت کرد و مثلا نباید گفت این انقلاب، اسلامی و صحیح است بلکه فقط باید ملاک های کلی را گفت.(متاسفانه کم نبودند از علمای ما که باهمین استدلال حاضر به دفاع از انقلاب نبوده و نیستند و حتی مخالفت هم می کنند)
با این تفکر پیامبر هم نباید به طلحه لقب “سیف الاسلام” را می داد چون بعدا فاسد شد و …
دو دیدگاه است. نه شما باید براشفته شوید و نه مخالفینتان. ان شاءالله که هر دو مأجور خواهند بود.
بنده برآشفته نشدم برادر
صرفا خواستم توجه تون رو جلب کنم که نتیجه این نوع تفکر چیه؟
سیره پیامبر و ائمه هم مطابق با نظر ماست
حالا هرکی می خواد مخالفت کنه
اگر مبنای انقلابی بودن رو حضرت امام بدونیم ایشان صریحا فرموده اند:
در این ایّام، که اعلان می کنند مسأله انتخاب رئیس جمهور [را]، آن اشخاصی که در حوزه ها هستند باید دست از کارها بردارند و راه بیفتند توی شهرها و دهات و روستاها و آن جاهای دور افتاده و کمک کنند. و اگر نکنند فردا مسئولند پیش خدا و اگر مسامحه کنند فردا مسئولند پیش خدا!
اگر شما نکنید آنها که بر ضد شما هستند می کنند این کار را، تبلیغ می کنند!
اگه هم حضرت امام رو تند رو … بدونیم که …
آیا در این جمله، گفته شده است که طلاب بروند و «نام» کاندیدای اصلح را به مردم اعلام کنند یا صرفا گفته شده است که «کمک کنید»؟ کمک به انتخابات هم با تشویق به حضور حداکثری ممکن است و هم با بیان معیارهای کاندیدای اصلح.
بستگی به شرایط داره اگر گفتن صرف معیار ها برای مخاطب کفایت می کنه نیاز به اسم بردن نیست ولی در فضای غبار آلود امروز خیلی از مردم به صرف بیان ملاک ها نمی تونن فرد اصلح رو تشخیص بدن. بنابر این ذکر نام فرد اصلح در صورت نیاز یا سوال خود مخاطب لازمه به جمله حضرت امام دقت کنید ایشان می فرمایند”ما اگر چنانچه یک رئیس جمهور داشته باشیم که ناباب از کار در بیاید همه چیز ها از بین می رود”و در ادامه “اگر شما نکنید آنها که بر ضد شما هستند می کنند این کار را، تبلیغ می کنند”
پس مهم اینه که مردم به تشخیص صحیح برسند و خیلی وقت ها برای رساندن مردم به تشخیص ذکر اسم لازمه .
مرحوم امام جملات دیگری هم دارند. از جمله اینکه روحانیت را از حضور در مناصب حکومتی اجرائی باز داشتند و خود نیز در ابتدای پیروزی انقلاب به قم رفتند و وارد حکومت نشدند.
علاوه بر اینکه در بحث علمی، حرف مرحوم امام حجت نیست . واقعیت تاریخی اما حاکی از کاهش نفوذ روحانیت در اجتماع به جهت همین اصرار در ورود به مباحث سیاسی است.
در بسیاری از مراکز علمی مانند الازهر، حمایت های رسمی و تأثیر گذاری دارند؛ لذا طبیعی است حوزویان و در رأس ایشان مراجع معظم تقلید قرار داشته و به عنوان صنفی متدین و وفادار به نظام شناخته می شوند، در اموری که تأثیر مستقیم در زندگی جامعه متدینان دارد وارد شوند و نظر خود را بیان کنند.
دانشگاه الازهر یک دانشگاه دولتی است که مقایسه آن با حوزه علمیه مستقل شیعه، قیاس مع الفارق است. لذا نویسنده محترم برای تمثیل، از دانشگاه هایی نظیر هاروارد و آکسفورد نام بردند.
کاملاً درست است.
اما دانشگاه، یک نهاد رسمی است، بهتر است نسبت به حمایت دانشمندان و نیز رهبران مذهبی دنیا، از کاندیدای مورد علاقه خود تمثیل می شد… چیزی که در دنیا کاملاً متعارف است!
نویسنده برای تمثیل از لزوم حمایت نکردن “نهادهای حوزوی” از کاندیداها به دانشگاه های جهان مثال زد وگرنه در متن گفته شده است که حمایت افراد و دانشمندان طبیعی است.